شهید شعبانعلی علیجان نژاد

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

لینک سایت جنگ و درنگ 

شهید یونس کارآمدپیشه

شهید شعبانعلی علیجان نژاد

شهید شعبانعلی علیجان نژاد

نام پدر : رمضان علی

تاریخ تولد :1329/04/03

تاریخ شهادت : 1359/10/14

محل شهادت : گیلان غرب

مشخصات

شهر : بخش : شهرستان : بابلسر استان : مازندران

جنسیت : مرد وضعیت تاهل : متاهل شغل : فرهنگی

یگان : نوع عضویت : ارتش - سرباز مذهب : شیعه دین : اسلام‌‌

نام پدر : رمضان علیمسئولیت : رشته تحصیلی : تحصیلات : دیپلم

تخصص : کد شهید : 6446 رسته : پیاده

نام مادر : فاطمه خانم حسن تبار کله بستی

شناسنامه شهادت

موضوع شهادت : جبهه عملیات : محل شهادت : گیلان غرب   تاریخ شهادت : 1359/10/14

نحوه شهادت : اصابت گلوله

شناسنامه تدفین

شهر : کله بست بخش : شهرستان : بابلسر استان : مازندران

گلزار : کله بست   تاریخ تدفین : 1359/10/20

------------------------------------------------------

شهید شعبان علیجان نژاد

وصیت نامه و زندگی نامه سرباز معلم شهید شعبانعلی علیجان نژاد

ان الذین آمنوا والذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله اولئک یرجون رحمت الله و الله غفور رحیم

همانا آنانکه ایمان آوردند و آنانکه هجرت کردند و جهاد نمودند در راه خدا امید دارند به رحمت خدا و خداوند آمرزنده و مهربان است.

شهید علیجان نژاد در قریه کله بست شهرستان بابلسر متولد شده و هنگام شهادت 31 سال سن و همسر و دو فرزند بنامهای طیبه و فرزند دیگری 8 ماهه در شکم بوده، داشته است. او سپاهی منقضی 56 در رسته پیاده بود.

او پدری بنام رمضانعلی و مادری بنام فاطمه داشت و امرار معاش زندگی بسیار مشکل بود پدرش بعدها او را به مکتب فرستاد و قرآن و مقداری از علم قدیم را فرا گرفت و بعد از آن به دبستان در همین قریه بنام دبستان فردوسی فرستاد و او در اثر تلاش و کوشش خود مدرک ششم را دریافت کرد و سپس به مدرسه بابلسر در مرحله دبیرستان رفت و مرحله عمومی ثبت نام را توانست تا سوم را با زحمت و تلاش زیاد قبول و بعد به بابل وارد دبیرستان مرحله دوم شد و چون خرج و مخارج مدرسه و تحصیل برایش مشکل بود روزها کار میکرد و شبها به درس مشغول بود تا اینکه دیپلم را در رشته طبیعی با مشقتهای فراوان گرفت و منصب دبیری را در مدرسه کله بست بر عهده گرفت. شهید شعبانعلی علیجان نژاد اکثراً به مطالعه کتابهای مذهبی می پرداخت و شدیداً معتقد و مومن به اسلام بود و از کسانی بود که زن و فرزند و زندگی و غیره را وابسته به خود نمیکرد و با داشتن همسر و فرزند خردسال به جبهه و جنگ شتافت و از پیشگاهان منقضی خدمت 56 بود او رفت به جبهه تا به همه بیاموزد که وقتی در خوزستان و کرمانشاهان بر کودکان ما بمب میریزند و به زنان روستاهای مرزی ما تجاوز میشود بس ناجوانمردانه است که ما پیش زن و فرزند در خانه خویش به خوشی بگذرانیم. 

شهید شعبانعلی علیجان نژاد در تمام راهپیمائیها شرکت میکرد و یک لحظه در راه پیروزی انقلاب کوتاهی نمی کرد او خوب میدانست که پیروزی و تداوم انقلاب در گرو وحدت مردم یا روحانیت متعهد است و اگر خدای نکرده بین اینها جدائی بیفتد انقلاب شکست میخورد. او خود در جهت پیروزی از روحانیت گام بر میداشت او از پیروان صدیق امام بود و همیشه سعی میکرد خط مشی امام را دنبال کند به جمهوری اسلامی رأی داد و در راه حفظ آن شهید شد چه او شهادت را سعادت میدانست. یکبار از جبهه به مرخصی کوتاهی آمده بود وقتی وضع جبهه را از او می پرسیدند او مرتب درباره جبهه میگفت که بزودی از دست صدامیان کافر بیرون خواهیم آورد و تاکید میکرد که لشکریان کفر خیلی ترسو و بزدل هستند و عقیده داشت که رزمندگان اسلام به خاطر ایمان داشتن هر پنج یا پنجاه نفر از لشکریان کفر مقابل میکند.

شهید شعبانعلی علیجان نژاد به همسرش سفارش کرده بود که از فرزندانش خوب نگهداری کند و آنها را برای آموختن قرآن و نماز به مکتب خانه بفرستد و مرتب همسرش را به صبر و بردباری دعوت میکرد. او در وصیت نامه کوتاهی خطاب به همسرش چنین نوشته است:

بفرمان فرمانده کل قوا عازم جبهه هستم چنانچه بر نگشتم و به درجه رفیع شهادت نائل گردیدم وصیم شما (همسر) و ناظر دخترم میباشد و در نامه ای که در حین خدمت به خانواده اش نوشته بود از آنها خواسته بود تا برای پیروزی رزمندگان اسلام بر مزدوران بعثی دعا کنند.

و حالا وصیت نامه از زبان شهید علیجان نژاد.

واعدو لهم مااستطعتم من قوه: 

هر چه نیرو دارید برای از بین بردن دشمنان دین و مکتب اسلام بکار برید.

سپاس خدای را که لطف و مرحمت کرده که در این دوره از زمان که سعادتها و نعمتهای بزرگی از قبیل بودن رهبرم و بت شکنی همانند امام خمینی و بودن چنین مردمانی قهرمان و از خود گذشته و بودن جوانان ایثارگر و جوانان عاشق الله زندگی می نمائیم.

هدف از خلقت انسان حرکت و  تکامل است. حرکت بسوی الله کوشش بسوی معبود یکتایش، این انسان همیشه باید به جامعه اش بیاموزاند آدمی بیهوده و عبث خلق نشده است.

انسان خلق شده و امانتهایی را قبول نموده است همان امانتهایی که به سایر موجودات آفریده داده شده اما همگی قبول نکرده اند جز انسان و خلاصه بگوییم هدف از زندگی کردن حرکتی است بسوی الله قادر و رحمان و رحیم و توانا است. راهی را که اینجانب انتخاب کرده ام یک راه خدایی است که خودم انتخاب نمودم. با کمال آگاهی و شناخت نسبت به مکتبم اسلام عزیز و بعنوان یک سرباز کوچک امام زمان (عج) قبول نموده ام و همراه با آگاهیم و جنگم به ندای مظلومانه رهبرم امام خمینی لبیک می گویم. این بزرگترین سعادت برای من می باشد. زیرا کوشش می نمایم با دشمنان اسلام و مسلمین را نابود سازیم و آن جهاد فی سبیل الله است و تا سر حد جانم مقاومت میکنم یعنی تا موقعی که خون در رگم می جوشد و فریاد الله اکبر جاریست می جنگم و مقاومت میکنم و اگر در این حین کشته شدم به زندگی جاوید و ابدیت پیوسته و آن شهادت است. شهادت یعنی رسیدن انسان همراه با تلاش و کوشش به جاویدانه ترین زندگی که انسان را بخدا نزدیک میکند شهادت رمز پیروزی مردان مسلمان است شهادت نشانگر بعد علمی انسان است. شهادت، زندگی پر افتخاری است که انبیاء و اولیاء آرزوی آن را داشته اند و این سعادت بزرگ نصیب من گشته است.

وصیت من به برادر و خواهرانم: آنجا که اسلام به خط افتد آنجا که شرف و حیثیت های در خطر باشد آنجا که ابر قدرتان بخواهند به انقلاب به خون خریده ما ضربه بزنند جنگیدن و کشته شدن و خون ریختن وظیفه ماست. وظیفه ای که در آن سعادت و خوشبختی می باشد و وصیت من به تمام دوستان و فامیلها این است که برای من گریه و زاری نکنند و فقط برای من طلب آمرزش کنند و مرا ببخشند. وصیتم به مادر عزیزم این است که مادر مهربانم خیلی برایم زحمت کشیدی و تا این درجه مرا رساندی امیدوارم که مرا ببخشی و ای مادرم خوشا بحالت و به تو تبریک می گویم که فردای قیامت پیش حضرت زهرا (س) روح سفیدی. ای مادرم وقتی که خبر شهادت مرا به شما داده اند سجاده نماز را پهن کنید و دو رکعت نماز شکرانه را بجای آورید و بعد از آن در هر جا چه تنهایی چه عمومی نشسته اید بدون هیچ گونه گریه و بی قراری خدا را شکر کنید که این افتخار نصیب من و شما شده است.

وصیتم به همسرم و فرزندم: همسرم بعد از مرگم شجاع باش مردانه مقاومت کن و زینب وار صبر پیشه کن همسرم فرزندم طیبه و مریم را مانند فاطمه زهرا (س) تربیت کن که تا آخرین لحظه یار باوفای امام امت باشند همسرم اگر طیبه از تو سئوالی کرده که بابا کجا رفته با خوشحالی بگو بابا پیش مهدی (عج) می باشد همسرم اگر احساس تنهایی نموده اید ذکر خدا بگو و قرآن بخوان که بهترین یاور است. 

توصیف یکی از همسنگران درباره شهید علیجان نژاد: یکی از همسنگران شهید علیجان نژاد هستم در مدت چهار ماهی که با او بودم با من صمیمی و بسیار خوش برخورد بود به هیچ چیز نمی اندیشید جزء به خداوند بزرگ و خود را از قید و بندهای دنیوی رها ساخته بود روزها و شبهایی که با او بودیم اشعار امام حسین (ع) و نوحه های مختلفی خواندند علاقه وافری به خاندان و طهارت و امامت داشته است و علاوه بر آن هر وقت نماز یومیه را میخواند بعلت از دست دادن پدرش چون پسر بزرگش بود نماز قضایش را هم میخواند این هم بخاطر تکالیفی که بر گردن داشت آنرا انجام میداد همچنین پس از چند نوحه خوانی آیات قرآن را تلاوت میکرد در نزدیک آخرعمر خویش همیشه این فکر را در مغز خویش میپروراند که ممکن است شهید شود و همیشه این انتظار را میکشید یکی از خصوصیات دیگر آن شهید اخلاق خوش بیان خوب آن بوده که افراد را بطرف خویش جلب میکرد و بیشتر اوقات او را در چادرهای خویش می بردند که با هم باشند و سخنان شیرین او را بشنوند و هم چنین آنها هم در هوای آفتابی بیرون از سنگری آمدند که از صحبتهای ایشان استفاده نمایند اما در این مدت درباره زندگی خویش به هیچ وجه صحبتی نمی کرد و در مورد زیارتی که با دوستانش با موتور به پابوس امام هشتم رفته بود صحبت میکرد و از دور هم نشستنهای دوستانش و زیارت آخرش تعریف میکرد و حسرت میخورد و این صحبتهای کلی که به یادم بوده توانسته ام به نگارش درآورم در پایان به علت کمبود دوربین در جبهه ها فقط یک بار دسته جمعی در جبهه عکس گرفتیم که فیلم آن خراب شد و فیلم هم در دسترسی نداریم و در آن وقت باز تکرار زیاد نموده ایم که عکس یادگاری بگیریم میگفت من به این چیزها علاقه ای ندارم و در آخر مورخه 15/10/59 در گیلان غرب در حال پیشروی بسوی سنگرهای عراقی ناگهان در میدان مین قرار گرفتند و ایشان به لقاءالله پیوستند و یک لحظه هم زنده نمانده اند در جا به افتخار شهادت نائل آمدند که من از فیض آن بی بهره مانده ام.

                                                                                              وسلام و رحمته الله 

                                                                                 علیرضا یوسفعلی تبار 15/11/62 هـ ش 

بسمه تعالی

پیام خانواده شهید عزیز شعبانعلی علیجان نژاد کله بستی 

زبان حال خانم شهید: از خداوند متعال و عزوجل و عز و ذکره و خدای رحمان و رحیم میخواهم که جوانها راه شهیدان را ادامه دهند و سنگرها را خالی نگذارند امام عزیز این قلب تپنده مستضعفین این رهبر والامقام این پیر جماران و این رهبر پر ارزش را خداوند تا ظهور حضرت مهدی حتی کنار آن حضرت زنده نگه دارد جوانها همیشه گوش به فرمان امام شان باشند و از خدای بزرگ خواهانم که این صدام افلقی و خونریز و یزید زمان را بدست رزمندگان سلحشور به درک واصل نموده و راه کربلا باز گردد تا بتوانیم قبر شش گوشه سیدالشهدا را بوسه زنیم من هیچ گاه ناراحت نیستم بلکه بی نهایت خوشحالم که شهدا افتخار همنشینی با مه روی امام حسین (ع) به نام علی اکبر را دارند دیگر اینکه نصفه های شب دختر بزرگ از خواب بیدار میشود و میگوید مامان تو میگفتی بابا میاید پس چرا نمی آید و نیامد به او میگویم که هر موقع مهدی موعود حضرت مهدی می آید بابایت همراه حضرت مهدی (عج) میباشد.

زبان حال دختر بزرگ شهید: مامان میشود که بعد از پیروزی به تهران برویم و بعد از ملاقات مجدد با امام عزیز همراه روح خدا به کربلا برویم و میشود که با باز شدن راه کربلا مهدی (عج) بیاید چون بابا همراه مهدی (عج) است مخصوصاً خواهر کوچکم بابا را همراه مهدی ببیند و خوشحال گردد.

زبان حال دختر کوچکتر: مامان جان من اصلاً بابا را ندیدم کی میشود مهدی (عج) بیاید و بابا را باز ببینم و خوشحال گردم.                                                            5/11/62 هـ ش