شهید نورالله سیفی

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

لینک سایت جنگ و درنگ 

شهید یونس کارآمدپیشه

شهید نورالله سیفی

شهید نورالله سیفی دیوکلایی

نام پدر : عین الله

تاریخ تولد :1342/04/03

تاریخ شهادت : 1362/12/08

محل شهادت : جزیره مجنون

مشخصات

شهر : بخش : شهرستان : جویبار استان : مازندران

جنسیت : مرد وضعیت تاهل : متاهل شغل : دانشجویی - فرهنگی -

یگان : لشگر 25 کربلا نوع عضویت : بسیج مذهب : شیعه دین : اسلام‌‌

نام پدر : عین اللهمسئولیت : فرمانده رشته تحصیلی : --------- تحصیلات : دانشجوی کارشناسی

تخصص : کد شهید : 5109 رسته : بهداشت و درمان

نام مادر : نجیبه صمدی

شناسنامه شهادت

موضوع شهادت : جبهه عملیات : عملیات خیبر محل شهادت : جزیره مجنون  تاریخ شهادت : 1362/12/08

نحوه شهادت : جراحات وارده در اثر انفجار

شناسنامه تدفین

شهر : دیوکلا بخش : شهرستان : جویبار استان : مازندران

گلزار : شهدای دیوکلا  تاریخ تدفین : 1369/0/0

-------------------------------------------------------------

زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

نورالله سیفی دیوکلایی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1343 ـ روستای دیوکلا ـ جویبار

3- نام و شغل پدر :

عین الله  ـ کشاورز

4- نام و شغل مادر:

نجیبه صمدی ـ خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود: ــــــــــــ

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی : ـــــــ

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده ):

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

ابتدایی ـ روستای سروکلا ـ جویبار

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

راهنمایی روستای سروکلا ـ جویبار

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

هنرستان شریف واقفی ـ جویبار ـ رشته ساختمان

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه :

دانشگاه ورامین ـ رشته ادبیات

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ـــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ـــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام نداد.

2- یگان اعزام کننده : ـــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

به پدر و مادر بسیار احترام می گذاشت

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

آزاد- از کودکی تا شهادت

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

تحول فکری شهید از امام (ره) ، شهید مطهری و شهید بهشتی بود .

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

شهید در راهپیمایی و تظاهرات و پخش اعلامیه حضور فعالی داشت .

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضوبسیج بودند.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

قائمشهر ـ سپاه ـ جزیره مینو

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

9 ماه

4- مسئولیت در جبهه :

عادی نیروی

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

1361 ـ جزیره مجنون ـ انفجار

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

1369 ـ گلزار شهدای حسن رضا ـ روستای دیوکلا ـ جویبار

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

برادر شهید : خاطره من بر می گردد به سال 1350 زمانی که تصمیم گرفته بودم به زیارت امام زاده عبدالله آمل بروم در این سفر شهید هم همراه بنده بودند در مدتی که در آمل به سر می بردیم در داخل امامزاده  اقامت گزیدم از آن جایی که کم سن و سال بودیم کسی مانع از اقامت ما درون حرم نشد با همان پاکی و معصومیت بچه گانه ی خود آنقدر عاشقانه عبادت و زیارت می کرد  که خدا می داند چقدر خلوص نیت داشت ! دست بر قضا سال 82 فرزندم در دانشگاه آمل قبول شدند و همان مسیر امام زاده تمام خاطرات آن سال را برایم تداعی کرد .

برادر شهید : اخلاق و رفتار شهید زبانزد همه ی مردم بود و بسیار دوست داشتنی بود و از حق و حقوق دیگران دفاع می کردند و حق کسی را ضایع نمی کردند . عاشق اهل بیت بودند . در مراسمات مذهبی شرکت می کرد و در نماز جماعت شرکت می کرد .

خواهر شهید : شهید در دوران انقلاب علیه رژیم پهلوی مبارزات بسیار داشت یادم می آید در قائمشهر در درگیری شدیدی که با منافقین داشتند مجروح شدند و به بیمارستان انتقال یافتند بعد از درمان سرپایی مجدداً شبانه به بهشتی محله می روند و تعدادی از ضد انقلابیون او را مورد حمله قرار داده و بیهوش در خیابان افتاده بود که چند نفر از اهالی آن محله او را به منزل انتقال دادند .

برادر شهید : زمانی که بنده کارت طرح لبیک امام را گرفته بودم . ایشان چند وقتی بود که وارد دانشگاه ورامین شده بود در یکی از مراجعت های خود از دانشگاه به منزل کارت لبیک مرا دیدند و گفتند که من هم می خواهم در ** در خراج لبیک شرکت کنم و راهی جبهه شوم و سرانجام سال 60 راهی جبهه شد.

------------------------------------------------------------

مشخصات شهید : 
نام ونام خانوادگی : نورالله سیفی دیوکلائی 
نام پدر : عین الله 
نام مادر : نجیبه     
نام همسر : فاطمه طرقبان 
نام فرزندان : -
سال تولد : 20/04/1342
محل تولد (استان /شهر ) : مازندران –قائمشهر 
سال ورود به امور تربیتی : 61-1360
مدرک تحصیلی : دیپلم 
محل اشتغال :  مدرسه  
                      اداره آموزش وپرورش ،شاغل درپست 
سایر سمت های اداری : 
نحوه شهادت : ترور توسط منافقین کور دل         جهاد درجبهه های حق علیه باطل 
تاریخ شهادت : سال 61وتاریخ اعلام شهادت 1369
محل شهادت: جزیره مجنون (مفقودالاثر)
محل دفن شهید: امام زاده حسن رضا دیوکنده 
تاریخ اعزام به جبهه : بهمن سال 1362 
محل اعزام (استان /شهر) : مازندران –قائم شهر
مدت حضور در جبهه : 9ماه 

--------------------------------------------------

زندگی نامه شهید 
شهید نورالله سیفی 
نام پدر : عین الله 
تاریخ تولد : 10/04/1342
محل تولد : روستای دیوکلای 
تاریخ ومحل شهادت : 08/12/62  جزیره ی مجنون 
دراولین روزهای تابستان 1342 دریک خانواده ی مذهبی در روستای دیوکلا الیمون شهرستان جویبار کودکی دیده به جهان گشود که نامش منور به نور خدا گردید ونورالله نام گرفت . دوره ی کودکی را در روستا گذراند . تحصیلات ابتدایی را در روستای محل تولد خود با موفقیت به اتمام رسانید . برای ادامه تحصیل به شهرستان قائم شهر رفت ودر رشته ی راه وساختمان هنرستان شریف واقفی تحصیلات خود را ادامه داد. با آغاز حرکت های انقلابی مردم علیه رژیم طاغوت، او نیز در راه پیمایی های حضوری گسترده داشت . در پخش اعلامیه ونوشتن شعار برروی دیوارها که بیانگر خشم واعتراض مردم نسبت به حکومت وقت بود فعالیت داشت . پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران وبازگشایی مدارس با مخالفان ومنحرفان به بحث وگفتگوی می پرداخت وآن ها را به راه اسلام دعوت می کرد. در راه دعوت ومبارزه با این افراد که توان شنیدن سخنان حق را نداشتند و گفتگو را به درگیری بدل می کردند چندین بار مجروح شد پس از پایان تحصیلات به عنوان مربی امور تربیتی آموزش وپرورش قائم شهر در مدرسه ی راهنمایی شهید عمویی روستای وسطی کلا مشغول به کار شد . برای ادامه ی تحصیل درآزمون سراسری شرکت کرد ودر رشته ی آموزش ابتدایی دانشسرای مشهد پذیرفته شد . سال 1362 ازدواج کرده اما زندگی دنیایی او را اسیرخود نکرد و شعله های عشق حقیقی وعشق به معبود . لایتناهی در اوشعله ور بود و می گفت « چرا دوستانم به دورترین نقاط به جایی که تاکنون کسی ازآن سفر برنگشت می روند بی اختیار اشک از چشمانم جاری می شود غم وجود مرا فرا می گیرد خدایا بازهم جدایی؟ دیگر از زندگی سیر می شوم ،....»
شهید همیشه استثنا است حتی درپیش گاه حق جایگاهش ویژه است وبدون تردید چگونه زیستن او نیز باید استثنا باشد واو نیز چنین بود. وچه نیک است این گونه بودن 
نورالله دربهمن سال 1362 قبل از شروع ترم چهارم تحصیلی عازم جبهه های نبرد شد ودرعملیات غرور آفرین خیبر در جزیره ی مجنون مفقود الاثر شد بعدها مشخص شد که او ابتدا مجروح شده اما شدت جراحات توان اورا بود وقلب رئوفش را از طپش بازداشت . چهارده سال بعد باقی مانده ی پیکر مطهر شهید را در تاریخ 12/04/76 به ایران منتقل وبا شکوه خاصی تشییع کردند ودر گلزار شهدای زادگاهش (حسین رضا) به خاک سپردند . 

    -------------------------------------------------------------------

وصیت نامه شهید 
با درود سلام بر منجی عالم بشریت حضرت حجت بن الحسن (ع) ونایب بر حقش امام بزرگوار خمینی کبیر با درود وسلام وبر تمامی رزمندگان وطلب مغفرت وآمرزش برای شهیدان عزیز اسلام وصیت نامه ی خویش را آغاز می کنم :
باید زتن رها بود بیدارو پارسا بود از روزها باید گذر کرد سوی خدا سفر کرد 
پدر ومادر عزیزم ! برایم  هیچ ناراحتی نکنید که سرانجام همه ی ما باید توشه ی سفر را ببندیم . چه سفری بهتر از سفری که برای خدا باشد هر چند این بنده ی حقیر در خود لیاقت کشته شدن درراه خدا را نمی بینم .
به مربیان تربیتی : از شما ومربیان تربیتی ومعلمین زحمت کش می خواهم هریک از فرزندان انقلاب را طوری تربیت کنید که برای آینده یک رزمنده ی شجاع وجانباز اسلام وانقلاب باشند .
سفارش دیگر به برادران وخواهران وسایر مردم وحدت کلمه که مهم ترین رمز پیروزی انقلاب را هم چنان حفظ کنید ومستمر در صحنه باشید وفرایض ودستورات دینی را انجام دهید و از هرگونه معصیت وگناه هرچند کوچک باشد دوری کنید در پایان از کلیه ی دوستان وآشنایان وفامیلها می خواهم که مرا از ته قلب حلال کنند واگر بدی از من دیدند ببخشند. ضمناً اگر جنازه ام به دستتان رسید ، اگر صلاح دیدید جلوی قبر شهید موسی نژاد ویا پیش پسردایی شهید عبدالعلی موسی دفنم کنید. بعداً روی قبرم سخنی از امام امت وشهید مظلوم آیت الله بهشتی در رابطه با شهید بنویسید. 
--------------------------------------------------------------------

خاطرات : 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره :  
فرزند عزیزم به حرفه های زیادی مسلط بود وازآن ها برای کمک به مردم استفاده می کرد. برق کشی، لوله کشی...! اما هیچ گاه درقبال انجام آن ها پولی مطالبه نمی کرد وهمه را رایگان انجام می داد. می گفت :
« خدا این استعداد رابه من داده تا بتوانم درکارهایم موفق باشم .»
کاراصلی او تدریس بود. با وجود این که از تدریس نیز درآمد زیادی به دست نمی آمد اما بی ریا همان را هم برای مردم فقیر وتهیدست خرج می کرد .
حتی گاهی من به او می گفتم : « پسرم حداقل یک کفش یا لباس برا ی خود بخر.» 
ولی نورالله در پاسخ می گفت : « مادر جان ! همین یک لباس برای من کافی است .» 
پس از شهادت نورالله تمام کسانی که از خوبی های او بهره مند شده یا آوازه ی جوانمردی هاش را شنیدند . می گفتند : ای کاش ما به جای او مُرده بودیم ...! 
بعد از 15 سال چشم انتظاری فرزندم ، که در شالیزار بودم به من خبردادند که یوسف گمگشته ات پیدا شد . ودربین راه دیدم که ماشینهای سپاه در محله اعلام می کنند که فردا پیکر پاک شهید نورالله تشییع می شود . که دایی شهید، من وبچه هام را به حسینه ی عاشقان ساری بردند وقتی که تابوت را باز کردند که یک مشت استخوان وپلاک آورده اند و خداوند را شاکرم که فرزند پاک ومخلصی داشتم که در راه اسلام هدیه کردم .
خاطرات : 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره :  عبدالله سیفی  
تیرماه بود وهوا گرم وسوزان برای کشاورزی به شدت با کمبود آب مواجه شده بودیم . تصمیم گرفتیم چاهی حفر کنیم تا به آب برسیم دست به کار شدیم . نیمه های کار بود که خبر رسید طی یک بمب گذاری آیت الله بهشتی وهفتادو تن از یارانش شهیدشده اند . خبر شهادت شان کمر نورالله را شکست وآهی کشید وگفت  : آیت الله بهشتی شهید  شده است . 
جای من دیگر اینجانیست .همه ی کارها را نیمه کاره رها کرد ورفت ودرراهپیمایی برعلیه منافقین شرکت کرد.
وهمیشه به ماسفارش می کرد مسجد بروید زیرا مسجد همانند سنگری است که باید آن را حفظ کرد دراین صورت دشمنان از شما وحشت زده خواهند شد ودیگر نخواهند توانست به انقلاب اسلام لطمه ای بزنند درضمن من بعد از مفقود شدن برادرم عازم منطقه جنگی شدم تا دین خودم را نسبت به امام وشهدای عزیز ادا کنم ودر طی 4 سال درجنگهای متوالی درعملیات والفجر هشت به درجه ی مقدس جانبازی نائل شدم .
خاطرات : 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره :  زینب سیفی  
  درسال 1356 مصادف با ماه مبارک رمضان بود که نماز جماعت درمسجد محله برگزار می شد . شهید نورالله برای اقامه ی نماز پی روحانی مسجد می رفتند که دربین راه با او گفتگو می کردند. که سخنانتان را در رابطه با ائمه معصومین مخصوصاً مولا امام حسین (ع) که پایه گذار دین مبین اسلام هست بیان کنید و همچنین به ایشان می گفتند چندماه طول نمی کشد این رژیم تغییر می کند توسط مردی از زمره مردان تاریخ امام خمینی (ره) که این اتفاق درسال 1357 افتاد .
ایشان ازشرکت فعال خود در راهپیمایی های ما قبل وبعد از انقلاب دست برنداشتند درسال 1359 به امور تربیتی به عنوان مربی تربیتی شروع به فعالیت نمود. درسال 1361 تربیت معلم شهید قبول شدند . بعد از یک سال واندی تحصیل گفته بودند می باید به منطقه اعزام شوم تا دشمنان به کشور وملت ما تجاورز نکنند بعد ازیک ماه خبر مفقود شدن این عزیز به ما اعلام شد . این شهید می فرمود :
که شهیدان به اقتدار از مولایشان امام حسین (ع) مصداق واقعی نفس مطمئنه شدند که اجعی الی ربک را با کمال اطمینان ورضایت شنیدند ودروصال به معشوق غیر او هیچ ندیدند . خدایا آرزویم این است که به مانند شهدا به درجه نفس مطمئنه برسم وبه دیدار معشوق پرواز کنم . 
شهید برمن نوشت ،از عشق وایثار        که با خون گشته ام، از خواب بیدار
به جای آب سرد،برصورت من       که پاشید خون داغ برتارک من 
شهید همواره از او نوری آمد      شب ظلمانی از نورش سرآمد 

خاطرات : 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره :  عشرت سیفی  
تمام زندگی این شهید بزرگوار پر از خاطره است . نماز شب را ترک نمی کرد ودر تمام راهپیمایی ها ونمازجمعه شرکت می کرد . وهمیشه به ما سفارش می کرد که نماز اول وقت را فراموش نکنید وحجاب اسلامی را رعایت نمائید .
به تهیدستان که درآمد کمی داشت کمک می کرد و به پدرش درکارهای کشاورزی کمک می کرد.
وهمچنین به پدرش سفارش می کرد که خمس وزکات سالانه را بپردازد تا خداوند خیروبرکت را درزندگیش فراهم کند 
او نه تنها فرزندی دلسوز ومهربان برای پدرومادرش بود بلکه معلم اخلاق برای خانواده ومحله ی خودش بود وسفارش می کرد که احترام گذاشتن به پدر ومادر جزء عبادت است 
وهمچنین با این درآمد ناچیز کتابهای دینی ومذهبی شهید می کرد وبا مطالعه کردن این کتابها درس اخلاق وایثارگری را به خانواده واطرافیان آموزش می داد .
آخرین دیدار مادر 22 بهمن سال 1362 بعد ازراهپیمایی بود که به ترتیب معلم تهران رفت . درتاریخ 26 بهمن 1362 عازم منطقه ی جنگی شد بعد از یک هفته درمنطقه ی جزیره ی مجنون عملیات خیبر به درجه ی جاویدالاثر نائل شد .
فاتحان جبهه های جنگ ودود               یا والفجر یک وخیبر به خیر
آشنای آشنا با خاک وخون                     یاد سنگرساز بی سنگر به خیر