شهید قربانعلی غلامحسینی

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

لینک سایت جنگ و درنگ 

شهید یونس کارآمدپیشه

شهید قربانعلی غلامحسینی

شهید قربانعلی غلامحسینی

نام پدر : رستم علی
تاریخ تولد :1333/07/12
تاریخ شهادت : 1364/11/26
محل شهادت : فاو
مشخصات
شهر : بخش : شهرستان : بابلسر استان : مازندران
جنسیت : مرد وضعیت تاهل : متاهل شغل : فرهنگی
یگان : لشگر 25 کربلا نوع عضویت : بسیج مذهب : شیعه دین : اسلام‌‌
نام پدر : رستم علیمسئولیت : رشته تحصیلی : تحصیلات : دیپلم
تخصص : کد شهید : 6711 رسته : پیاده
نام مادر : رقیه رهنمایی
شناسنامه شهادت
موضوع شهادت : جبهه عملیات : عملیات والفجر 8 محل شهادت : فاو  تاریخ شهادت : 1364/11/26
نحوه شهادت : اصابت تیر به قلب
شناسنامه تدفین
شهر : بابلسر بخش : شهرستان : بابلسر استان : مازندران
گلزار : امام زاده ابراهیم  تاریخ تدفین : 1364/11/25
-----------------------------------------------------------------
وصیت نامه
1- چه نیکوست که شخص بداند که فردای خود را با یاد خدا به استقبال مرگ می رود. خدایا! چه نیکوست در آخرین لحظات عمر به یاد تو بودن.
2- همسرم و ای همدم و ای مونس زندگی! ناراحت نباش و از حسین (پسر شهید) خوب خوب نگهداری کن.
3- پسرم حسین جان که وارث زندگی من هستی و امیدم در آینده می باشی! تو را به خدا چنان باش که دیگران از تو سرمشق بگیرند. درس هایت را بخوان تا در آینده انشاء اله هم بتوانی به درس هایت برسی و هم سرپرست خانواده ات باشی و در آینده سربار جامعه نگردی.
4- خدایا! رحمت کن ما را.
5- پدرجان! می دانم که خیلی زحمت برایم کشیده ای و بی مادری بزرگم نموده ای. به خود ناراحتی راه مده که من امانتی بودم در نزد تو و خداوند امانتش را از تو گرفت.
6- خواهرم، نوابه جان! ... به فرزندانت بگو درس خود را بخوانند و مواظب تربیت کردن آنها باشید.
7- خواهرانم؛ حلیمه و آسیه! درس خود را فراموش نکنید، دانش آموز خوبی باشید و تا دانشگاه درس هایتان را ادامه دهید.
-------------------------------------------------------------
زندگی نامه
«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»
الف)تولد و کودکی :
1- نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :
قربانعلی غلام حسینی- قاسم
2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:
12/7/1333- بابلسر
3- نام و شغل پدر :
رستم علی – کارمند بازنشسته ی دانشگاه
4- نام و شغل مادر:
رقیه رهنمایی- خانه دار
5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:
10 فرزند- شهید سومین فرزند بود.
6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :
وضعیت اقتصادی مناسبی نداشتند و با کارگری و کشاورزی امرار معاش می کردند.
از لحاظ اعتقادی بسیار مذهبی بود از همان سنین کودکی واجبات را انجام می داد.
7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده ): 
8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــ
ب)تحصیلات:
1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :
دبستان عصر پهلوی بابلسر
2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :
مدرسه ی عصر پهلوی بابلسر
3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :
دبیرستان عصر پهلوی بابلسر- علوم طبیعی
4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــــ
5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ــــــــــــــ
6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ـــــــــــــ
پ)سربازی :
1- خدمت سربازی :
انجام داد.
2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــــ
3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــــــــ
ت ) ازدواج :
1-وضعیت تاهل :  
متأهل
2- نام همسر و تاریخ ازدواج :
حلیمه قاسم زاده- 18/11/1360
3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):
2 فرزند- غلام حسین- امید
4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):
رفتارش با والدین و سایر اعضای خانواده بسیار خوب بود و با همسر و فرزندانش هم با احترام و خوش رویی رفتار می کرد.
ث)شغل شهید :
1- شغل رسمی و شغل فرعی :
دبیر طرح کار، مسئول تعاون، بازرس شیلات، فرمانده پایگاه
2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :
رسمی آموزش و پرورش- فرمانداری بابلسر- شیلات- بسیج
3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــــ
ج) فعالیت های انقلابی :
1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ــــــــــــــ
2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــ
3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :
شرکت در تظاهرات و راهپیمایی ها همکاری با بسیج و سپاه
4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :
فرمانده پایگاه محل بود؛ مسئول گروه مقاومت بسیج شهید رزمی
5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــــ
ح) سوابق جبهه :
1- حضور در جبهه :  
در جبهه حضور داشت
2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :
چندین بار
3- مجموع مدت حضور در جبهه : ــــــــــ
4- مسئولیت در جبهه :
تک تیرانداز- آر پی جی زن- فرمانده گروهان
5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــ
6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــ
7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :
26/11/64 در فاو عملیات والفجر 8 بر اثر اصابت تیر مستقیم به درجه ی شهادت رسید.
8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :
12 روز بعد شهادت در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم بابسر به خاک سپرده شد.
ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:
1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)
علی اکبر محمدپور- دوست و هم رزم شهید- می گوید: شهید بسیار شوخ طبع بود و در حین عملیات هم با بچه ها شوخی می کرد و می خندید. با این که معلم و فردی تحصیل کرده بود، خیلی با بچه ها خودمانی بود و اصلاً برایش کسر شأن نبود که فلانی هم سطح و هم نشین نیست یا تحصیلات ندارد. آن چنان با همه گرم می گرفت که فکر می کردیم برادرمان است.
حسین محمد مهدیپور- دوست شهید- می گوید: شهید بزرگوار خیلی نفوذ کلام داشتند. یک شب که منافقین درب سپاه را کوبیدند تا بچه های بسیجی بیرون بیایند، شهیدبا منزل عبدا... کریم نیا تماس گرفت و با حرف ایشان آقای کریم نیا گروهی از بچه های کاظم آباد را جمع کرد و به سپاه بابلسر آمد تابچه های سپاه را از دست منافقین نجات دهد.
حسین محمد مهدی پور می گوید: شهید بزرگوار دلبستگی عجیبی به ولایت داشت. اگر از نماینده ی رهبر چیزی می شنید برایش حکم حضرت امام (ره) را داشت. یادم می آید یک بار به هر طریقی شد خود را به شهید محلاتی رساندند، به دلیل این که شهید محلاتی چندین بار به دیوار حضرت امام رفتند و از نزدیک با ایشان روبوسی کردند. شهید می گفت: همین قدر برایم بس است با کسی که با امام ارتباط نزدیک داشت، رابطه برقرار کنم.
علی رهنمایی دوست شهید می گوید: آن موقع شهید می گفتند مجاهدین خلق بازوی انقلاب هستند. یک بار از ایشان گله کردم که چرا این حرف را می زنید؟ گفت: تو چرا این حرف را می زنی؟ منظور من این است که مجاهدین خلق، مجاهدین انقلاب اسلامی هستند. از آن به بعد دیگر این شعار را نداد و گفت: وقتی شما در انقلاب هستید و می بینید چنین تغیری می کنید، معلوم نیست دیگران چه تغییری می کنند.
----------------------------------------------------------------------
 

شهید قربانعلی غلامحسینی

            

بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

خدایا ترا بحق فاطمه زهرا و به ایام عزاداری زهرا تا ما را نیامرزیدی از دنیا بیرون مبر. لحظات عمر می گذرد و به ساعات حمله نزدیک می شویم خدایا هر یک گوشه ای نشستند و مشغول نوشتن وصیت نامه و غیره می باشند یکی عکس فرزندش را در می آورد و بوسه و یکی دست به دعا برداشته و از خداوند آرزوی پیروزی می نماید و من هم فرصت را غنیمت شمرده و مشغول نوشتنی چند کلمه صحبت در آخرین لحظات عمرم شدم و چه نیکوست که شخص بداند که به استقبال مرگ می رود اما به یاد خدایش است خدایا چه نیکوست در آخرین لحظات عمر به یاد تو بودن.

باری پدر جان می دانم که خیلی زحمت برایم کشیده ای و بی مادری بزرگم نموده ای به خود ناراحتی راه مده که من امانتی بودم در نزد تو و خداوند امانتش را از تو گرفت پدرم فرزندم حسین را به تو می سپارم بزرگش کن و در نزد خودت نگهدار زیرا به جای من از تو نگهداری می کند به همسرم رسیدگی کن زیرا او تنهاست، باری دوستی (اسم- نامادری) که به جای مادرم هستی امیدوارم که از بدی هایم درگذری و مرا عفو کنی. 

خواهرم مهری که به جای مادرم بودی دیگر چه جای سفارش است به خدا سفارش نمی کنم دیگر بعد من همسرم را به تو می سپارم. می دانم بعد از شهادتم سخت است خوب چه کنم جان تو و زن و فرزندانم را به تو می سپارم و امیدوارم در موقع زایمان بالای سرش باشی. عباس آقا (داماد بزرگ) می دانم که نسبت به خانواده ام محبت داشته و داری خوب چه جای سفارش است اگر ناراحتی از ما دیدی عفومان کن.

برادرم محمد که بعد از شهادتم تنها چشم امیدم به تو می باشد و در موقع آمدن به جبهه سفارشی به تو نکردم به خدا قسم لازم ندیدم که چنین سفارشی را بکنم برادرم محمد جان، جان تو جان خانواده ام به ملیحه بگو دلداری بده حلیمه را به یاسر و میثم و رسول بگو حسین را از یاد نبرند ....

خواهرم نوابه جان اگر از من بدی دیدی مرا عفو کن و به شوهرت حسن بگو که اگر از ما بدی دید مرا حلال کند. به فرزندانت بگو درس خود را بخوانند و مواظب تربیت کردن آنها باشید ....

خواهرم صدیقه جان که زحمت کش دنیا هستی یادت نرود انشاءالله که خوشبخت شوی ... خواهرم عالیه جان یادت نرود حجابت را حفظ کن و همان باش که هستی نه اینکه یادت برود و ما را فراموش کنی نه اینکه خدای نکرده بی حجاب شوی یادت نرود ....

برادرم مسعود جان می خواهم یک استاد کار شوی که همه از تو افسوس خورند ....

خواهرانم ملیحه و آسیه درس خود را فراموش نکنید دانش آموز خوب باشید و تا دانشگاه درسهایتان را ادامه دهید .... 

آری ای اماما. ای رهبر. ای روح متقی؛ فرزند عزیز زهرا اطهر؛ عاشقان تو با همه مشقات به یاری ات شتافتند و به رحمت الهی پیوستند و صحنه انقلاب حسینیمان را به خون تنشان آغشته و به فراز آسمانهای پاک و عرش خدا پرواز کردند. شهید قاسم غلامحسینی در دوازدهم مهر ماه 1333 از خانواده ضعیف و کشاورز در کاظم آباد بابلسر و از چهره سراسر شور و عشق حسینی دیده به جهان گشود و دوران طفولیت را در دامان پر مهر مادری و از شیر پستانی که در عاشوراها توام با اشک زینبی جاری گشت پرورش یافت و از همان دوران یاد حسین و عشق حسین در جان و کالبدش مجسم شد و به عینیت دیدیم چگونه در راهش قدم برداشت و در سنگر هدف خویش نائل آمد. او دوران ابتدائی را در کلاس درس و سنگر تعلیم گذرانده و همگام با فراگیری دانش و تقوی و خودشناسی و خداشناسی را از یاد نمی برد. به عبادت خدا مشغول بوده و در دوران دبیرستان شب هنگام دانش می آموخت و پس از طلوع آفتاب جهت یاری و مدد خانواده و پدر مظلومش مشغول کار و کسب خانواده بود. با این صفت و تلاش بی وقفه و چشیدن رنج و مشقات زندگی بیاد مستضعفان و محرومان جامعه بود و هرگز یاد رنج کشیده ها و زجر دیده ها را از خاطر نمیبرد. چرا که خود محروم و زجر کشیده بود. نمونه این حرکات را می توان از دوران سیاهی دانش او شناخت که در پائین بابل پشت ضمن تعلیم فرزندان انقلابی و حرکت دهی نونهالان و آشنا ساختن آنان به معارف دینی و اسلامی. برای مردم آن خطه و سامان جاده درست کرده و به ترمیم خیابانها می پرداخت و هر لحظه بیاد محرومین جامعه بود و از کمکشان دریغ نمی ورزید. 

زندگی ساده و بی آلایش و سراسر خاطراتش برای همگان درس فداکاری است. 

در پانزده سالگی مادرش را از دست داد و از بی مادری در دامان پر عطوفت خواهرانش مهر مادری در دل داشت و چنان برخوردی داشت که مبادا خواهرانش یاد بی مادری و فکر یتیمی روحشان را آزرده نماید و با خواهران برخورد مادرانه و با برادران شیوه پدرانه عمل می نمود.

مبارزات شهید غلامحسینی به وضوح برای همگان آشکار است چه در اوائل انقلاب و تا لحظات شهادتش، در اوائل انقلاب نقش فعال در سازماندهی و حرکت مردمی آن و حتی در جریان درگیری شومینه حضور فعال داشت و پس از مجروح شدن پسر دائی اش و انتقال به بیمارستان و شهادت جلال فرجی شعله خشمش نسبت به منافقان کوردل و زالوصفت بیشتر شد، و در تظاهرات و راهپیمائیها و مبارزات بر علیه نظام ستم شاهی همگام با توده مردم قهرمان ایران شرکت داشت. و پس از پیروزی انقلاب در تمام صحنه های سیاسی و مذهبی مبارزات خود را ادامه داد. در تشکیل انجمنهای اسلامی و شورای اسلامی و گروه مقاومت بسیج سپاه پاسداران سهم بسزائی داشت و بعنوان مسئول گروه مقاومت بسیج شهید رزقی مشغول پاسداری از حریم مقدس اسلام و دستاوردهای انقلاب اسلامی بود. همه نیت و همه تلاش برای رضای خدا و برای پیشبرد اهداف عالیه اسلام و ارزشهای متعالی قرآن بود.

هیچگاه از کار و تلاش زیاد خسته و تن پروری و کناره گیری از خود نشان نمیداد، در سنگر اقتصاد بازار عین و کشاورز و در اجتماع با چهره پر خروش و انقلابی و امت انقلابی در صحنه سیاسی و مذهبی. 

خوب همسرم و ای همدم و ای مونس زندگی من بخدا خجالت می کشم. چه بگویم فقط تورا به جان من قسم که ناراحت نباش و از حسین خوب خوب نگهداری کن و بچه دوم من که پسر یا دختر است را به تو می سپارم درست است که او پدرش را ندیده است ولی با بودن مادری چون تو چه جای دلواپسی برای من باشد و اگر خدای نکرده جسدم بدست تو نرسید زیاد به خود ناراحتی راه مده که دیگر جای تاسف نیست. از خداوند میخواهم که صبری زیاد به تو و فرزندم حسین و پدرم و خانواده ام عطا نماید. پسرم حسین جان که وارث زندگی من هستی و امیدم در آینده می باشی تو را بخدا حسین جان چنان باید باشی که دیگران از تو سرمشق بگیرند درسهایت را بخوان و در آینده انشاءالله بتوانی هم به درسهایت برسی و هم سرپرست خانواده ات باشی و در آینده سربار جامعه نگردی از قول من به پدر زن و مادر زنم سلام و درود فراوان برسانید و بگوئید که دخترشان را به آنها می سپارم و مواظب او باشند و اختیار دارد همسرم که هر گونه تصمیمی برای خودش بگیرد. توصیه نامه من که در دست برادرم محمد می باشد و وصیت نامه من که در کیفم در نزد تعاون گردان امام حسین می باشد که قبض آن در کیسه سفید می باشد که در تدارکات گروهان می باشد و تا یادم نرفت از قول من به دادا و دائی و خانواده اش سلام برسانید و از قول من به عمه و خانواده اش سلام برسانید. به برادرهای خانم من و به باجناقهای من سلام برسانید و از طرف من از باجناق من محمدباقر تشکر کرده و بگوئید مواظب همسر و فرزندم باشد، خلاصه به کلیه دوستان و آشنایان سلام برسانید. 

اگر وصیت نامه من بدست شما رسید وصی من همسرم می باشد تا زمانی که حسین به سن قانونی برسد و ناظر زندگی من برادرم محمد می باشد و پدرم اختیار تام دارد که در زندگی من دخالت نماید و کلیه وسایل زندگی من متعلق به همسرم بوده و منزل مسکونی متعلق به فرزندم حسین می باشد. موتور سواری را می توانید به فروش رسانده و خرج سوم و هفتم و غیره را نمائید. و هر کس از من طلبی دارد مدیون است که نگوید. 

خلاصه مطلبم را به پایان رسانده ام و انشاءالله دلواپسی دیگری ندارم. 

خدایا رحمت کن ما را، آرزوی سلامتی و پیروزی را داشته و در صورت شهادت خدایا راضی هستم به رضای تو.

 

(خدا نگهدار همه باشد)

قاسم