شهید علیجان خدابخشی

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

لینک سایت جنگ و درنگ 

شهید یونس کارآمدپیشه

شهید علیجان خدابخشی

شهید علیجان خدابخشی

نام پدر : بخش علی

تاریخ تولد :1336/01/05

تاریخ شهادت : 1361/04/24

محل شهادت : شلمچه

مشخصات

شهر : بخش : شهرستان : بابلسر استان : مازندران

جنسیت : مرد وضعیت تاهل : مجرد شغل : فرهنگی

یگان : لشگر 25 کربلا نوع عضویت : بسیج مذهب : شیعه دین : اسلام‌‌

نام پدر : بخش علی  مسئولیت : رشته تحصیلی : تحصیلات : فوق دیپلم

تخصص : کد شهید : 3299 رسته : پیاده

نام مادر : سیده صغری میر رمضانی

شناسنامه شهادت

موضوع شهادت : جبهه عملیات : محل شهادت :شلمچه  تاریخ شهادت : 1361/04/24

نحوه شهادت : اصابت ترکش به ران پا

شناسنامه تدفین

شهر : بابلسر بخش : شهرستان : بابلسر استان : مازندران

گلزار : امام زاده ابراهیم   تاریخ تدفین : 1361/04/28

-----------------------------------------------

وصیت نامه

. جان و مال انسانی که این انقلاب را درک کرده و محرومیت را لمس نموده و از مرحله شعار به مرحله شعور رسیده و حداقل دیگران را مثل خود انسانی بداند ارزشی ندارد و برای اعتلای استقلال و حقوقشان هدیۀ ناچیزی خواهد بود. 

2. برادران عزیزم! بر همه شما باد اجرای فرمان پدر و مادر که خدا فرمان داد به والدین خود احسان کنید . 

3. فرزندانتان را طوری تربیت کنید که چون شیران روز و عابدان شب باشند. مخصوصاً محمود و عبدالله و خواهر عزیز و خوبم سکینه در تحصیل علم و کسب تقوا بکوشید. بدانید که من از نادان و بی مغز و بی معرفت متنفرم. تقوی را نصب العین خود قرار دهید. 

4. من چگونه می توانم بمانم جان و مال خویش را در مقابل بیکران تحول سعادت این انقلاب بحساب نیاورم. زیرا من معلمی ام که با تمامی وجودم رمز جاودانگی را تدریس نمودم، هیچگاه در کلاس نتوانستم بیرون از جامعه ام فقط یک مدرس درس های کلاسیک کتابی باشم، رازبودن و رمز شدن را از عمق جان برای فرزندان امت اسلامی گفته ام و اینک که به جبهه آمده ام، آمده ام تا آنچه را که در کلاس درس آموخته و آموزانده ام ، در میدان کارزار و عمل به مرحله اجرا دربیاورم، زیرا اینک دشمن در خانه ماست. چگونه می توان فرصت داد، دشمن در خانه مان جا پا محکم کند. ... امروز در جبهه وجود پدرو پسر، معلم و شاگرد، کارگرو کشاورز، روحانی و محصل، و دانشجو وطلبه وکاسب با هم جز حقانیت اسلام چیز دیگری نخواهد بود.

---------------------------------------------------------

زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

علی جان خدابخشی پاریجان

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

5/1/1336- کاله عرب خیل شهرستان بابلسر

3- نام و شغل پدر :

بخشعلی - کشاورز

4- نام و شغل مادر:

سیده صغری میررمضانی- خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

دارای پنج برادر- دو خواهر- شهید فرزند سوم بود

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

اقتصادی:

اعتقادی: مادرش می گوید: همیشه نمازش را سر وقت می خواند و در نماز جمعه هم حضور پیدا می کرد. شب های ماه مبارک رمضان همیشه قرآن می خواند و دعاهای شب رمضان را به جای می آورد. همیشه واجبات را به نحو احسن انجام می داد و رابطه ی عمیقی با قرآن داشت. به اهل بیت ارادت داشت، سکینه خواهرش می گوید: همیشه در زمینه ی مسائل دینی ما را راهنمایی می کرد و در مورد حفظ حجاب به ما سفارش می کرد.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده ): 

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):

از تولد تا 6 سالگی در شهر بابلسر و از 6 سالگی تا شهادت در روستای باقر تنگه شهرستان بابلسر زندگی می کردند.

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

دبستان جهان بینی شهرستان بابلسر

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی : ـــــــــــــــ

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

سال اول نظری مدرسه عصر پهلوی شهرستان بابلسر- سال دوم و سوم نظری دبیرستان لشکری شهرستان بابلسر – رشته ی ادبی - طبیعی

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه :

تربیت معلم بابل، مقطع فوق دیپلم، رشته ی علوم انسانی

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ــــــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ــــــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

معاف شد.

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

مادرش می گوید: به ما احترام می گذاشت و به پدرش علاقه ی بیش تری داشت، با خواهران و برادرانش رابطه ی خوب و صمیمی داشت. در کارهای کشاورزی به ما کمک می کرد و رفتاری مهربان با ما داشت.

عبدالله برادرش می گوید: رفتارش با والدین خیلی صمیمی و مهربانانه بود به طوری که همیشه از کار زیاد آنان احساس ناراحتی می کرد و خود سعی بر این داشت که مشکلات زندگی را بر دوش کشد.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

رسمی (دبیر دینی و عربی)

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :

اداره ی آموزش و پرورش بابلسر (رسمی 7 سال)

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

ایشان در زمینه های انجام فعالیت های انقلابی تحت تأثیر پدرش بود.

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

در زمان دانشجویی فعالیت گسترده ای در جریان انقلاب داشت و حتی یک بار دستگیر شد. در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کرد. در دانشگاه اعلامیه حضرت امام را پخش می کرد.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

همیشه با سپاه همکاری داشت و خود نیز بسیجی بود و رئیس انجمن اسلامی محل! همچنین مسئول بسیج بود و در جمع آوری کمک ها به رزمندگان همکاری و فعالیت داشت. ایشان در تأسیس انجمن اسلامی محل و کتابخانه محل نقش داشتند. شب ها برای نگهبانی دادن و کشیک دادن به سپاه می رفت.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود :

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :  

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

در تاریخ 19/3/61 از بسیج سپاه بابلسر، لشکر 25 کربلا با عضویت بسیجی به منطقه ی جنوب اعزام شد.

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

کمک آر پی جی زن

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

در تاریخ 24/4/61 در منطقه ی شلمچه بر اثر اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

در تاریخ 28/4/61 تشییع شد و در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم شهرستان بابلسر دفن گردید.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

صدیقه خواهر شهید می گوید: شهید همیشه می گفت: من دو خواهر دارم و هر کدام از خواهرهایم را به اندازه ی چشم هایم دوست دارم و اگر ببینم روزی خواهرهایم آسیب دیدند فکر می کنم چشم هایم آسیب دیده است.

صدیقه خواهر شهید می گوید: خاطرم نیست که حتی یک بار هم دروغ گفته باشد و در حد توان خود به اطرافیان کمک کرد و بارها و بارها شده بود که دوستان و بچه های محل را در منزل جمع می کرد و نماز را به آن ها یاد می داد و کمک او نه از جهت مالی بلکه کمک معنوی هم به اطرافیان می کرد.

صدیقه خواهر شهید می گوید: او عاشق جبهه بود و علاقه مند بود که برود و وطن اش را آزاد کند و از اسلام حمایت کند و از خانه که می رفت با همه خداحافظی کرد و گفت کسی دنبال من نیاید او که رفت من و برادرم و زن داداشم پشت سر او رفتیم به سپاه اما نزدیک او نرفتیم ولی وقتی او دید که ما آمدیم جلو آمد پرسید که چرا سکینه نیامد گفتم امتحان داشت نتوانست بیاید. آن روز تا امامزاده اکثر بچه های سپاه و کسانی که اعزام بودند و همراهان اعزام شده ها تا امامزاده راهپیمایی کردند و در مزار شهید علیپور فکر می کنم بود که خود شهید سخنرانی کرد و موقع برگشت که اعزامی ها به سمت مینی بوس می رفتند سمتش دویدم او را در آغوش کشیدم بوسیدمش و او سرم را روی سینه اش چسباند چندبار به پشتم زد و خطاب به من و برادرم و زن داداشم گفت: شما بروید ان شاء ا... بر می گردم که رفت و هیچ گاه برنگشت.

---------------------------------------------------------

 

شهید علیجان خدابخشی

                                                                                                                                                     

وصیتنامه شهید علیجان خدا بخشی 

بسم الله الرحمن الرحیم

الذین قالوا ربناالله ثم استقامو تتنزل علیهم الملائکه لاتخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنه التی ان کنتم توعدون نحن اولیاءکم فی الحیاه الدنیا و الاخره

آنان که گفتند پروردگار ما فقط الله است و سپس بر این آرمان مقدس خویش پای فشاری نمودند فرشتگان رحمت بر آنان فرود آیند که نترسید و نگران مباشید و به بهشت جاوادنی که وعده داده اند دل شاد گردید . ما ولی و سرپرست شما در حیات دنیا و سرای آخرتیم .         ( قرآن مجید )

ان کان دین محمد لم یستقم الایقتلی فیا سئوف حذینی . ( امام حسین (ع) سرور شیهدان آزاده تاریخ )

اگر دین محمد (ص) جز با کشته شدن راست نمی گردد ( پا برجا نمی ماند ) پس ای شمشیرها مرا در برگیرید .

- پدر و مادر مهربانم  سلام علیکم 

با سلام بر همه شهیدان تاریخ مظلومیت مظلومان و دورود بیکران بر امامان ، بیدار گر عصرمان امام خمینی بت شکن آنچه را که امروز در مقابل انقلاب کبیر اسلامی ایران که به رهبری قاعد مستضعفان در ایران آغاز گردید و انشاءالله زمینه ساز حکومت قسط حضرت مهدی می شود . ارزشی ندارد جان و مال انسانی که این انقلاب را درک کرده و محرومیت را لمس نمودمه و از مرحله شعار به مرحله شعور رسیده و حداقل دیگران را مثل خود انسانی بداند . برای اعتلای استقلال و حقوق شان هدیة ناچیزی خواهد بود .

سالهای سال بود که اسلام را در بردبار بردند یا آن دسته که دسته که نرفتند به زنجیره کشیده شدند و کلیساها هم شروع به بهشت فروشی نموده و یهودیت هم سرداری خونخوار و پولخوار که حتی دیگران را انسان نداند تبدیل کردید . 

در یک تلاش به وسعت جهاد مقدس بدر حسینین واحد که در آن هم شکست و هم پیروزی در دربارها کوبیده شد و اسلام درباری دفن گردید و زنجیر شدگان اسلامی آزاد شدند و کوس رسوائی کلیسا ، پاپ و یهودیت و اخبارها پدیدار شد . 

در دنیای ماتریالیستها که رفیق خروشچف وعده کمونیستی کامل را در سال  1980 داده بود که در یک حرکت چرخشی مسلمان شوروی با این انقلاب آزادی را باز یافته بنماز باز ایستادند بانیان بین الحرمین محکوم به ذلت فطرت حقیقت جواست اسلامی شدند . حرکت انقلاب ما فقط این همه که شمردیم نبود بلکه حرکت یک پارچه جهان محروم بر علیه مستکبرین شکست اعتبار سیاسی نظامی آمریکا و شوروی و دیگر استعمارگران بوده و غیره . 

و اینچنین بود خشم انسانهای استعمارگر و خوانخوار بر انگیخته شد و در تمامی نقاط جهان هم زنجیران گذشته ما را از خشم و کینه ها مورد یورش کشنده خویش قرار داده اند
و آنچنان کردند که در یک طرف تمامی اسلام راستین و در طرف دیگر تمامی تفاله های شیطانی و تفاله های مزدور بی مزد قرار گرفتند یکبار دیگر بعثت پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد (ص) تکرار شد . 

بدر ، احد ، خندق و فتح مکه و حسنین پیش آمد و این خندق است به سرداری علی ( ع) و آن طرف عمر و بن عبدود و پشت رجعت و بعثت پیامبر انگیزشی است برای تمام محرومان و انتهاریست برای قدرتمندان طاغوت . و من چگونه می توانم بمانم و جان و مال خویش را در مقابل بیکران تحول سعادت آفرین انقلاب بحساب نیاورم .

زیرا من معلمی ام که با تمامی وجودم رمز جاودانگی را تدریس نمودم هیچگاه در کلاس نتوانستم بیرون از جامعه ام فقط یک مدرس درسهای کلاسیک کتابی باشم ، راز بودن و رمز شدن را از عمق جان برای فرزندان امت اسلامی گفته ام و اینک که به جبهه آمده ام ، آمده ام تا آنچه را در کلاس درس آموخته و آموزانده ام در میدان کارزار و عمل بمرحله اجرا در بیاروم زیرا اینک دشمن در خاک ماست .

چگونه می توان فرصت داد دشمن در خانه مان جا پا محکم کند و امروز من خوشحالم که در مدتی که در پشت جبهه بودم توانستم با تلاش و فعالیت در کلاس درس ، در مساجد و مزارها مقدار زیادی از وظیفه ام را انجام دهم ، اکنون در جبهه وظیفه ام را تکمیل خواهم نمود . امروز در جبهه وجود پدر و پسر ، معلم و شاگرد ، کارگر و کشاورز ، روحانی و محصل و دانشجو و طلبه و کاسب با هم جز حقانیت اسلام چیز دیگری نخواهد بود . 

ما که امروز مدعی مسلمانی هستیم و اسلام هم که درگیر تمامی توطئه ها و نابرابریها می باشد برای تحقق اسلام واقعی تنها خون می خواهد تا در شریان خشکیده آن وارد شود تا حیات جاوید خویش را بدست آورده به نجات محرومین بیانجامد از آغاز اسلام با شهادت پاگرفته و با شهادت پا برجا می ماند و شهادت حرکت انسان غیر مسئول را نه فقط به خویشتن خویش شکل میدهد .

بلکه آنقدر تلاش می کند که مسئولیتش را انجام دهد که اگر نتوانست بکشد کشته شود و با مظلومیت خویش دشمن را رسوا ساز و آیندگان را بیدار . و تو ای پدر بزرگوارم در کوه مشکلات و سختیها توانستی ما را نجات دهی از تو می خواهم که در صورت شهادتم مادر و برادران و شما خواهرانم را دلداری بدهی مبادا بر من نگران شوی که من بر مرگ سرخ لبخند سفید می زنم و مرگ مردانه ما را می شاید که ما هم مردمانیم .

 تو ای مادرم ای از ذریه زهرا علیه السلام حتما راضی خواهی بود که فرزندت دین خدا و فرزند زهرا (ع) را یاری دهد . من وقتی به جبهه می آمدم گفتی که پسرم با عزیزان مردم چه فرقی می کند اگر شهید شده ، شد . 

حالا بگذار چند کلمه با تو حرف بزنم تا بدانی اینجا چه خبر است . من در تمام مدت تا حالا مشغول نوشتن وصیت نامه هستم اما نه برای خود که برایم فرصت نیست فقط برای تو گلانی که اگر صورت زیبا و درخشنده آنها را ببینی مثل برگ گل سرخ خوشبو و سرخنده . همین الان سه چهار نفر از این عزیزان که بعضی از آنها شاگردان ما هستند .

نوبت گرفته اند که برایشان وصیتنامه بنویسم البته در هنگام نوشتن مقدمه برای وصیتنامه خودم صدای مستانه خنده و لبخندشان بر شهادت من آن چنان روحیه داد که اصلا خودم را فراموش نمودم ، ای خدا این چه شوری است که به امت ما اعطاء فرمودید برادران 11- 12- 13- 14 ساله چون بچه شیر نترسا و جنگجو ، از طرف دیگر پیر مردان 65- 80 ساله چوه کوه مقاوم ، من در مقابل این شیران چه کسی هستند . 

سلام و صلوات خدا بر اینها باد . مادر ، اینجا هم برایم کلاس است گاهی با نهایت دلسوزی می آموزم گاهی با نهایت دقت یاد می گیرم ، وقتی برایشان در صحبتهائی که می شود از عروج انسان به لقاء الله و شهادت می گویم خود را فراموش می کنند و تو گوئی خدا را حس می کنند در بین این عزیزان سزاوارترین کس برای شهادت من هستم زیرا که بیش از همه ، از لحاظ وضعیت خانوادگی آسوده تر اینان هر کدام یا بسیار کوچکند .

 و یا هر کدام دارای چند فرزند می باشند . جان من فدار ی سر این رزمندگان جان بر کف و توانای اسلام باد . اما برادران عزیزم حرمت ، ابراهیم و اسماعیل ، محمود و عبدالله ، بر همه شما باد اجرای فرمان پدر و مادر که خدا فرمان داده به والدین خود احسان کنید . فرزندانتان را طوری تربیت کنید .

چون این شیران روز و عابدان شب باشند . مخصوصاً محمود و عبدالله و خواهر عزیز و خوبم سکینه در تحصیل علم و کسب تقوی بکوشید . بدانید که من از نادان و بی مغزوبی معرفت متنفرم تقوی را نصب المین خود قرار دهید . اما پدر بزرگوارم وصی من است و زبانم لال در فوت ایشان محمود و عبدالله وصی ام می باشند . 

دو قطعه زمین باقرتنگه و حاجی حیدر متعلق به محمود و عبدالله است البته قطعه باقر تنگه را پدر در اختیار دارد بفروشد و خرج خانواده نماید . برای من خرج نکنید و بیخود غذا پختن نکنید فقط مجلس سخنرانی و موعظه بگیرید در ضمن قبرم هر جا باشد مانع ندارد . امامزاده یا باقر تنگه ولی من دعا کردم که قبرم شکم مرغان آسمان شود پس اگر جنازه ام نیامد نگران نباشید کتابهایم را به یادگار در خانه ی پدری نگهداری کنید در این مورد در دفتری که در خانه جا گذاشته ام سفارشاتی نمودم آنرا اجرا کنید .

در تشییع جنازه ام از مردم ولو اندک باشند تشکر بسیار کنید زیرا این مردم وظیفه خویش به اتمام رسانیده اند . 

چون کوه استوار باشید که ما جاودانه بمانیم . خواهر عزیز صدیقه ، من پرورده تو هستم مرا ببخش از اینکه نتوانستم درعروسی تو حاضر باشم نگرانم . امیدوارم که فرزندان مکتبی شما دو خواهر عزیزم بتواند جای مرا در جامعه پر کنند .

                   خدا یار و نگهدار شما باد 

                                                                   علی جان خدابخشی 24/3/61

-----------------------------------

« بسمه تعالی »

üای پسر عموی شهیدم

وصیتنامه سیاسی الهی شما را پس از گذشت بیست سال از شهادتتان خوانده ام و متحیر شدم که با سن و سال اندکت حرفهای پر مغز و تکان دهنده ای را با اقشار مختلف مردم 
و خانواده محترمت مطرح کرده و انقلابی در افکار همه کسانیکه وصیت نامة شما را می خوانند ایجاد نموده ای پس مطمئن باش اگر صد سال از شهادت افراد آگاهی چون شهید بهشتی ها ، با هنر ها ، رجائیها ، صدوقیها ، دستغیبها ، میرزاکوچک خانها ، مدرسها ، چمرانها ، و خدابخشیها بگذرد هر روز حقانیت تان پدیدار تر و دشمنانتان رسواتر و انقلابتان پر بار تر خواهد شد . انشاءالله 

با احترام و ادب به ساحت مقدس شهدا و امام شهدا

الحقیر : حاج احمد علی خدا بخشی

آذرماه سال 1380