جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....
لینک سایت جنگ و درنگ
شهید هوشنگ قدبنان کنیمی
نام پدر : محمدرحیم
تاریخ تولد :1345/02/12
تاریخ شهادت : 1366/02/01
محل شهادت : بانه


شهید هوشنگ قربانی
تولد و دوران کودکی: شهید هوشنگ قربانی در سال 1345 در روستای کینم در خانواده متوسط چشم به جهان گشود دوران کودکی خویش را در دامان پر مهر پدر و مادر خویش بسر برد او بزرگترین پسر خانواده بود.
شهید از دوران کودکی دارای اخلاقی ویژه بود. هیچگاه کاری را انجام نمی داد که موجب رنجش پدر و مادر شود. از همان اوایل احترامی به پدر و مادر خویش می گذاشت. حتی جایی که می خواست برود با اجازه پدر و مادر خویش می رفت. این مسائل باعث شد که پدر و مادر بیشتر و بیشتر به او علاقه مند شوند و پدر و مادر نیز به خاطر این حیث اخلاقی به او نیز احترام می گذاشتند چنانچه بعدا شرح داده می شود او حتی در دوران جوانی هیچگاه عملی انجام نمی داد که ناراحتی خانواده خویش را فراهم سازد در هر حال مطیع امر آنها بود. و این امور باعث گردید که او را از هر جهت در خانواده ممتاز سازد.
دوران تحصیل: در سن 6 سالگی راهی دبستان شد. دوران تحصیل دبستان را در روستای خود کینم که در 73 کیلومتری ساری قرار دارد آغاز نمود. بعد از به پایان رسیدن دوران دبستان برای ادامه تحصیل در دوره راهنمایی می بایست خارج از محل برود. چون امکانات به حدی نبود که مدرسه راهنمایی در محل دایر گردد. از اینرو دوره پر فراز و نشیب راهنمایی را در کیاسر حدود 7 کیلومتری محل شروع نمود. این دوران دوران نسبتاً مشکلی بود. بیشتر مدت را رفت و آمد می کردند سختی راه، باد و طوفان و برف زمستان واقعاً جانسوز بود. براستی انسان می بایست خیلی مصمم و اراده ای آهنین داشته باشد تا این مشکلات را متحمل شود و به تحصیل ادامه دهد. برف و باران گاهی آنقدر زیاد می شد که مسیر راه ناپیدا میشد اینجا بود که پدر و مادرش مجبور می شدند که او را در رفتن به مدرسه کمک نمایند. چون در سنینی نبود که خود بتواند از آن بگذرد. علاوه بر سختی راه، حمل آذوقه نیز بر مشکل می افزود. آری اینجاست که انسان با قدری تأمل در می یابد که براستی سختی و مشکلات انسان ساز می باشد. انسانی آزاده با اراده محکم، انسانی که فرسنگها با مشکلات فاصله داشته باشد و با ناز و تنعم زندگی کند چه می فهمد که به همشهریها و مردم ستمدیده جامعه اش چه می گذرد آنکه سختی ندید نمی تواند آینده جامعه را بدست گیرد و آنچنان که باید انجام وظیفه نماید.
پس از پایان بردن دوره راهنمایی وارد دوره دبیرستان شد. سال اول دبیرستان را در خود کیاسر بسر برد. دوره دبیرستان را در رشته علوم انسانی شروع نمود. این دوره مصادف بود با هیجانات روحی او. پس از حرکت نمودن پدر و مادرش بطرف ساری او نیز بر آن شد که در کنار پدر و مادر ادامه تحصیل دهد. دوره تحصیل در ساری را در دبیرستان شهید باهنر ادامه داد. با آنکه محصل بود محصل سال چهارم بر آن شد که بسوی جبهه حق علیه باطل حرکت نماید. مدت 6 ماه در آنجا بود. این مدت در غرب با بی سیم چی بودن و کار کردن در قسمت مخابرات انجام وظیفه نمود. سپس به سنگر مدرسه برگشت پس از اخذ دیپلم وارد دانشسرای مرکز تربیت معلم دکتر علی شریعتی ساری گردید او نیز مانند سایر دانشجویان در آنجا ادامه تحصیل داد پس از گذشت حدود 6 ماه از تحصیل در مرکز تربیت معلم بر آن شد که دوباره نیز سلاح رزم را برگیرد و لباس رزم بپوشد.
سرانجام در سال 1366 در بمباران هوایی به لقای معبود خویش نائل آمد. روحش شاد راهش پر رهرو باد.
خاطرات بجا مانده از شهید: نوشته ای به مناسبت روز پاسدار دارد:
برادرم پاسدار، این بار سلام و تبریک با هم بپذیر.
سلام را که سخن همیشگی ماست و پیوند دهنده دلها و گشاینده گره از ابروها و چین از پیشانی ها و تبریک را که میلاد خجسته و فرخنده سرور و سالارمان، معلم جهاد و آموزگار شهادت حسین بن علی (ع) است. ولی آیا می دانی هر چه عنوان مهمتر و ادعا بزرگتر باشد مسئولیت هم حساستر و تکلیف هم سنگین تر است. همانگونه که خدا و فرشتگان و معصومین و امام زمان (عج) که افتخار سربازی اش را داریم از کارها و نیات ما آگاهند و از صالحات ما خشنود و راضی می شوند و از سیئات ما ناراحت و ناراضی می گردند و غیر از اولیاء بزرگ، دیگران هم مراقب مایند حرف ها، عملها، رفتار زندگی و برخورد ما را زیر نظر دارند و چه دقیق! منتهی هر کسی به حسابی و هر جناح بخاطر هدف و غرض! دوست می خواهد درس بیاموزد و الگو بگیرد. تبعیت کند. دشمن می خواهد نقطه ضعف پیدا کند بتازد. رسوا سازد و در این میان من و تو هستیم که با رفتار و عملکردمان یا بهانه بدست دشمنان می دهیم که از این طریق اسلام و مقدسات دین و انقلاب را زیر سئوال ببرند و هتک کنند که خدا نکند چنین باشد و یا اینکه دشمن را مأیوس و دوست را خرسند می کنیم و با نحوه اعمالمان خدا و رسول و امام زمان و امام امت را از خویش راضی می کنیم. بگذار در همین جا سخنی از پیر روشن ضمیر، اسوه و الگو سیر و سلوک، رهگشای زندگی و امام بزرگوارمان نقل کنم. او که همواره دلسوزانه همچون پدری رئوف پر مهر دست محبت و نوازش بر سر ما می کشد و پدرانه نصیحتمان می کند. خدایا ما را لیاقتی عطا کن که شایسته این عنوان باشیم. ما دوست داریم همچون تو خداشناس و خداترس باشیم همچون تو زندگی را وقف عقیده کنیم مانند تو همه دارائی خویش را تهی دستان و نیازمندان و محرومان ببخشیم. دوست داریم همانند تو حیات اسلام را بر حیات خویش ترجیح دهیم. جان را برای احیاء دین فدا کنیم و خون خویش را پای نهال دین و احکام خدا بریزیم شهادت را در راه خدا عاشقانه بپذیریم.
آری حسین عزیز ما را حسینی بساز و ما را کربلائی کن ... وگرنه با چه رویی ادعا کنیم که شیعه تو هستیم و سالروز میلادت روز پاسدار است. از جمله خاطرات شهید در زمینه با حرکت بسوی جبهه می باشد. شب ها ساعت ها بیدار می نشست و گریه می کرد. در دعای کمیل عاشقانه گریه می کرد و از خدا می خواست که شهادت را نصیبش کند و بارها اتفاق افتاد با چشمانی اشک آلود از مادرش حلالیت می طلبید.