اطلاعات فردی
نام احمدرضا
نام خانوادگی آزادی
نام پدر آقا مهدی
نوع عضویت بسیج
شغل کارمند
وضعیت تاهل مجرد
اطلاعات تولد
تاریخ تولد 18 آذر 1333
محل تولد فریدونکنار
اطلاعات شهادت
واقعه یا عملیات منجر به شهادت در حین نگهبانی
تاریخ شهادت 25 اردیبهشت 62
محل شهادت بیمارستان بابل
وضعیت پیکر مطهر تشییع شد
نحوه شهادت مجروحیت بیش از حد توسط موج انفجار(منطقه جفیر)
محل مزار مسجد سجاد(ع)
----------------------------------------
احمدرضا آزادی در سال 1333 در شهر مذهبی فریدونکنار چشم به جهان گشود و در خانوادهای پرورش یافت که علیرغم مشکلات و سختی یا ایمان قوی و مستحکم داشتهاند. اگرچه از طفولیت اثرم بیمار بود در سن هفتسالگی به مدرسه رفته و به علت همان بیماری ادامه تحصیل برایشان کار نداشت و برای تأمین مخارج روزمره خود و خانوادهاش به کار روزنامه فروشی در بابلسر مشغول و به جهت اینکه سربار خانوادهاش نباشد در سال 1357 با عنوان خدمتگزار مدرسه استخدام گردید. بعد از شهادت برادرش کریم آزادی عشق رفتن به جبهه در درونش شدت یافت و در سال 61 موفق شد تا به جبهه برود و در فروردین سال 62 برای بازسازی سوسنگرد بدانجا عزیمت نمود و در برگشت شدیدا بیمار شد و بعد از مدتی سلامتی خود را بازیافت. مجدداً در تاریخ 5/5/62 به جبهه جنگ در جنوب اعزام و در تاریخ 20/5/62 در حین نگهبانی در منطقه جفیر موج انفجار او را گرفت و بعد از چند روز توانست خود را به منزل برساند و به بیمارستان قائم شهر و بابل برای درمان رفتند. در تاریخ 25/2/62 تا ساعت دو و نیم بعدازظهر مرتباً کلمه شهادتین و دعای فرج و حمد و سوره و یا مهدی و یا حسین از زبانش جاری بود بانک در حالت اغما به سر میبرد و کسی را نمیشناخت چشمانش را باز و با چشمانی پر اشک میگفت. سرانجام در ساعت 11 شب در تاریخ 25/2/62 به شهادت رسید.
----------------------------------------------
وصیتنامه
بسماللهالرحمنالرحیم
بهنام خداوند بخشنده مهربان
سلام علیکم بر همه شما
خداوندا تو را به حقانیتت قسم میدهم مرا یاری بفرما تا بتوانند آنطور که میخواهم وصیتنامه ام را بنویسنم.* اشهد ان لاالهالاالله و اشهد ان محمداً رسولالله شهادت میدهم جز خدای یکتا خدایی نیست و شهادت میدهند که محمد ص بنده و فرستاده خداست آخرین پیامبر جهان .* با درود و سلام بر امام زمان مهدی موعود عج و با درود و سلام فراوان بر ابراهیم زمان عیسی عصر بت شکن قرن یار و یاور محرومان تمامی محرومان جهان و نایب بر حق امام زمان عج امام خمینی کبیر و با درود و سلام فراوان به تمامی رزمندگان اسلام که بر علیه باطل مبارزه میکنند و جانشین خودشان را برای اهداف مقدس اسلامی فدا میکنند و با درود و سلام و فراوان بر تمامی شهیدان همیشه زنده تاریخ از صدر اسلام گرفته تا صحرای کربلا و از کربلای حسین ع عزیز سرور شهیدان گرفته تا شهدای 15 خرداد از آنجا که شهدای 17 شهریور و از آنجا شهدای 22 بهمن که ما هرچه داریم مدیون آن عزیزان میباشیم و با درود و سلام فراوان بر شهیدان جنگ تحمیلی که با خونشان درخت تنومندی انقلاب را بارور نمودند و با درود و سلام فراوان و شهیدان شهرمان خصوصاً شهید رضا ساداتی و قاسم نیک نیت و بعد از او مرد همیشه مبارز مصطفی صباغی و شهید کریم آزادی و با درود فراوان بر تمامی پدران و مادران همیشه جاوید تاریخ که با دادن جوانان خود مثل قاسم ها و عباس ها درخت تنومندی اسلامی را بارور نمودند تا با خون جوانانشان فرج آقا امام زمان را نزدیک نمایند و خودشان را پیش حضرت زهرا و علی بن ابیطالب روسفید کنند خودشان میدانند امانتی را که خداوند به آنها داده باید دوباره صحیح و سالم خداوند تحویل دهند. پروردگارا تو خودت شاهد هستی و میدانی که من در این لحظه به جز تو به چیز دیگری فکر نمیکنم و امیدوارم که دیگر به جز تو به چیز دیگری فکر نکنم و تنها از درگاه بزرگ تو آمرزش گناهانم را میطلبم زیرا چه کسی از قدرتهای دنیوی و مدیون جهان ترس ندارم و همه باید این را بدانند که این قدرتها جز پوچی چیزی نیستن و ماندگان جهان باید خوب توبه کنند که این زندگی دنیوی ارزش آن را نخواهد داشت که زیر بار ذلت دیگران بروید تا بتوانند زندگی کنند. وقتی که ما میشنویم میلیونها نفر در شرق و غرب آفریقا و آسیا از گرسنگی دارند میمیرند و زورمندان بر ضعیفان اسبدوانی میکنند یک عده دیگر دارند با زرقوبرق زندگی میکنند آخر تا کی ببینیم و بشنویم و خون دل بخوریم تا کی ببینیم و شاهد صحنه باشیم و ببینیم دارند لبنان و فلسطین عزیز را قتل عام میکنند و مردم بیگناه را از خانه و کاشانه آواره مینمایند تا کی دنیا در برابر این فجایع ببزرگ مادیگرایی سکوت اختیار خواهد کرد و تا کی تحمل نمایم آمریکا این ابر جنایتکار جهان بر تمامی امت مسلمان جهان حاکمیت میکند تا کی تماشا کنیم که شوروی این خونخوار شرق بر سر مسلمانان افغانستان بمبهای شیمیایی بریزد تا کی، ای مردم شریف و مسلمان به خدای واحد قسم همه اش مسئولیت، زیرا پیامبر اسلام میفرماید ای مسلمان اگر در گوشهای از جهان فریاد یک مسلمان دربیاید از ستم شما باید بر علیه آن ظلم قیام کنید ای مردم دیگر خانهنشینی و به فکر مادیات فردا فکر کردن بس است دیگر بیدار شوید و قیام کنید تا مردم مردم جهان را با خون پاک خودتان را نجاتشان بدهید ای مردم به خدا قسم وقتی من به چهره زیبای مرد مبارز 79 ساله شاید بیشتر و یا شاید کمتر نگاه میکنم شرمنده میشوم زیرا از یکی از آنها پرسیدم که ای پیرمرد چرا به جبهه میآیید میدانید در جوابم چه گفت؟ فریاد برآورد که جوان چرا به پا نشوم به جلو نیایند زیرا من باید فریاد محرومان جهان را از ظلم بشناسم بازار جهانی شود و محرومان و بینوایان از زیر ظلم و ستم زورگویان نجات یابند. آفرین و آفرین بر شما مرد و زن ایرانی که با دادن بهترین جوانان خودتان اسلام و قرآن را یاری میکنید و فریاد هل من ناصرا حسین کربلا و فرزند برومند او و نوردیده محرومان خمینی بتشکن را جواب مثبت دادید خواهید داد آفرین برشما و صد آفرین خداوندا پروردگارا حالا که لحظات آخر عمرم فرارسیده است چهره مهدی فاطمه علیهاالسلام را به من نشان بده خداوندا معبودا سعادت ببه من نصیب به گردن تا بتوانم خود را آنطور که شایسته خواسته تو باشد آماده سازی تا به سویت پر کشم. خدایان دیگر طاقت دوریت را ندارم دیگر خسته شدم بس که گناه کردم.* پدرم، ای زجر کشیده پدرم از تو معذرت میخواهم از تو معذرت میخوام که نتوانستم یک فرزند دلخواه تو باشم. پدرم ای زجر کشیده پدرم هیچ وقت محبت شما را فراموش نکرده و نخواهم کرد زیرا با تنی خسته و کوفته به خانه برمیگشتی آنهمه ناراحتیهای بنده را میدیدید و تحمل میکردید. پدرم ای زجر کشیده پدرم من نتوانستم برایت فرزند خوبی باشم پدرم آن همه گذشت خود مرا می بخشی. پدر جان ای مهربان مبادا روزی خدای ناکرده دست از امام برداری مبادا یک روز بعد از من ناراحت کنی مبادا یک هفته نماز دشمنشکن را ترک کنید. وصی من شما هستید ای پدر و مادر مهربان .* وصیت به مادرم: مادرجان مادرجان چگونه بتوانم دربارة تو چیزی بنویسم چه بنویسم از مقام بزرگ شما پدر و مادرم مادرجان قلم من به حرکت در نمیآید در وصف تو قلمفرسایی کنم چه بگویم . خداوندا حال که در آخرین لحظات زندگیام قرار گرفتن ترا به جان فاطمه علیهاالسلام قسم که یک لحظه دیگر چهره پدر و مادر عزیزم را پیش من نمایان کن مادر تو باید زینبی باشی تو باید پیام رسان خون فرزندان خود باشید مادرم گوشه جگرم وقتی در سکوت تو را میبینم خجالت زده میشوم آخر کسی تو و چه مقامی دارید، خداوندا تو را به قطر قطرههای خون حسین ع قسمت میدهم که صبر مادر و پدرم را زیاد کن مادرم هیچوقت زحمات سالهایی که مرا پروردهای فراموش نکردم و نخواهم کرد هیچ وقت یادم نمیرود که شبها خوابت را برایم حرام میکردی و بلند میشدی تا من صبح شیشه و چهار خجالت زده نشود زیرا میدانم آن سالها من از 14 گذاشته بودم. مادرم ای مهربان مادرم تو باید کاری را به تو وا میگذارم انجام بدهید.
1-مادرجان ای عزیز دل زجرکشیده احمد باید آن دستمال خونی که در پلاستیک گذاشتم تو قرآن کوچکم میباشد بگذاری روی قلبم تا من بتوانم در آنجا از شفاعت حسین علیهالسلام و یاران او یکی مثل کریم استفاده کنم زیرا خودم هر چه دارم از معنویات شهید میباشد چون خون او بود مرا به حرکت درآورد.
2- مادرم وصیت دیگرم به تو این میباشد مبادا یک شب جمعه مرا ترک کنید زیرا تلاوت دعا و قرآن تو روحم را شاد خواهد کرد .
3- مادرم تو را به زهرا علیهاالسلام قسم میدهم که اگر از روی نادانی اهانتهایی کردم به لطف و کرمت مرا حلال کنید زیرا بدون شما من هیچم مادرم حلالم کن مادرم حلالم کن.
و اما خواهر سکینه از روی تو خجالت زده هستم از روی تو...میکنم و هر وقت تو را میدیدم خودم را هیچ میدانستم زیرا هرچه سلامتی دارم تو... بودی و از تو دارم خواهرم نمیتوانم آنطور که شایسته مقام تو هست روی صفحه کاغذ بیاورم شما مرا حلال کنید . مرا به بزرگی خودتان ببخشید و ام سلیمه مظلوم ترین خواهر و زجر کشیده ترین خواهر من، سلام گرم مرا پذیرا باش مرا حلال کنید هیچ وقت زحمات تو را فراموش نخواهم کرد. و اما دیگر خواهرها از همه شما شرمنده هستم از همه شما حلالیت میطلبم شما باید زینب هایی باشید که رسالت خون برادران خودتان را به همه برسانید مبادا دست از زینب علیهاالسلام و خاندان رسول ص بردارید زیرا با فراموش کردن آنها شما خود به خود فراموشی میشوید.* برادر عزیز و مهربانم ای یادگار پدر و مادرم مگر میتوانم نام عزیز ترا به کاغذ بنویسم تا چه رسد به همه محبتهای تو از کجا بنویسم او ز کدامین محبتها تو بنویسم اصلاً چه میتوانم بنویسم زیرا قدرت بیان محبتهای ترا ندارنم چه از کارهای گذشته تو نسبت به من و چه کارهای روزهای دوران بیماریم زیرا سلامتی من بعد از خدا تو بودی برادر جان به خدا قسم چیزی نمیتوانم دربارة تو بنویسم مرا میبخشی مرا حلال کن با بزرگی خودت برادر جان ناظر من تو می باشی هرچه بدهکاری و طلبکاری دارم توی دفتر سررسید من نوشته است برادر جان بدهیهای مرا از روی حقوقی که برایم واریز میکنند بدهید .به زن داداش سلام گرم برسان و به مریم و مرتضی عزیز بوسهای گرم بزن و به مرتضی بگو که عمویت رفته دینش را نسبت به اسلام ادا کند.* همسرم میدانم که خیلی بیقراری میکنی ولی یک لحظه بیا به زینب فکر کن با آن همه شهامت و شجاعت او زیرا او شش برادر و برادرزادة داده است ولی در مقابل یزید و کوفیان آن زمان با شجاعت ایستاده بود تا پیام خون کاروان حسینی را سر داد و حالا که میبینیم هر چه داریم از زینب علیهاالسلام است و زینب این زمان همسرم از تو میخواهم هیچ وقت در مقابل بیگانه گریه و زاری نکنید زیرا گریه شما برای آنها لذت بخش است. همسرم میدانم که تو با همه ناراحت های نبده ساختی میدانم غیر از من کسی را نداری ولی چه میکردم که نمیتوانستم جای خالی سنگر کریم و کریم ها را مشاهده نمایند زیرا وصیت او بود و راهی را که من انتخاب نمودم مجبورم کرد خداوندا به همسرم صبری بزرگ عنایت فرما.* وصیتی دارند و مردم فریدونکنار ای مردم شریف فریدونکنار و حومه به خدا قسم آن اختلافات هیچ فایده ندارد و نخواهد داشت جز جداشدن مردان مسلمان از همدیگر شود ای مردم مومن و شریف قدر این امامجمعة عزیز شهر را بدانید امام جمعه ای که صبر علی گونه دارد. ای مردم مبادا روزی روی از این بردارید. زیرا روی برداشتن از انقلاب یعنی روی کار آمدن منصور دوانقی آن وقت است که عذاب الهی گرفتار خواهید شد . زیرا دیگر مثل این انقلاب گذشت نیست خدا قسم به نظر بنده شما در بهترین دوران زندگی خود را در این حکومت دارید میکنید سعی نکنید به عذاب الهی گرفتار شوید ای مردم مومن یادتان روزگاری بود که وحدت شما پشت دشمن را به لرزه می انداخت مواظب باشید و قدر آن وحدت را بدانید ای مردم قدر این رهبر را بدانید زیرا اگر او نبود ما به این نعمت بزرگ الهی یعنی شهادت را به دست نمیآوریم بروید هر روز شکر خدا را بجا آورید که به شما رهبری مثل خمینی عطا کرد. مردی عطا کرد به شما که تمام محرومین جهان را از یوغ استعمار نجات بخشید قدر این انقلاب را بدانید قدر این معلولین و مجروحین را بدانید زیرا آنها سرمایه این کشورند. قدر رزمندگان را بدانید که بعد از خدا بزرگترین خدمت را نسبت به شما کردن.* در خاتمه وصیم پدر و مادر میباشند. ناظرم برادر و خواهرها و همسرم میباشد. مرا در زیر پای برادرم یعنی کریم دفن کنید نمیخواهم در بغل دست او دفن شوم زیرا آن قدر بزرگ و بزرگ هست خودم را همیشه غلام او میدانستم از نظر تقوا مان را زیر پای کریم دفن کنید. تا آنجا میتوانید به حوریه احترام بگذارید زیرا او یتیم بود و زجر کشده است او را بزرگ بشمارید .والسلام