جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....
لینک سایت جنگ و درنگ
شهید محمود شاهنوری
نام پدر : خیرالله
تاریخ تولد :1342/06/10
تاریخ شهادت : 1362/12/27
محل شهادت : کاویژان(مریوان - دزلی)
مشخصات
شهر : بخش : شهرستان : آمل استان : مازندران
جنسیت : مرد وضعیت تاهل : متاهل شغل : فرهنگی
یگان : تیپ مستقل کماندویی نیروی مخصوص 58 مالک اشتر نوع عضویت : بسیج مذهب : شیعه دین : اسلام
نام پدر : خیرالله مسئولیت : رشته تحصیلی : تحصیلات : فوق دیپلم
تخصص : کد شهید : 5217 رسته : پیاده
نام مادر : صنم عباسی
شناسنامه شهادت
موضوع شهادت : کردستان عملیات : محل شهادت : کاویژان(مریوان - دزلی)تاریخ شهادت : 1362/12/27
نحوه شهادت : اصابت ترکش به شکم و صورت
شناسنامه تدفین
شهر : لوط بخش : لاریجان شهرستان : آمل استان : مازندران
گلزار : شهدای لوط تاریخ تدفین : 1362/12/27
---------------------------------------------------------------
زندگی نامه
«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»
الف)تولد و کودکی :
1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :
محمود شانوری
2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:
10/6/42 بهرستاق آمل
3- نام و شغل پدر :
خیرالله، کشاورز
4- نام و شغل مادر:
صنم عباسی، خانه دار
5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:
چهار فرزند، فرزند سوم
6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :
ایشان در سال 42 در یک خانواده متدین و مذهبی در آمل متولد شدند و در دامان پدر و مادری با ایمان و مهربان پرورش یافتند.
7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده ):
8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــــــــ
ب)تحصیلات:
1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :
دبستان ابتدائی روستای لوط آمل
2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :
مدرسه راهنمایی آمل
3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :
دبیرستان آمل
4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه :
دانشگاه شهید رجایی بابل، فوق دیپلم
5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ـــــــــــــــــ
6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ـــــــــــــــــ
پ)سربازی :
1- خدمت سربازی :
انجام نداد
2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــــــــ
3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــــــ
ت ) ازدواج :
1-وضعیت تاهل :
متاهل
2- نام همسر و تاریخ ازدواج :
معظم صداقت
3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):
یک فرزند، محمود
4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):
ایشان فردی مهربان و دوست داشتنی برای خانواده خود بودند و علاقه زیادی به مادر خود داشتند و به مردم و بچه های محل خیلی علاقمند بودند و به آنها کمک می کردند.
ث)شغل شهید :
1- شغل رسمی و شغل فرعی :
کارمند
2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :
آموزش و پرورش
3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی:
معلم
ج) فعالیت های انقلابی :
1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــــــــــ
2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــــــــ
3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :
در تظاهرات شرکت می کردند
4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :
در کتابخانه محل فعالیت فرهنگی می کردند.
5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــــــــ
ح) سوابق جبهه :
1- حضور در جبهه :
حضور داشت.
2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :
1/11/61 الی 1/12/61 سپاه آمل لشکر 25 کربلا. منجیل آموزشی
7/10/62 الی 27/12/62 سپاه آمل لشکر 25 کربلا. مریوان
3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــــــــــ
4- مسئولیت در جبهه :
تک تیرانداز
5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :
یک بار اصابت ترکش، مریوان
6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــــــــ
7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :
27/12/62، مریوان، اصابت ترکش
8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :
چند روز بعد از شهادت در گلزار شهدای روستای لوط آمل به خاک سپرده شد.
ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:
1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)
درر مراسم محمد شعبانی خیلی بی قراری می کرد آن زمان خانم ها نان محلی درست می کردند و در مراسم پخش می کردند به آن خانم ها می گفت:« خاله این نان را باید یک، دو ماه دیگر هم بپزید و برای من پخش کنید» خانم ها می گفتند خدا نکند ولی می گفت:« چرا خدا نکند این برنامه برای من هم هست و من هم شهید می شوم.»
خواهر شهید- شهربانو شاهنوری: ایشان زمانی که برای جبهه اقدام کردند در یک روستایی معلم بودند و بخاطر همین آموزش و پرورش با رفتن ایشان موافقت نکرده بود و گفته بودند بچه ها بدون معلم می مانند و ایشان هم گفتند:« شما ناراحت نباشید من برای خودم جایگزین می گذارم تا بچه ها عقب نمانند» و خانم خودش را معرفی کرد و خودش ثبت نام کرد و اعزام شدند. ایشان وصیت کرده بودند زمانی که شهید شدند او را در همان روستایی که معلم بود دفن کنند. آقای حسن زاده آملی بر ایشان نماز بخوانند و به وصیت ایشان عمل کردیم.
منیره شاهنوری- خواهر شهید: ایشان یک روز آمدند و گفتند: منیره چقدر پول داری به من بدهی» من گفتم می خواهی چه کار آن موقع هر دو محصل بودیم گفت:« خانه یک بنده خدایی رطوبت دارد می خواهم نایلون بخرم و درست کنم» من گفتم انگشتر دارم ببر بفروش و خرج کن. انگشتر را به او دادم و برد بعد از مدتی آورد گفتم چرا نفروختی گفت نه شاید حاجی رضایت نداشته باشد گفت اگر پول داری بده من گفتم مقداری پول دارم فکر کنم هزار و صد تومان داشتم و دادم به او که رفت نایلون خرید و خانه آن بنده خدا را درست کرد که رطوبت بچه هایش را اذیت نکند.
همسر شهید: ایشان زمانی که با من ازدواج کرد 21 سال داشتند و من 20 ساله بودم ایشان در آن جلسه که با هم صحبت کردیم به من گفتند:« من چند شرط دارم اینکه می خواهم به جبهه بروم و احتمال اینکه شهید یا جانباز شوم هست اگر قبول دارید جواب بدهید» و من هم قبول کردم و با ایشان ازدواج کردم.
-------------------------------------------------------------------
شهید محمود شاهنوری
زندگی نامه ی معلم شهید محمود شاهنوری
به نام خداوندی که پاسدار حرمت خون شهیدان است و به نام او که گلواژه های ایثار و معلم عشق و شهادت را در جهان تار وجود خلق کرد و عزت بی انتهایی به این شهدا عنایت فرمود و به نام او که قلب آنان با نور خود آذین بخشید و زیور جهان قرار داد . او شهید و گناهانش را بخشید و زیبا نمود جمالش را .
این مقاله زندگی نامه ی شهیدی والامقام، معلمی وارسته و اسطوره ای برای مردم بود . نامش محمود شاهنوری و در قریه لوط واقع در "بایجان"یکی از توابع شهرستان آمل در سال 1342 در خانه ای پر از صفا و صمیمیت و معتقد به اصول دینی به دنیا آمد و در دامان پر مهر مادرش پرورش یافت و در مدرسه ی روستا به پرورش استعداد خویش پرداخت و در میان کوه و در آغوش پر مهر طبیعت در صحرای بی انتها و با شکوفه های شقایق وحشی رشد کرد و بعد از تحصیلات ابتدایی، برای ادامه ی تحصیل عازم آمل شد و مراحل راهنمایی و دبیرستان را در آمل گذراند و بعد از اخذ مدرک دیپلم در دانشسرای تربیت معلم، به ادامه ی تحصیل پرداخت و پس از اخذ مدرک فوق دیپلم، دوباره به زادگاهش برگشت و به کودکـان آنجـا تعلیم می داد . آری او موم عشق را بر تخته ی دل کودکان حک می کرد و چون نقاشی ماهر، هنرمندانه نقش های زندگی را به آینده سازان می آموخت و غبار جهل را از دل پاکشان می زدود و از آبشار وجودش تشنگان علم را سیراب می کرد و در سال های 57-56 در روستای لوط با تشکیل انجمن و شوراهای اسلامی، اداره ی امور مربوط به انقلاب را در آن روستای محروم هدایت می کرد . او تشکیل خواندن دعای کمیل و توسل را بر عهده داشت و صدای دلنشین اذان از زبان خویش بسر می شد و در زمان نماز ﻣﺅذن روستا بود . در انقلاب نیز نقش مهمی ایفا نمود و به اندازه ی توانش وظیفه ی خود را انجام داد . در سال های جنگ نیز با شرکت در جبهه های حق علیه باطل شرکت نمود . آن روز که می رفت، گونه هایی برف می بارید و رنگش سپیدش غبار درد را می شست و مادر با گونه های سرخ مثل ابر گریه می کرد یا استقبال می نمود . او در دی ماه سال 1362 به جبهه رفت و در همین سال با دختری ازدواج کرد و هنوز دو ماه از اثر لباس دامادی نگذشته بود که لباس بسیجی و رزم پوشید و به میدان رفت و به درجه ی رفیع شهادت در منطقه ی کوهستانی مریوان، شهر خون و شهدا نائل آمد . آن روز شقایق باغ بعد از رفتنش خود را برای زیبا نمودن، آماده کرد .
محمود یعنی پسندیده و برگزیده و براستی نیز خدا او را برگزیده ساخت . او نه تنها معلم درس بود بلکه معلم ایثار و فداکاری نیز بود. خداوند نه تنها به او قدرت درس را داده بود، از نیروی بیان نیز بی بهره نبود .محمود مرثیه سرایی قوی در وصف سالار شهیدان حسین بود . محمود زبانش با دعای توسل زینت می یافت و با مرثیه میهنی بر زیور وجودش می افزود . بعد از محمود فرزندی از او بجا ماند، فرزندی چون پدر شبیه به او، بیانش بیان پدر و حرکتش حرکت پدر بود . محمود کوه بود، استوار و پابرجا . در کوه متولد شد، در کوه به شهادت رسید، شاید استواری کوه در وجودش نقش گرفته بود . شاید نسترن های صحرای آنجا بعد از او و بعد از هزاران محمود دیگر نرقصیدند و شکوفه های شقایق وحشی و نیلوفر دیگر لبخند نزنند . محمود الگوی ما بود، الگوی شجاعت و وفاداری و ایمان بود و بعد از او کالبد وجود همه شکست و اشک ها چون مرواریدی از صدف چشم جاری شد . محمود ها رفتند و خون ها ریختند تا خون ها بمانند، اسلحه در دست گرفتند تا قلم ها در دست بمانند . آن روز بار دیگر محمود را جستجو می کنیم، ای کاش پیش ما بود، پیش همه، همه ی آنهایی که دوستش داشتند . محمود پسندیده ای واقعی بود .
یکی از خاطره های شهید این است که در سال 63-62 در عاشورای آن سال محمود خیلی مرثیه در وصف سالار کربلا می خواند، اطرافیان به او گفتند دیگر خسته شدی و عرق کردی، حالا کافی است، او گفت: «بگذارید بخوانم که این آخرین مرتبه است که من می خوانم، اللهم انی اسئلک و توجه الیک بنبیک نبی الرحمه صلی الله علیه و آل محمد رسول الله یا ابوالقاسم» این دعایی است که محمود با صدای زیبا و بیان شیوایش می خواند . ای کاش کبوتر ها از پرواز باز می ماندند تا ما پرواز کبوتر های سپیدبال واقعی را نظاره گـر باشیم تا ببینیـم چگونه در آسمان نیلـی پـرواز می کنند . آری آنان که رفتند زنده اند و در پیشگاه پرعظمت خدا روزی می گیرند . روحشان شاد و غریق رحمت باد .
وصیت نامه معلم شهید محمود شاهنوری 8/11/1362
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین . ماری الخدائق اجمعین . باعث الانبیاء و المرسلین . الصلاة والسلام علی سید الاوصیاء والنبیین . حبیب اله العالمین . فخر العالمین . ابی القاسم محمد(ص) و علی اله الطیبین والطاهرین . ائمه المهدیین و لعنة الله علی القوم الظـالمین . قال الله الحکیم فی القرآن العظیم والکریم .
بسم الله الرحمن الرحیم
{ولاتقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتاً بل احیائهم عند ربهم یرزقون ولکن لایشـعرون}
«نگویید آنان که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند، بلکه زندگانی هستند که در نزد خدایشان روزی می خورند، ولی شما آن را درک نکرده و شعور آن را ندارید .»
حمد و سپاس خدایی را که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت . خدایی که بیهوده خلق نکرد آسمان و زمین را و خلق کرد بهر عبادت خود، انسان و جنیان را، و هر حرکتی بدون اراده ی او حرکت نیست، یعنی{لا حول و لا قوة الا بالله - هیچ موجودی بدون خواست مجوز حرکت و تغییر و سکون را ندارد} هرچه نیست از اوست و در این دنیا اسباب را قرار داد و انسان را بیافرید تا آزمایش شوند و بهر او مسخر گردانید شمس را و دریا و خشکی را تا که در جهت رسیدن به معبودش از آن بهر جوید و بهر نجات انسان از گمراهی هادی فرستاد که او و آخر آن خاتم(ص) بوده است و از پی اراده و تداوم نهضت انبیاء امام قرار داد که مبشر و منذّر باشید .
با درود و سلام به امام کبیرمان که در این عمر گمراهی رهنمای امتان بهر رهایی گردید . سلام بر شهدایی که راه فضیلت و انسانیت را با خونشان صاف نمودند و ما را به شهادت ترغیب نمودند . قرآن بر دوش مسلمانان مسئولیت خطیر و مهمی را نهاده است که آن جهاد در راه حفظ اسلام و دفاع از حقوق مسلمین و مبارزه برای رهایی محرومین می باشد . پس در پی ایفای این مسئولیت انسان ساز و خدایی باید در مسیری گام نهاد که سعادت دنیا و آخرت و خوشبختی دو سرا در آن ره نهفته باشد، همان راهی که کتاب خدا راهنمایی می کند و آن راه پیامبران و در مجموع راه حق جویان است . سراسر ورق های تاریخ از مبارزه دو جناح حق و باطل زبان می گشاید . حکایت ابراهیم و بت پرستان و موسی و فرعونیان و عیسی و منحرفان و نوح و مال دوستان و محمد(ص) و مشرکان از این مسئله می باشد و در عصر ما رهبری جناح باطل در دست زورمندان ظاهری و ابر قدرت های توخالی بوده و رهبری جبهه ی حق در دست مردی کبیر از نسل پاک پیامبران و رهپیمای معصومیت و نمونه ی حق طلبان زمان یعنی امام روح الله می باشد .
ما هم بر اساس برداشتمان از اسلام و قرآن و به حمایت از دین خدا در برابر هجوم جبهه باطل قدم را در میدان نبرد نهاده و شاید خداوند سعادت بزرگ شهادت را نصیبمان گرداند . چون مرگ بهر ما شیعیان از عسل شیرین تر است، زیرا که به معشوق واقعی خود خواهیم رسید . چند کلامی را به عنوان وصیت و یا تذکر از باب نفع ﻣﺅمنان می نگارم .
این انقلاب راوی و حاکی از انقلاب پرشور و پر حماسه ی حسین(ع) است، حسین تن به ذلت نداد، ما هم به پیروی از آن بزرگمرد و پیشوای راستین و به رهبری فرزندش بر علیه ظلمت و تاریکی و ظلم و ستمگری تاخته ایم و قدم در راهی نهاده ایم که همان راه انبیاء است، پس باید در این راه مانند حسین ایثار کرد و از جان و مال و فرزند و زندگی بهر احیاء کلمه ی حق گذشت . ما هدفی والا و گران داریم که قلدران جهان از درک آن عاجزاند، زیرا مشرک و زرپرست را خداوند شعور درک هدفمان را نداده است . باید مقاوم بود و استوار، زیرا درانتها در اثر توکل بر بارگه الهی و توسل به ائمه (س) و استقامت و صبر می توان بر دشمنان قلدر پیروز گشت و زمینه را برای ظهور حضرت صاحب الزمان (عج)آماده نمود . ما باید مهیا باشیم تا حضرت بیاید، نه اینکه گوشه ای منزوی شده و بگوییم که حضرت خودش درست می کند، هرگز اسلام چنین عملی را قبول ندارد . مسلمانان، اگر لحظه ای غفلت و دوری از قوانین امام عزیز رخ دهد، مکتب و دین و اسلامی که شهره ی تلاش های چندین ساله ی انبیاء و ائمه است، دگر سربلند نخواهد بود . امروز باید پرچم حق و اسلام را برافراشت، امروز خداوند بر ما منت نهاد و امام عزیز را بر ما ارزانی داشت و این نعمت عظیم الهی را قدر بدانید و خدا را شکر گزارید . هرگز از امام و یارانش دست بر ندارید، زیرا اینان همان ادامه دهندگان راه اوصیا و انبیاء و ائمه هستند . اگر امروز دست بردارید و خدایی نکرده عاشورای دیگری را برای حسین زمان بوجود آورید، خداوند عذابی دردناک و مهیب بر شما روا خواهد داشت، پس عقل خود را قاضی قرار دهید و جبهه حق را بجویید، آنگه که یافتید در یاری آن دریغ نکنید . هرگز پشت به این انقلاب نکنید که موجب هلاکت است، تنها یاور این انقلاب، خداوند است، اگر خودتان را کنار بکشید از کاوان عقب خواهید ماند و رسیدن به آن بهرتان مشکل گردد .
علوم اسلامی را فرا بگیرید و در نشر آن وتبلیغ و ترویج احکام قرآن در جهان کوشا باشید . به خودسازی وقتتان را صرف کنید که انسانی تزکیه شده، لایق لطف و کرامت و مهربانی خداوند منان است و خود را با عبادات اسلامی و اخلاق فضیله سازید .
جبهه های نبرد جمهوری اسلامی علیه باطل را همیشه گرم نگه دارید و با غریقتان به این دانشگاه ها و این مکتب خانه ها هم اسلان را یاری کنید و هم جهاد اسلامی را انجام بدهید و هم خود را بسازید . ارزش دنیا در نظر ﻣﺅمن پشیزی نمی ارزد، پس در این دنیا بهر آبادی آخرتتان عمل صالح و تقوا را پیشه کنید که متقیان صاحبان بهشت اند . دل به این دنیایی که ﻣﺅمن در آن غریب است و بهر و مهمان خانه است، نبندید و هرگز آخرت را از یاد نبرید که وعده ی خدا حق است و قیامت واقع شدنی است و خدا خلف وعده نمی کند . با همدیگر رئوف و مهربان باشید، وحدت اسلامی را حفظ کنید که ثمره ی خونبار شهیدان است و محصول این وحدت، جمهوری اسلامی می باشد، در هر زمان و مکان که هستید، فقراء و مستمندان را یاری کنید که ولی نعمت تمامی باشند و در کارهایتان خدا را حاضر و ناظر ببینید و رضای او را طالب باشید . از دروغ و اجحاف و تهمت و غیبت بپرهیزید که گناه است و گناه شما را آلوده کرده و از مسیر دین در اثر تداوم آن خارجه خواهید شد .
در راه خدا انفاق کنید که ده برابر آن را خدا به شما عوض خواهد داد . فقط بهر امتحان شماست وگرنه خدا نیازی به انفاق کردن ما ندارد . به خانواده ی شهدا احترام و عزت کنید که اینها بر کردن ما حق دارند . معلولین و مجروحین را دلداری دهید و بهر شفای این همان شما را نزد ایزد منان دست به دعا بردارید . اموال مرا بهر ساختن تکیه در روستای لوط صرف کنید، هرچند کم است ولی تا هر اندازه که می توانید در تعمیر و یا نوسازی آن مصرف نمایید .
به جوانان عزیز، چشم ملت های محروم و مسلم جهان منتظر عزم شماست، بخروشید و حرکت را بر سکون ترجیح دهید . اگر فرزندی از زوجه ی بنده متولد شد، اگر دختر بود در دامان پر مهر مادرش مانند زینب نربیت شود و باید زن اسوه و نمونه گردد . در تربیت او هرگز خانواده ام کوتاهی نکنند، به فرزندم نگویید که پدرت مسافرت رفته، به او بگویید که پدرت از ظلم و جفا به ملکوت اعلی پیوست و اگر پسر بود او را شجاع و دلیر تربیت کنید و از او سربازی دلاور، عالمی گرانقدر و عارفی دلسوخته و پیروی مطیع سازید . مادرم بهر من گریه نکن، فقط گریه ات را بر مظلومیت حسین روا دار که حسین مظلوم بوده است . دوستانم بهر ما دعا کنید که خداوند ما را ببخشاید و ما را در زمره ی محشور شوندگان با حسین و اصحابش قرار دهد . پدرم تو مانند ابراهیم فرزندت را در راه خدا آماده ی قربانی نمودی و مانند حسین اکبرت را فدای دین نمودی . خواهرم تو مانند سکینه برادرت را در راه احیای قرآن دادی . برادرم تو مانند حسین برادرت ابوالفضل را در راه حق دادی، پس بگو به یاد حسین .
یا حسین – یا مهدی – یا زهرا – یا رسول الله
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
بنده ی حقیر و سرباز کوچک امام زمان (عج)
محمود شاهنوری
سلام به خون پاک شهیدان که جوانمردانه از خاک وطن دفاع کردند و به ما درس ایثار دادند که چراغ راه زندگیمان باشد،
من خواهر زاده شهید محمود شاهنوری هستم زمانی که ایشان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند کودک خردسالی بودم ، تنها دو یا سه برخورد با دایی شهیدم در ذهنم نقش بسته است که بیان آن خالی از لطف نیست.
امروز توفیق این را دارم که در مناطق عملیاتی جنوب بعد از چندین دهه که از جنگ حق علیه باطل که میگذرد ، رهگذر دیار عاشقان امام حسین (ع) هستم واحساس میکنم توفیق سعادتی بزرگ را یافته ام که مایه افتخار بنده حقیر سراپا تقصیر است و نسیم بهشتی در این زمین آغشته به خون شهیدان در حال وزیدن است که این زمین سوزان را به بهشت تبدیل کرده است.
ما ساکن اصفهان بودیم وبرای دیدن اقوام به آمل میآمدیم و طبق معمول به خانه پدر بزرگمان میرفتیم که در میان راه دایی را دیدیم که با ما همراه شد و او با من بازی میکرد ، من از او پرسیدم درب خانه شما چه رنگ است و در جوابم گفت : (( درب خانه ما سرخ است))
نمیدانم چرا با این که خیلی کوچک بودم این جمله در ذهنم هک شده است و فراموش نکردم ، سالها بعد که خوب که فکر میکردم برایم این امر به یقین مسجل شد که جوابی عمیق بود به سوال کودکانه من
وآن ((سرخی در خانه شهادت بود))
این بهترین نشانه است برای رسیدن به خانه دوست
یا لثارات الحسین