شهید سیدمحمد حسن نژاد

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

لینک سایت جنگ و درنگ 

شهید یونس کارآمدپیشه

شهید سیدمحمد حسن نژاد

شهید سیدمحمد حسن نژاد

نام پدر : سید کاظم

تاریخ تولد :1337/01/01

تاریخ شهادت : 1361/05/17

محل شهادت : شلمچه

مشخصات

شهر : بخش : شهرستان : آمل استان : مازندران

جنسیت : مرد وضعیت تاهل : متاهل شغل : فرهنگی - ورزشکاران - دانشجویی -

یگان : لشگر 25 کربلا نوع عضویت : بسیج مذهب : شیعه دین : اسلام‌‌

نام پدر : سید کاظم   مسئولیت : رشته تحصیلی : --------- تحصیلات : دانشجوی کاردانی

تخصص : کد شهید : 2783 رسته : پیاده

نام مادر : بتول اعتضادی

شناسنامه شهادت

موضوع شهادت : جبهه عملیات : عملیات رمضان محل شهادت : شلمچه تاریخ شهادت : 1361/05/17

نحوه شهادت : اصابت گلوله کالیبر

شناسنامه تدفین

شهر : آمل بخش : شهرستان : آمل استان : مازندران

گلزار : امام زاده ابراهیم تاریخ تدفین : 1361/05/20

------------------------------------------------------

وصیت نامه

1 – خدایا ! توخودت حافظ راه [انقلاب ] باش که این انقلاب برای بشریت عصر ما حیات است . که این انقلاب سر آغاز وراثت مستضعفین است که این انقلاب خشم انتقام مسلمین جهان بر علیه هر چه کفر و الحاد و شرک و نفاق است . با این انقلاب و حیات افتخار آمیز و شرافتمندانه به هیچ وجه حاضر نیستم که دیگر ثانیه ای از عمرم را مفت از دست بدهم ؛ حتی ثانیه ای از عمرم . یک ثانیه عمرم با امام زمان (عج) را عین زندگی و هم نشینی با رسول و اولیا ء الله می دانم .

2 – خدایا به من توان خدمت گذاری به این آیه ی [   ] به این دلیل و معجزه ی تو یعنی انقلاب اسلامی ایران بده تا بتوانم گناهانم را با خدمت صادقانه و ایثار گرانه پاک نمایم .

-----------------------------------------------------

زندگی نامه

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

سید محمد حسن نژاد

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1/1/1337 آمل

3- نام و شغل پدر :

سید کاظم ـ آزاد

4- نام و شغل مادر:

بتول اعتقادی ـ خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

7فرزند ـ فرزند هفتم بودند .

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

شهید در خانواده مذهبی و زحمت کش متولد شدند و در کنار پدر و مادر  مسائل دینی و مذهبی را آموخت .

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده ):

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

دبستان جلالی آمل

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

راهنمایی پهلوی سابق ـ آمل

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

دبیرستان امام خمینی ـ آمل

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه :

دانشگاه فنی بابل وزارات علوم و اموزش عالی ـ رشته مکانیک برق ـ فوق دیپلم

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ـــــــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ـــــــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ـــــــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

زهرا جهانگیر ـ 1360

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

1فرزند ـ سید محمد

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

به پدر و مادر بسیار احترام می گذاشت. با همه ی افراد خانواده، همسر و فرزند بسیار صمیمی و مهربان بودند و بسیار دوست شان داشت و همیشه به فقرا کمک می کرد و هنوز مردم به نیکی از ایشان یاد می کنند .

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

معلم

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :

آمورزش و پرورش

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی:

آموزگار امور تربیتی

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

در پخش اعلامیه و پوستر ها در شهرها و جلسات روحانیون شرکت می کرد .

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

برای جمع آوری کمک به جبهه و جهاد و سپاه فعالیت داشت

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

19/3/61 الی 17/5/61 سپاه آمل ـ لشکر 25 کربلا ـ شلمچه

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

2ماه

4- مسئولیت در جبهه : ـــــــــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :

ترکش به شکم ـ جنوب

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

17/5/61 در جنوب منطقه کوشک ـ عملیات رمضان براثر گلوله کالیبر به شهادت رسیدند .

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

20/5/61 امامزاده ابراهیم آمل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

مادر شهید : وقتی ازدواج کرد می گفت می خواهم مستقل باشم  با امکانت بسیار کمی زندگی را شروع کرد و می گفت می خواهم علی وار زندگی کنم  و اصلاً طالب مال دنیا نبود و ما خودمان امکانات اولیه را برای او تهیه کردیم.

سیده شوکت-خواهر شهید : ایشان به همسر خود بسیار علاقمند بود . زمانی که مجروح شد در بیمارستان اصفهان بود که همه به عیادتش رفتیم و خانم ایشان هم باردار بود . بچه ایشان همان جا به دنیا آمد بچه را پیش او بردیم و گفتیم تو بابا شدی گفت :«این بچه باید راه من را ادامه دهد و اسمش را مهدی بگذارید .» بچه اش 15 روزه بود که ایشان شهید شد .

معظم- خواهر شهید : ایشان 10 روز مانده بود که استخدام رسمی شود داشتند می رفتند جبهه من به او گفتم صبر کن کار استخدامی ات درست شود بعد برو . گفت:« نمی خواهم حب دنیا مانع رفتن می شود» و به او گفتم از مادر اجازه گرفتی  داری می روی جبهه گفت:« نه! ترسیدم مهر مادری مانع شود» چون خیلی به پدر و مادر وابسته بود به خاطر همین بدون خداحافظی رفت .

-------------------------------------------------------------

مشخصات شهید 
نام ونام خانوادگی :سید محمد حسن نژاد 
نام پدر : سید کاظم 
نام مادر : بتول
نام همسر : زهرا
نام فرزندان : سید محمد مهدی 
سال تولد : 1337
محل تولد (استان /شهر ) : مازندران – آمل 
سال ورود به امور تربیتی : ؟؟؟
مدرک تحصیلی : فوق دیپلم 
محل اشتغال : مدرسه 
سایر سمت های اداری : 
نحوه شهادت : ترور توسط منافقین کور دل         جهاد درجبهه های حق علیه باطل 
تاریخ شهادت : 17/05/61
محل شهادت: شلمچه
محل دفن شهید: آمل 
تاریخ اعزام به جبهه : 19/03/61
محل اعزام (استان /شهر) : آمل
مدت حضور در جبهه : 2 ماه 

 --------------------------------------------------------------

زندگی نامه شهید
بسمه تعالی 
محمد حسن نژاد در خانواده ای مذهبی متولد شد . پدرش حاج کاظم حسن نژاد دربازار دارای اسم ورسمی بود و از بازاریان قدیمی به شمار می آمد. پس از تولد وگذراندن دوره طفولیت دوران ابتدایی وراهنمایی ودبیرستان را درشهر آمل سپری کرد ودراین دوران در مسیر انقلاب قرار داشت وبا انقلاب اسلامی در سال 57 به جمع انقلابیون آمل پیوست ودر پایین کشیدن وشکستن مجسمه شاه حضور داشت . بعد از آن که در گشتهای شبانه وحفاظت از محله ها درآن دورانی که حکومت مرکزی تسلط چندانی بر امور شهری نداشت با برادران انقلابی خود همکاری داشت ودر حزب جمهوری اسلامی مشغول به فعالیت شد وبه عنوان دبیر دینی درآموزش وپرورش با مدرک فوق دیپلم استخدام وبه خدمت مشغول شد .
در اوایل سال 60 با یکی از دانشجویان خط امام که برای کارهای فرهنگی به آمل منتقل شده بود به نام زهرا جهانگیر ازدواج کرد .
ایشان زندگی حضرت علی را الگوی زندگی مشترک خود قرار دادند .درواقعه جنگل آمل در بهمن سال 60 هم پای مردم غیور آمل نقش آفرینی کردند .
حضوری فعال وتأثیر گذار داشتند وبا سپاه پاسداران همکاری تنگاتنگی داشتند .
پس از آزادی خرمشهر در خرداد 61 ایشان نیز برای یاری همرزما نشان ودفاع از میهن خود به عنوان معلم بسیجی عازم جبهه های حق علیه باطل شدند و دراهواز پادگان کربلا در یگان توپخانه مستقر شدند .در عملیات رمضان در منطقه کوشک مورد اصابت ترکش خمپاره قرار می گیرند وبه بیمارستان اهواز وسپس به بیمارستان شهید بهشتی اصفهان منتقل شدند درآنجا دربستر بیماری در همان بیمارستان صاحب فرزندی شدند و نام او را مهدی گذاشتند و هفده روز بعد دیده از جهان فرو بستند وبه درجه رفیع شهادت رسیدند .                        
   اللهم الرزقنا شفاعتهم یوم الورود
پایان

--------------------------------------------------------------
(وصیت نامه شهید)     سید محمد حسن نژاد  (ازاین شهید فقط صفحه وصیت نامه موجوداست
انالله وانا الیه راجعون
سلام ودرود بر کلیه پیامبران خدا ، سلام ودرود بر اولیاءالله وامام عصر مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف)  ونائبش روح خدا ،سلام ودرو د بر شهیدان راه اسلام ودرود بر پاسداران اسلام ،پرچمداران از سلاله پاکان معصومین ، روحانیت عظیم الشأن .
ما چطور می توانیم شکر نعمت های خدارا بجا بیاوریم ، ما چطور می توانیم روسفید در پیشگاه خدا وقرآن باشیم ، غرق گناه ، اسیر هوس  ،آرزو ها ی طول ودراز دنیا ،غافل از کسب توشه در  دنیا خسران زده شدیم در صورتی که خدا وپیامبر  وامامان حاضر بودند ، در صورتی که کتابمان قرآن بود .مابه خودمان ظلم کردیم در صورتی که اگر رشد کرده بودیم وکسب  می کردیم فضائل قدسیه را،  تقرب به تو می شدیم یا با صالحین وابرار همنشین می شدیم وبا شهدا  می شدیم .
خدایا به ما توان عطا کن تا بر نفسمان چیره وبر عقلمان حاکم، وبا اطاعت محض از تو،قلبمان سرچشمه علم وحکمت ومعرفت تو گردد.
 ودر پیشگاه امام زمان ونائب به حقش وشهداء اسلام مخصوصا  شهدای انقلابمان یعنی شهید مظلوم سید محمد حسین بهشتی که در محضرش خجالت زده  هستم چرا که در سر چشمه علم حیات آنچنانکه باید حق مطلب را نسبت به او ادا نکردم.
خدایا بمن توان خدمت گزاری  به انقلاب اسلامی ایران عطا کن تا بتوانم گناهانم را با خدمت صادقانه وایثار گرانه پاک نمایم .
 خدایا توخودت حافظ راه باش که این انقلاب حیات برای بشریت عصرمان هست ،که این انقلاب سر آغاز وراثت مستضعفین است ،که این انقلاب خشم انتقام مسلمین جهان بر علیه هرچه کفر والحاد ،شرک ونفاق است .من با  این انقلاب حیات افتخار آمیز وشرافتمندانه به هیج وجه حاضر نیستم که دیگر ثانیه ای از عمرم را که با عبادت می توانم مراتب ایرانی خودم را بالا برده ودر بهترین منزلگاهها قرار گیرم مفت از دست دهم . گرچه هنوز به جبهه راه پیدا نکردم ولی خدامی داند که عاشق جبهه هستم . خدایا توان و قدرت عطا کن تا با دشمنان خدا ورسول وامامانت بجنگم ودراین راه شهادت که اوج اعتلا وتکامل مقام انسانی  است برسم.
واز این زندان واز بوی گند وعفونت ملحدین ومشرکین نجات یابم تااز مرگ با هر شکلش که باشد  استقبال می کنم وهیچ ترسی ندارم  که مرگ یک انتقال است ، وعبور از یک پل است .از آنهائی که با من در ارتباط بوده اند می خواهم که مرا ببخشند واگر چیزی ازمن طلب دارند از همسرم یا از حزب جمهوری اسلامی آمل بگیرند الان هیج به یادم نمی آید که بدهکار کسی باشم  والسلام

 -------------------------------------
خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : حبیب ا... حسن نژاد 
من به اتفاق همسرم برای تبریک ازدواج شهید محمد حسن نژاد با خانم زهرا جهانگیر به منزلشان رفته بودیم وقتی وارد شدیم دیدیم هر دو نفرشان روی یک گلیم نشسته اند وسفره ی شام پهن است وکنسرو لوبیا سرسفره بود و مارا سر سفره دعوت کردند بعد از شام از برادر شهیدم سئوال کردم پدرمان قالی فروش دارند چرا از مغازه پدر فرشی نمی آوری جواب دادند می خواهیم درزندگی پیرو امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) باشیم – سوال کردم چرا از مرغ محلی کوپنی به ما می دهند استفاده نمی کنی پاسخ داد می خواهم به افرادی که همیشه اعتراض می کنند بدهم تا اعتراضی نکنند .
-خاطره دوم 
ایشان بعد از مجروحیت دربیمارستان اصفهان بستری شدند من به ملاقات ایشان رفتم دیدم درد زیادی را تحمل می کند ایشان در منطقه ییلاقی مان آبشار را خیلی دوست داشت گفتم سید محمد انشاء الله بعد از خوب شدن به آبشار می رویم ایشان با همان درد لبخندی برلبانش نشست .
خاطره سوم 
ایشان در اصفهان بستری بود همسرش که باردار بودند به ملاقاتش آمدند همانجا فرزندش به دنیا می آید و شهید حسن نژاد قبل از شهادت فرزندش را می بیند .
خاطره چهارم، دفاع در 6بهمن 
در روز 6 بهمن 60 در درگیری با منافقین اسلحه را به دست گرفت وبا منافقین جنگید .

خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : احسان جهانگیر 
من درجبهه بودم اطلاع پیدا کردم که خواهر زهرا با سید محمد حسن نژاد ازدواج کرد یک روز جوانی آمد به من گفت شما آقای احسان جهانگیر هستید گفتم بله گفت من تازه داماد خانواده شما شدم اینجا آغاز آشنایی ما بود .
بعد گفت می خواهم خوابی که دیدم را برایتان نقل کنم گفتم : بگو 
بعد گفت : نمی خواهد . اصرار کردم گفت : در خواب دیدم درعملیات شرکت می کنم و دوپایم قطع می شود وفردی بنام حسنی  مرا به دوش می کشد وبر می گرداند واز خواب بیدار شدم .
ما در اهواز بودیم هوا خیلی گرم بود اینقدر گرم بود بچه های رزمنده برای حفظ از گرمای آفتاب به یک آموزشگاه در داخل کلاسها پناه برده بودند شهید سید محمد ... این کلاسها گشت تا آقای حسنی را پیدا کند که آخر هم پیدا کرد وجریان را توضیح داد آن زمان به آقای حسنی گفت من انتظارم بیش از اینهاست من آرزوی شهادت را دارم .
بعد با هم عکس گرفتیم وعملیات شروع شد وشهید سید محمد در آن عملیات مجروح شد .

خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : زهرا  جهانگیر 
من برای عیادت همسرم شهید حسن نژاد به بیمارستان رفتم صبح بود اجازه ملاقات را داده بودند دیدم همسرم به من می گوید : امروز ساعت 5 بعدازظهر با هم به آمل می رویم من خواستم بروم فرزند را شیربدهم دکتر گفت نرو هر لحظه احتمال شهادت شوهرت وجود دارد من به آقای دکتر گفتم :
نه هنوز مانده رفتم فرزندم را شیر دادم .
راس ساعت 4 و50 دقیقه حالش به هم می خورد ودقیقاً ساعت 5 به شهادت می رسد .
خاطره دوم 
وقتی همسرم شهید حسن نژاد شهید شد برادرم شهید نشده بود 
درعالم خواب دیدم شهید حسن نژاد برادرم را بغل می کند و در قبر خود می برد فردا صبح ( من که درشهر آمل دبیر بودم ) سرکلاس درس رفتم به مدیر مدرسه خبر دادم هر زمانی تماس گرفتند به من خبر بده چون برادرم شهید شد .
سر کلاس درس با بچه ها صحبت می کردم و گفتم برادرم شهید شد. شما باید قدر این ایام را بدانید خوب درس بخوانید تا آخر ساعت آن روز در مدرسه خبری نشد تا اینکه به دم در خانه رسیدم دیدم برادر شهید حسن نژاد ایستاده، گفتم برادرم شهید شد؟ گفتند نه مجروح شد گفتم نه بلکه شهید شد وتماس گرفتم تا نیامدم دفن نکنید .

خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : زهرا  جهانگیر 
(خاطره ای از شهادت برادر)    
من 14 ساله بودم که درعالم رویا وخواب دیدم برادر محمد که اکنون 7 ساله است در گودال قتلگاه است وبه من می گویند برای برادرت نماز شهادت بخوان هرچه نگاه می کنم می بینم محمد است امّا قد او 60/1 می باشد . ازآن به بعد احترام خاصی برایش قائل بودم تا در زمان شهادت دقیقاً قدش 60/1 بود.
خاطره از شهید حسن نژاد 
شهید حسن نژاد در بیمارستان به دلیل مجروحیت بستری بود مادرم به عنوان پرستار مواظب ایشان بود وبه مجروح دیگرجنگی را آوردند ودکتر گفت این مجروح معلول می شود ودکتر رفت مادرم دید که مجروح امام عصر(عج) را صدا زد وگفت خدایا من سرپرست خانواده برادرم هستم وتنها سرپرست خانواده ... معلولیت چه کار کنم ،کمکم کن دیدم دستش را محکم مشت کرده مادرم متوجه شد شیشه عطری افتاده آنرا برداشت واین مجروح که دکتر گفت شهید می شود وبلند شد دنبال مجروح دیگر می گردد در تمام بیمارستان گشت دربخش آی سی یو مجروح را دید ومشت را بازکرد چیزی ندید مادرم که اورا همراهی می کرد عطر را به او داد واو عطر را به بدن آن مجروح کشید وخوب شد ومجروح رزمنده به سوی میدان نبرد حرکت کرد .