شهید سیدرحمان علوی

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

لینک سایت جنگ و درنگ 

شهید یونس کارآمدپیشه

شهید سیدرحمان علوی

شهید سیدرحمان علوی

نام پدر : سید علی اکبر

تاریخ تولد :1339/05/01

تاریخ شهادت : 1365/12/14

محل شهادت : شلمچه

مشخصات
شهر : بخش : شهرستان : نکا استان : مازندران
جنسیت : مرد وضعیت تاهل : شغل : فرهنگی - ورزشکاران - فرهنگی -
یگان : لشگر 25 کربلا نوع عضویت : بسیج مذهب : شیعه دین : اسلام‌‌
نام پدر : سید علی اکبرمسئولیت : رشته تحصیلی : --------- تحصیلات : فوق دیپلم
تخصص : کد شهید : 6401 رسته :
نام مادر : سیده زهرا زمانی
شناسنامه شهادت
موضوع شهادت : جبهه عملیات : محل شهادت : شلمچه   تاریخ شهادت : 1365/12/14
نحوه شهادت : اصابت ترکش
شناسنامه تدفین
شهر : نکا بخش : شهرستان : نکا استان : مازندران
گلزار : نکا  تاریخ تدفین : 1365/12/16

---------------------------------------------------------------

زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

سید رحمان علوی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1/5/1339 ، دهستان چهاردانگه ، روستای قلعه سر از توابع شهرستان نکا

3- نام و شغل پدر :

 اکبر ، کارگر

4- نام و شغل مادر:

سیده زهرا ، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

6 فرزند ، اولین

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

او در خانواده ای مذهبی با اوضاع اقتصادی سخت و نامطلوب که از راه کارگری تامین می شد رشد و پرورش یافت .

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده ):

کلاس قرآن رفته بود.

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):

1 تا 12 سالگی زرندین ، 13 تا 15 سالگی نکا ، باقی عمرش  را نیز در نکا

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه نهکت (سوده فعلی ) اول تا پنجم ابتدایی

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه فردوسی اول تا سوم راهنمایی

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

دبیرستان سعدی  اول تا چهارم

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه :

تربیت معلم با هنر تهران- فوق دیپلم 2 سال

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بله ، برای پیشبرد خانواده از لحاظ اقتصادی ، به کار و تلاش مشغول می شد تا کمکی به آنان کرده باشد .

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

ترک تحصیل نکرد .

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :ــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

او هرگز در خانه به هنگامی که پدر و مادرش بودند با صدای بلند حرف نمی زد سر و صدا نمی کرد . با نهایت احترام و ادب با آنان برخورد می کرد .

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

رسمی

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :

آموزش و پرورش نکاء

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی:

رسمی ، 2 سال معلم

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

شهید آیت الله دستغیب ، آیت الله مظاهری ، مشکینی ، امام خمینی (ره) شخصیت هایی بودند که با عقاید و افکارشان در تعیین سرنوشت به او کمک کردند .

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد :

اعمال و رفتار و شایسته ی او در وجود خانواده اش موثر بود .

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

در پخش اعلامیه ، تظاهرات ها ، ساری ، بهشهر و جلسات سری شرکت داشت . در روستاهای اطراف برای گوش دادن به سخنرانی روحانیون می رفت و مردم را به تظاهرات دعوت می کرد.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو بسیج بود و دائماً در سپاه و بسیج فعالیت داشت.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

او طی دو مرتبه از سپاه نکا به منطقه کردستان  و یک مرتبه از دانشگاه همدان و یک مرتبه از دانشگاه تهران به مناطق کردستان اعزام شد .

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

12 ماه

4- مسئولیت در جبهه : ــــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :

کردستان ، بر اثر اصابت خمپاره ، ناحیه ی پا مجروح گردید.

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

شلمچه ، کربلای 5 ، 14/12/1365 بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد .

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

16/12/65 ، گلزار شهدای نکا

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

پدر شهید با بیان خاطره ای می گوید : او خیلی مهربان و دلسوز بود . روزی به بازار رفته بود ماشینی به او رسید و ایستاد و کسی به او گفت ما گرسنه ایم ، چیزی به عنوان خوردنی برای ما بیاور . ایشان آن ها را به سمت خانه مان آورد و مادر درحال درست کردن ناهار بود ومقداری از آن را برداشت و به مسافران داد .

از صفاتی چون : متانت و وقار ، امانتداری ، راز داری ، اخلاق خوب ، صداقت ، حجب و حیا و نماز خوان بودن برخوردار بود . حق الناس رارعایت می کرد . 

-----------------------------------------------

مشخصات شهید 
نام ونام خانوادگی : سید رحمان علوی 
نام پدر : سیداکبر
نام مادر : سیده زهرا خاتون
نام همسر : مجرد
نام فرزندان : -
سال تولد : 01/05/1339
محل تولد (استان /شهر ) : مازندران –نکاء(کیاسر)
سال ورود به امور تربیتی : 1358
مدرک تحصیلی : فوق دیپلم 
محل اشتغال : مدرسه 
سایر سمت های اداری : مسئول نهاد سیاسی اجتماعی اداره کل آموزش وپرورش استان مازندران 
نحوه شهادت : ترور توسط منافقین کور دل         جهاد درجبهه های حق علیه باطل 
تاریخ شهادت : 14/12/1365        
محل شهادت: شلمچه
محل دفن شهید: نکاء
تاریخ اعزام به جبهه : 21/11/65 
محل اعزام (استان /شهر) : مازندران–نکاء 
مدت حضور در جبهه : 1ماه
-----------------------------------------------------------------

زندگی نامه شهید
شهید سید رحمان علوی  در اول مرداد ماه 1339 شمسی در خانواده ای محروم از روستای  قلعه سر چهاردانگه کیاسر پای به عرصه گیتی نهاد .از آنجائیکه خانواده اش با محرومیت و فقر مالی دست بگریبان بوده و در روستایشان قادر به کسب مخارج زندگی نبودند.ناچار زادگاه اصلی خود را ترک نموده و از قلعه سر به ساری آمدند و پس از چندین سال اینجا وآنجا کار کردن و تحمل سختیها در شهر نکا مقیم شدند.
از ابتدای طفولیت صفا ، صداقت و پاکی در وجود سید رحمان بوضوح مشاهده می شد.ایشان از دوران نوجوانی در مراسمات مذهبی ، عزاداری اهل بیت و... فعالانه شرکت می نمودند. در دوران شکوفایی انقلاب اسلامی سید رحمان و دوستانش در تمامی تظاهرات و راهپیمایی های مردم مسلمان ساری- نکا – بهشهر حضور چشمگیری داشتند .
زندگیش  خصوصاً حیات شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی سراسر خاطره ، نه خاطره بلکه سراسر درس چگونه زندگی کردن و چگونه بندگی کردن بود .اوقات فراغتی نداشت.چرا که همیشه در تلاش وتکاپو بود،فراغتش را کتاب خواندن ودیدار از خانواده های معظم شهدا،اسراء و مفقودین و جانبازان و گوش   به نوارهای درس و سخنرانی خصوصا سخرانیهای استاد شهید مرتضی مطهری و تلاوت قرآن و خواندن دعا تشکیل می داد. به شهید محراب آیه ا... دستغیب علاقه وافری داشت و هرگاه صدای شهیددستغیب را خصوصا هنگام خواندن دعای کمیل می شنید بی اختیار اشک ازدیدگانش جاری می باشد.نوارهای درس اخلاق آیه ا...مشکینی و  آیه ا... مظاهری را بارها گوش جان داده و به آن عمل می کرد و این تک بیتی را که آیه ا... مشکینی در بیان درس اخلاق می خواند را خیلی دوست داشت .
تا تن نکنی لاغر جانت نشود فربه                 تا جان ندهی از کف ، جانا نخواهی شد
به کتابهای درس اخلاق مرحوم استاد میرزا جوادملکی تبریزی خصوصا «المراقعات»علاقه بسیار داشت .
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست        تو خود حجاب  خودی حافظ از میان برخیز
مدتها در نهضت سواد آموزی همکاری مینمود و در دور افتاده ترین روستاها به یاری محرومین و تدریس آنها مشغول بود.
سید رحمان در کنکور تربیت معلم شرکت نمود و پذیرفته شد و پس از موفقیت در طی دوره فوق دیپلم مجددا در یکی از روستاهای هزار جریب به نام سوچلما مشغول تدریس شد.براستی که برای این شهید عزیز شغلی برازنده تر از معلمی وجود نداشت چرا که او خود آموزگار بود و از آنجا که قابلیت و شایستگی او در مسائل مذهبی بر کسی پوشیده نبود بعنوان معلم پرورشی و علوم دینی برگزیده شد. 
سید رحمان در انجمن اسلامی شهر و روستا ، در پایگاه مقاومت و بسیج و در هر جائی که تبلور و تجلی انقلاب اسلامی بود حضور داشت.
از آنجایی که سپاه بسیج را تبلور اسلام وانقلاب اسلامی می دانست بجز 2 سال خدمت مقدس سربازی که از طریق ارتش اعزام شده وتقریباً تمامی مدت خدمت را در خط مقدم جبهه سپری کرده بود. 
مراسم اعزام او همیشه چون لحظه لحظه زندگیش خاطره انگیز بود ، اما خاطره آخرین اعزامش هیچگاه از لوح خاطر دوستدارانش زدوده و فراموش نخواهد شد . 
آری او برای آخرین بار از مادرش خداحافظی کرده بود در صورتی که هیچگاه در اعزام های قبلی اش این کار را نمی کرد ،اوآخرین وداع را با مادر وخانواده انجام داد واعزام شد او یقین داشت که این آخرین اعزام خواهد بود .
وسرانجام معلم شهید به آنچه که سالها در طلبش بود رسید وبه آنچه که لایقش بود ویقیناً سزاوار انسانی چون او بود نایل گشت .
در سحرگاه 15 اسفند ماه 1365 ، پاک ومطهر ، زدوده از هر گناه به عروجی خونین وملکوتی دست یافت ومرغ جانش پر کشید وجسم خاکی اش را درمنطقه شلمچه بر جای نهاد .
پیکر آن شهید بیش از یک ماه در کربلای جنوب ایران وبر روی خاکهای گرم نینوای شلمچه افتاده بود وآنگاه که دیگر رزمندگان اسلام موفق شدند جسم او را بیابند کسی قادر نبود از روی جسمش او را بشناسد ،چرا که سید رحمان دیگر جسم نبود بلکه سراپا جان شده بود . 
»یادش گرامی وراهش جاودان باد»
-------------------------------------------------------------

وصیت نامه شهید 
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین و الصلواه و السلامه علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
و بعد قال الحیم فی کتاب الکریم ، یا ایها الذین امنوا هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم ، تومنون بالله رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ، ذلکم خیرلکم ان کنتم تعلمون.  
  قرآن کریم « سوره یوسف آیه 11 و12»
« ای اهل ایمان آیا شما را به تجارتی سودمند که شما را از عذاب دردناک و آخرت ، نجات بخشد دلالت کنم ، آن تجارت اینست که به خدا و رسول او ایمان آورید و به مال و جان در راه خدا جهاد کنید این کار « از هر تجارت» اگر دانا باشید برای شما بهتر است با درود بیکران بر منجی عالم بشریت آقا امام زمان ( عج ) و نائب بر حقش امام امت و خانواده های محترم شهدا و اسرا که چشم و چراغ این امتند. با درود بر خدمت گزاران اسلام و مسلمین قلم بر روی کاغذ بی روح می نهم تا بنا به وظیفه شرعی نگارشی بنام وصیتنامه برای تاریخ اسلام که بر اساس خون پایه ریزی شده باقی بگذارم تا برای آیندگان ما درس عبرت و سرلوحه زندگی باشد و هرگز تن به ذلت و راحت پروری ندهند و مبارزه را همچنان ادامه دهند.
خداوندا تو خود میدانی که شهادت یک امر اتفاقی نیست بلکه از روی اعتقاد و ایمان قلبی است و شهادت منتهای مراد عاشقان خداست.خداوندا تو خود میدانی که من مرگ در بستر را مردار و مرگ جز شهادت برایم جانگداز است.خداوندا میخواهم به درگاهت و ساحت مقدست پرواز کنم ولی ، ولی سنگینی بار گناه و معصیت قلب و بالهای مرا شکسته است و پشتم را خمیده کرده و تاب پرواز را از من ربوده و مانع می شود.
خداوندا،تو خودآگهی که تنها هدف و مقصدم ازجبهه آمدن فقط برای تقرب و رضایت توست و همین امر باعث می شود که سختیها و مشقتها را برایم هموار نموده و دوست دارم سختی کشیدن در راهت را و تمام این مشکلات را باعث رشد و متعالی شدن انسان می دانم و درحال حاضر جنگ است که انسان را متعالی و روح الهی می بخشد چون انقلاب و جنگ اسلامی است و سرنوشت انقلاب راهم جنگ مشخص می کند. پس امت اسلامی ایران،میدان جنگ را هرگز خالی نکرده و جبهه فراموش نشود در غیر این حال آن روز ، روز نکبت و ننگ ما در حال حاضر و تاریخ خواهد بود.
خداوندا ! چقدر والاست زندگی کردن در دامن اسلام و درک کردن ، عاشق شدن و در راه عشق کشته شدن و چقدر زیباست انسان معبود خود را بشناسد و در راه آن کشته شود.
ای ملت مسلمان ، امروز دنیا باید بداند که کشته شدن ما به جزم اعتقاد به وحدانیت پروردگار و رسالت خاتم الانبیا صل الله علیه و آله است و بخاطر آزادی انسانها از اسارت استثمار و استعمار است.
و اما پدر و مادر گرامی و زحمت کشم : امیدوارم که مرا حلال کنید،تاکنون وقت آن را نداشتم که خدمتگزار شما باشم.خداوند می داند که شما چقدر برایم زحمت کشیدید وآرزوی هر پدر و مادر داماد مردن فرزند بوده ولی امروز تکلیف و پیام رهبرم و حفظ اسلام بر فراز اینهاست همانطوریکه امام حسین ( ع) هم گوش به فرمان خداوند بوده است .
پدر و مادرگرامی: اگر خداوند شهادت این فوز عظیم را نصیبم نمود گریه و شیون نکنید که دشمن اسلام و منافقین سوء استفاده می کنند. پدر و مادر خوبم این را حتما بدانید که من و امثال ماها امانتی بودیم در نزد شما  و انشاءا...امیدوارم که خداوند به شما صبر و اجر آخرت عنایت فرماید.
ازخواهرانم می خواهم که صبر زینبی پیشه کنند و راهم را ادامه دهند و اما ای برادر عزیزم؛ادامه دهنده راه ما خواهند بود و در برابر هر قطره خون شهید مسئولیت شما سنگین تر می شود و این را بدانید که این تعهد برای شما از هر قشر دیگر جامعه بیشتر است.
و شما ای محصلین و دانش آموزان عزیز ؛ باید بدانید چشم امید این ملت مسلمان شمائید ، امروز ما بیشتر از هر روز به متخصصین متعهد و مسلمان احتیاج داریم و شما هستید که باید درسها را ادامه داده تا مایحتاج دیگران نباشیم و اگر در سنگر مدرسه باشید و درس نخوانید خیانت بزرگی به خون شهیدان است و امیدوارم که ادامه دهنده راه شهیدان باشید.
و ای امت حزب اله؛بدانید که خداوند کریم یکی از بزرگترین نعمتها را به ما اعطا کرده است و آن رهبر بزرگوار باشید قدر او بدانید و پشتیبان ولایت فقیه باشید و هرگز به حرفهای باده گویان گوش فرا ندهید و وحدت خود را حفظ کنید.
همچنین از روحانیت عزیز و مبارز می خواهم که وحدت خود را حفظ کنند و به حرف منافقان گوش فرا ندهند چون شما ای عزیزان،پرچمداران مبارزه هستید و الگوی ما.قدر مسئولین مملکت آقای رفسنجایی، خامنه ای، مشکینی و .... را بدانید که قدر دانستن آنها شکر نعمت خداوندست.
پدر و مادر عزیزم : من 600 تومان به سپاه نکا ، بدهکارم که شما بدهید و غیر از این بدهکاری نظرم نمی آید اگر کسی طلبکار است از خانواده ام وصول نماید البته فکر نکنم به کسی بدهکار باشم و خلاصه اینکه حلالم کنید اگر حقی از من بخواهید.طلبکار هستم که برادران عزیز خودشان به وظیفه شرعی خودشان واقف هستند.
در ضمن پدر و مادر خوبم ، تعدادی از کتابهای پسر عمه باقر در کتابهای من موجود است که به او بدهیدضمنااگرخداوند شهادت را نصیبم کرد مرا درکنار قبرشهیدان بزرگوار محمود و قاسم دفن نمائید.
دیگر عرضی ندارم جز سربلندی اسلام و مسلمین .                       خداحافظ 
 
خدایا ، خدایا  تا انقلاب مهدی ( عج ) خمینی را نگهدار
هفت تپه ، بعد از ظهر دوشنبه  16/04/1365
        «سید رحمان علوی »

-----------------------------------------------------------------

خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : شهربانو علوی به گفته همرزم  
تابستان سال 65 به همراه سید رحمان به جبهه جنوب اعزام شدم ومن از اینکه سید رحمان همراه من است خیلی خوشحال بودم اما متاسفانه هنگام تقسیم من واو در دو گردان جداگانه افتادم به سید رحمان گفتم تو را به خدا ما را فراموش نکن به ما سر بزن وسید رحمان قول داد که در اولین فرصت به من سربزند.
پس از چند روز گردانی که سید رحمان درآن حضور داشت به منطقه عملیاتی اعزام ومدت یک ماه در عملیات به سر بردند وپس ازیکماه به عقب بازگشتند.
دریکی از روزها که هوا به شدت گرم بود داخل چادر نشسته بودیم که ناگهان سید رحمان با تبسم همیشگی پیدایش شد ،مسافت تقریباً چند کیلومتری بین گردان آنها وگردان ما درآن هوای بسیار گرم را طی کردن سخت وطاقت فرسا بود وسید رحمان تشنه اش شده بود به من گفت آب برای خوردن دارید؟
گفتم بله وقمقه ام را به او دادم اما آب قمقمه بر اثر گرما تقریباً مثل آب جوش شده بود .سید رحمان ،به من گفت : شما یخ در چادرتان ندارید ؟ گفتم فعلاً نه واز همین آب استفاده می کنیم سید رحمان گفت مادر گردان یخ داریم وپس ازگفتن این جمله به راه افتاد وتا از گردان خودشان برای ما یخ بیاورد . پس از تقریبا یک ساعت سید آمد ، یخ را در بلوز سربازی پیچیده بود به او گفتم سید رحمان لااقل یخ را روی شانه ات می گذاشتی . شیهد علوی گفت : من نمی توانستم شما را در این حالت گرما ببینم وخودم از سردی یخ وخنکی آن استفاده کنم .
چند روز از این ماجرا گذشت دوباره سید رحمان به گردان ما آمد واین دفعه یکی از برادران سپاهی همراهش بود ،آن برادر پاسدار وقتی فهمیدمن همشهری سید رحمان هستم . درفرصتی مناسب مرا به کناری کشید وگفت : قدر او «سیدرحمان» را بدانید او انسان بزرگی است .گفتم البته ولی شما چگونه او را شناختید ؟
گفت :آن روزی که سید رحمان برای آوردن یخ به گردان آمد من درون چادر بودم ،او یخ را گرفت ودر بلوزش پیچید وچون دوبار رفتن وآمدن مسیر او را خسته وتشنه کرده بود قصد نوشیدن آب را داشت از قمقمه من یک لیوان آب خنک ریخت اما قبل از آنکه آن را بنوشد مجدداً آب را داخل قمقمه ریخت وقصد آمدن به سوی شما را نمود به او گفتم رحمان چرا آب نخوردی مگر آب قمقمه گرم شده بود ؟ گفت نه اتفاقاً خیلی هم خنک است اما دوستان من درگردان دیگر تشنه اند ،آنها هم دوست دارند،آب خنک بخورند، من نمی توانم قبل از آنکه آنها از این آب سرد وگوارا سیراب شوند من آب بخورم وآنگاه ماجرای سقّای دشت کربلا قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (ع) را به عنوان دلیل بیان کرد وبه راستی که او پیروی صادق وشاگردی لایق در مکتب وفای باب الحوائج ابوالفضل العباس (ع) بود.

خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : صمد علوی   
حدود یک ماه قبل از شهادت شهید علوی در روز 21 بهمن 1365 بود که خداوند امتحان نهائی را از سید رحمان به عمل آورد واو را در بوته آخرین آزمایش قرار داد.
پدر  زجر کشیده سید  که در اثر سالها تلاش و تحمل زجر و مرارت سلامت چشمش را از دست داده بود . دقیقا روز 21 بهمن 8 صبح باید برای عمل جراحی از نکا به گرگان می رفت. کسی نبود همراهیش کند . خیلی دلش می خواست که پسر بزرگش ، حاصل زحماتش یعنی سید رحمن همراه او به گرگان برود و هنگام عمل جراحی که خیلی از آن می ترسید در کنارش باشد .
 مادر از این و آن شنیده بود که امروز روز اعزام کاروانیان کربلاست. مضطرب بود نمی دانست که آیا امروز این کاروان سید رحمن را همراه خود دارد یا نه ؟
ساعت 10 (8) صبح بود. سید رحمان پیدایش شد ، سلام کرد ، سر را به زیر انداخته بود و به چشمام نگاه نمی کرد . گفتم سید چی شده ؟ چیزی را فراموش کردی ؟ سرش را بالاگرفت و دیدم که قطرات اشک در چشمان همیشه معصومش حلقه زده ،گفتم  گریه کردی ؟ گفت دیگر تمام شد،خیالم راحت شد.
با مادر م خداحافظی کردم اما او مرا به گریه انداخت،از کودکیم گفت.از نوجوانیم گفت.از دردهایش گفت،از دستهای ترک خورده اش گفت.حالا که پدرت  می خواهد چشمش را عمل کند و احتیاج به تو دارد ، می خواهی ما را رها نموده و به جبهه بروی ؟
اما یکدفعه قوت قلبی گرفتم و گفتم مادر من می روم شما خدا را دارید چه کسی از خدا بهتر ؟
شهید درجوابم گفت :من خیلی فکر کردم،خدا را در یک طرف قرار دادم و پدر و مادر وخانواده ام را در طرف دیگر  و خدا بر تمام این علاقه ها غلبه کرد. من خدا را انتخاب می کنم و پدر  و مادرم را به خدا می سپارم.