شهید غلامرضا نوروزی

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

لینک سایت جنگ و درنگ 

شهید یونس کارآمدپیشه

شهید غلامرضا نوروزی

نام پدر : درویش علی

تاریخ تولد :1338/10/02

تاریخ شهادت : 1367/03/23

محل شهادت : شلمچه

مازندران سوادکوه

نحوه شهادت : اصابت ترکش به گلو و سینه

محل دفن: سوادکوه - لاجیم

-----------------------------------------------------

وصیت نامه

1 – خدایا ! دوست دارم چون شمع بسوزم ؛ آن گونه که هیچ گونه خاکستری از من باقی نماند .

2 – اینجانب چون ادعا قرآنی بودن را در سر داشتم ٬ هجرت نمودم و این هجرت هم وارستگی می خواهد . بنده وارستگی از تمام چیزهای مادی را برگزیده ام .

3 – ای همسر گرامی ! محرم اسرار من ! امیدوارم با استقامت و صبرو شکیبایی خود تداوم بخش راه خونین من باشید .

4 – شما ای فرزدان گرامی ! ای نور چشمان من ! برخود فخر و افتخار کنید که  فرزند پدری بودید که جان شیرین خود را در راه بقای دین خدا و حفظ ناموس امت ایران و استقرار نظام جمهوری اسلامی در پیکار با دشمنان از دست داد .

5 – ای پدر و مادر گرامی ! شما را سفارش به صبر می کنم ٬ همانگونه که امام امت در سوگ فرزند خود صبر پیشه ساخت .

6 – ای برادران عزیز ! بدانید که اسلام و قرآن نیاز به فداشدن دارد و شما ای خواهرانم ! امیدوارم که زینب وار پیام رسان خون شهدا باشید .

7 – شما ای فرهنگیان عزیز ! وظیفه ای بس خطیر به عهده شماست . به شما سفارش می کنم که در سنگر باارزش علم همچنان مقاوم و استوار باشید و در پاسداری از آن سنگر ٬ همچون امام جعفر صادق (ع) کوشا باشید .

------------------------------------------------

زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

غلام رضا نوروزی لاجیمی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

2/10/1338- لاجیم، شهرستان سوادکوه

3- نام و شغل پدر :

درویشعلی ـ بازنشسته راه آهن

4- نام و شغل مادر:

نساء فلاح ـ خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

6 فرزند ـ فرزند سوم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

در یک خانواده مذهبی و کشاورز به دنیا آمد که با کشاورزی و دامداری امرار معاش می کردند .

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده ):

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):

از بدو تولد تا 11 سالگی سوادکوه ـ زیرآب

از 11 سالگی تا دوران راهنمایی سوادکوه ـ زیرآب

بعد از ازدواج تا زمان شهادت سوادکوه ـ شیرگاه

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه ابتدایی روستای لاجیم

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه راهنمایی زیرآب

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ـــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

در کنار پدر خود کار کشاورزی و دامداری انجام می داد .

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

بعد از دوران راهنمایی به دلیل نبود امکانات تحصیلی ادامه نداد .

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد .

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متأهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

هاجر فلاح- 1/4/1359

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

3 فرزند ـ فاطمه ـ علی ـ محمدکمیل

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

خیلی پدر و مادرش را دوست داشت  و در کارهای خانه کمک می کرد و نیز در گاوسرا در جنگل به پدر خود کمک می کرد و به دختر خود و همسر خود علاقه زیادی داشت .

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

خدمتگزار دبستان شهید صدیقه رودباری شیرگاه

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :

آموزش و پرورش

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی:خدمتگزار

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ـــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

در مساجد و پایگاه محل فعالیت داشت .

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود :

در درگیری های جنگل خیبوس حضور داشت .

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

4 بار

اوایل سال 64 سپاه سوادکوه ـ لشکر 25 کربلا ـ جنوب

مهرماه 65 سپاه سوادکوه ـ لشکر 25 کربلاـ جنوب

فروردین سال 67سپاه سوادکوه ـ لشکر 25 کربلاـ جنوب

8/3/67 الی 23/3/67  سپاه سوادکوه ـ لشکر 25 کربلاـ جنوب

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

آرپی جی زن

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :

یک بار جنوب ـ اصابت ترکش به ناحیه دست

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد :

عملیات کربلای 5

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

23/3/67 شلمچه ـ اصابت ترکش به ناحیه سینه و گلو ـ عملیات بیت المقدس 7

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

در شهریور سال 67 درگلزار شهدای روستای لاجیم  به خاک سپرده شد.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

سلطنت نوروزی - خواهر شهید : ایشان از زمان جبهه برای ما این گونه تعریف می کرد . می گفت : دوستی به نام دوستعلی داشت که با هم در جبهه جنازه شهدا را جمع می کردند هر بار که جنازه شهدا را جمع می کنیم تمام اعضای بدنم مخصوصاً قلبم از درد منفجر می شود و می گوییم کی نوبت ما می شود . در آخرین مرحله اعزامش خودش آمد و از ما خداحافظی کرد . خیلی خوشحال بود گفت:« خواهر منتظر من نباش من دیگر بر نمی گردم و این بار به آرزوی شهادت خودم می رسم .»

 

هاجر فلاح -همسر شهید : ایشان هفت بار به خواستگاری من آمدند و هر بار پدرم جواب منفی می دادند چون مادرم فوت کرده بود پدرم می گفت که من دختر و پسر کوچک دارم و نگهداری از آن ها برایم سخت است ایشان به پدرم گفتند:« من خودم این بچه ها را نگه می دارم و بزرگ شان می کنم» و بالاخره توانست رضایت پدرم را بگیرد در آن زمان من 16 سال داشتم و همسرم 20 سال که با هم ازدواج کردیم ایشان خیلی به سپاه رفت و آمد می کرد و من هم به ایشان می گفتم که الان نباید به جبهه بروی ما تنها هستیم و او هم گفت من نمی روم ولی یک روز آمد به خانه و گفت یک کاروان دارد به جبهه می رود گفتم نکند تو می خواهی بروی گفت : نه! ولی خودش تمام وسایل خود را جمع کرده بود و زیر تخت قایم کرد و رفت سپاه و یکی را فرستاد گفت برو به خانه ما و به همسرم بگو که وسایلی که زیر تخت است  را بدهد و برایم بیاور ! وقتی آمده بودند دنبال وسایلش من متوجه شدم که او هم می خواهد برود به خاطر همین همراه همان ماشین به امام زاده عبدالحق رفتم و هر چه دنبالش گشتم پیدایش نکردم از چند نفر از هم محلی ها پرسیدم که غلام رضا را ندیده اید؟ آن ها گفتند تا چند لحظه پیش تو حیاط بود من متوجه شدم که می خواهد خودش را از من مخفی کند به خاطر همین به دفتر فرماندهی رفتم و گفتم اعلام کنید که خانواده غلام رضا نوروزی می خواهند او را ببینند . اول قبول نکردند ولی وقتی اصرار من را دیدند می خواستند اعلام کنند که دیدم خودش از کمد دفتر فرماندهی بیرون آمد و من از ایشان گلایه کردم و گفتم چرا خودت را قایم می کنی از من و بدون خداحافظی می خواستی بروی ؟ ایشان گفتند :« چون می دانستم که رضایت نمی دهی که بروم» و به من گفت :«به لاجیم برویم و تنها نباشیم» ولی من قبول نکردم و گفتم تمام زندگی من شیرگاه است و با هم خداحافظی کردیم و همان آخرین خداحافظی و آخرین دیدار مان شد . 

--------------------------------------------

 

شهید غلامرضا نوروزی لاجیمی

 

وصیت نامه ی پاسدار رشید اسلام شهید غلام رضا نوروزی لاجیمی

{ان الله اشتری من اﻟﻤﺅمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداً "علیه حقاً"فی التورئة و الانجیل والقرآن و من او فی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی با یعتم و ذالک هو الفوز العظیم}

«خدا جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده، آنها در راه خدا جهاد می کنند که دشمنان دین را به قتل رسانند و یا خود کشته شوند، این وعده قطعی است بر خدا و عهدی است که در تورات و انجیل و قرآن مجید یاد فرموده و از خدا با وفاتر به عهد کیست ای اهل ایمان، شما به خود در این معامله بشارت دهید که این با معاهده با خدا به حقیقت سعادت و پیروزی بزرگی است .»

با درود و سلام نثار تمامی انبیاء و ائمه طاهرین خاصه حضرت بقیه الله اعظم آخرین حجت حق بر باطل عدالت گستر جهان و نائب بر حقش امام امت، بت شکن قرن و با سلام بر روح پر فتوح تمامی شهدای اسلام، از شهدای صدر اسلام تا شهدای کربلاهای ایران . 

خدایا دوست دارم چون شمع بسوزم، آن گونه بسوزم که هیچ گونه خاکستری از من باقی نماند، بسوزم و محفل صالحان و عاشقان را روشنی بخشم . خداوندا روح من قصد پرواز بسوی تو را دارد و هوای کوی تو را می طلبد و آرمیدن در جوار رحمت تو، از جسم خاکی در گذشته، بار خدایا پژمرده ام و محزون از گناهانی که کرده ام، بار پروردگارا ناتوانم از طغیـان و سـرکشی نفس امـاره ام، ایزدا دل خسته ام و غم زده ام از دوری من با تو که توسط گناهانم انجام گرفت، ولی در همه حال امیدوارم به ید توانای تو، چشم امیدی به درگاه محبت تو دوختم . مسلماً باز با کمال ناامیدی از همه کس و همه چیز و با توجه به خلأیی که بین قلبم و تو است باز دست ناتوانم را به درگاه رحمانیت تو می کوبم و با یاد صفت بخشندگی تو، روح آزرده ز نفس اماره ام حالت پرواز را می گیرد و قلبم در کمال آسودگی زمزمه می کند که که بنا به فرموده ی قرآن مجید{الا بذکر الله تطمئن القلوب – همانا دل آرام گیرد با یاد خدا.} اینک که در این برهه ی حساس از زمان مردی از ثلاثه ی رسول گرامی(ص) با در دست داشتن درفش خونین(که از قیام کربلای حسینی به ارث رسیده) "ندای هل من ناصر ینصرنی" مردانه و جهت نابودی کل کفر و نفاق و شیاطین غرب و شرق و نوکران آنها در منطقه که برای نابودی اسلام و قرآن و نظام جمهوری اسلامی ایران دست بیعت داده اند، یار و یاور می طلبد . آیا هنوز هم وقت نشستن در خانه است؟ آیا زمان آن فرا نرسیده که ما به آن شعار هایی که در مراسم سوگواری سالار شهیدان می دادیم، جامه ی عمل بپوشانیم ؟ آیا وقت آن نرسیده که در ازای دادن شعارهای انقلابی ، وارد میدان عمل شده و شعارهای خود را در میدان نبرد عملاً پیاده کنیم؟ آیا هنوز هم برای کسی جای کوچک ترین شک و تردیدی مانده که این جنگ، جنگ اسلام با کل کفر است نه جنگ اسلام با یک مهره ی سرکرده همچون صدام ؟ آیا با توجه به اینکه حجاج بی دفاع ما را در حرم امـن الهـی به رگبـار گلـوله می بندند و آنگونه ما را در کنار فرزندش در شهر حلبچه، مظلومانه توسط سلاح های اهدایی از غرب توسط هواپیماهای شرق به شهادت می رسانند و آنگونه جهت استکبار با لشکـرکشی به آب های گلگون خلیج، عزیزان ما را در یک نبرد واقعاً نابرابرانه به شهادت می رسانند، آیا واقعاً باید با خیالی راحت در پشت جبهه ماند؟ و بر تمـام این قضایا با بی تفاوتی گذشت ؟ آیا درست است شهیدانی چون اردشیری ها و فلاح ها و زمانی ها و ساداتی ها و بیواژه ها و هم چون عزیزان مفقودالاثرها، محمد زاده ها، ولی نژاد ها و حسین نژاد ها و امثالهم را که برای حیات دین مقدس اسلام، اینگونه فدا شده اند را به این زودی از خاطر ببریم؟ آیا باید منکر این عزیزان که عمری را هرچند کوتاه ولی با برکت و پرفضیلت که در بین ما بوده اند را خالی و اسلحه ی آنان را بر زمین گذاشت ؟ آیا این است انصاف و مروت و ﻣﺅمن بودن ؟ در واقع به قول امام عزیز امروز باید لباس محبت دنیا را از تن برون آورد و به حجله گاه شهادت رفت . اینک در چند کلمه به طور خلاصه هدف خودم را از رفتن به جبهه اعلام می دارم . انسان قرآنی وابسته است، وابسته به خدا، قرآن و معنویات الهی و غیره و برای وابستگی و حراست از آنها نباید از هیچ گونه تلاش و کوشش، در مواقع حساس دریغ نمود و ندای انسان قرآنی باید هجرت نماید، هجرتی تعالی و . . . هجرتی که در آن جهـاد است و مبارزه و هدف آن حیات بخشیـدن اسـت و در رسیدن به مقصـد خـون می خواهد . درخت اسلام هم با همین خون ها که در میدان های نبرد ریخته شده، رشد کرده و می کند و لذا بنده که ادعای انسان قرآنی را بر سرم داشتم، هجرت نمودم و این هجرت هم وارستگی می خواهد، وارسته از هرگونه نیازهای مادی و نفسانی و دنیوی و غیره تا بتواند در این مسیر هجرت با خیالی آسوده به راه خود ادامه دهد و تمامی موانع مادی را پشت سر بگذارد و در راستای همین امر انسان قرآنی هم وارسته است، وارسته در همه ی چیزهای مادی  و بنده هم چون قصدم بر این بود که از این امتحان الهی سربلند و پیروز بیرون آیم و چون انسانی قرآنی هستم، وارستگی از تمام چیزهای مادی را بر گزیده ام و اینک شما ای همسر گرامی، محرم اسرار من، امیدوارم با استقامت و صبر و شکیبایی خود تداوم بخش راه خونین من باشید و با ایمان انقلابی و صبر پر توان خود، دل آن نامردانی را که می خواهند خانواده هایی را که وفادار به اسلام هستند، ناراحت ببینند، به درد آورید و با شکرگزاری به درگاه خداوند، خاکستری بریزید بر روی آتشی که آن ناکسان برای انقلاب افروخته اند . در تربیت واقعی و اسلامی فرزندانم کوشا باش و لحظه ای کوتاهی نکن که بعد از خداوند امید من به شما است و شما ای فرزندان عزیز و گرامی، علی جان و کمیل عزیز و فاطمه ای نور چشمان من، بر خود افتخار کنید که فرزند چنین پدری بوده اید که جان شیرین خود را در راه بقای دین خدا و حفظ ناموس امت ایران و استقرار نظام جمهوری اسلامی در پیکار با دنیاپرستان از دست داد و این را بدانید که مسئولیت شما بسی سنگین است، هیچ وقت از راهنمایی های مادر گرامی تان سر باز نزنید و در اطاعت وی جداً کوشا باشید . علی و کمیل عزیزم امیدوارم در موقع لزوم سنگر را خالی نگذارید و نگذارید اسلحه ی من در زمین بماند، قدر خواهر خود فاطمه را خوب بدانید . رضایت من در این است که هیچ وقت مادر خود را آزار ندهید . اما شما ای پدر گرامی و مادر مهربان، از شما بسی تشکر و سپاسگزارم که در تربیت من در خط اسلام و قرآن، کوشا بودید و شما را به صبر سفارش می کنم، همان گونه که امام امت در مورد فرزند خود فرموده اند:«من برای خداوند صبر می کنم و شما هم برای خداوند صبر کنید.» همسر و فرزندانم را به شما و شما را به خداوند بزرگ  می سپارم . از اینکه این فرزند نتوانست ذره ای از محبت های شما را جبران کند، پوزش می طلبم، ولی بنده امانتی بیش در نزد شما از طرف خداوند نبوده ام و آفریـن بر شمـا که این امـانت را به بهترین وجه تحویل صاحب امانت داده اید و شما ای برادران و خواهران گرامی شاید بدانید که اسلام و قرآن نیاز به اینگونه فدا شدن ها را دارد . برادران عزیزم در سنگر پاسداری از اسلام که سنگر حسین(ع) و یاران او می باشد، همیشه همچون گذشته، با گامی استوار و پرصلابت شرکت کنید . شما ای خواهرانم امیدوارم زینب وار پیام رسان خون شهدا باشید و با سیاهی حجاب خود که سلاحی برّنده تر از خون من است، آن چنان تیری بر قلب دشمن بزنید که دیگر جرأت هیچ گونه دهن کجی نسبت به اسلام و شهدا و امام را نداشته باشند و شما ای کسانی که همگام و همراه با جنایت کاران و کسـانی که در کنفـرانس های به اصطلاح صلح واقعی را به قربانگاه برده اند، ندای صلح سر می دهید و دل امام عزیز و رزمندگان و مسئولین و خدمت گزاران واقعی اسلام را به درد می آورید، آیا با این صلح به ارمغان آورده از استکبار جهانی، هیچ گونه ضمانتی برای بقای اسلام و قرآن و ناموس و غیرت و غیره امت اسلام وجود دارد ؟ آیا لحظه ای به خود فرصت اندیشیدن در این زمینـه را داده اید؟ آیا این عمل و حرکات شما، که عده ای انگشت شمار بیش نیستید، فدا کردن این ایمان و فروختن خدا به مادیات و شهوات، خواست بسوی چیز دیگری می تواند باشد؟ شما ای کسانی که در غارتگری این امت اسلام همگام با دشمنان اسلام حرکت می کنید  و برای چپاول این ملت عزیز از یکدیگر سبقت می گیرید، بدانید اگر به دامن اسلام بر نگردید، نوبت شما برای انتقام گیری باقیست و شما ای فرهنگیان عزیز که وظیفه ای بسیار خطیر بر دوش شما است، به شما سفارش می کنم که درسنگر با ارزش علم همچنان مقاوم و استوار باشید و در پاسداری آن سنگر همچون امام جعفر صادق(ع) کوشا باشید و اگر چنین نکنید خیانتی بسیار بزرگ به اسلام و شهدا کرده اید و شما ای دانش آموزان در سنگر اصلی تان، در مقابل دشمن واقعی سنگرتان که همان جهل و نادانی است، لحظه ای درنگ نکنید، چرا که  همانگونه که شما در انتظار پیروزی رزمندگان هستید، رزمندگان هم در انتظار پیروزی شما نشسته اند . در پایان شما ای کسانی که در پشت جبهه با خیال راحت  و به دور از هرگونه مشکلات دم از اسلام و  قرآن می زنید و همیشه خود را یک سروگردن از دیگران بالاتر می دانید و موقعیت جهت آمدن شما به جبهه مهیا است، ولی هنوز یکبار هم که شده چنین اقدامی نکرده اید و در مواقع اعزام هزار و یک دلیل برای خود می شمارید، بدانید که اگر تابع ولایت فقیه نباشیم، دیگر اینگونه اعمال ما به هیچ وجه پذیرفته نیست . 

درضمـن، علی نوروزی فرزند دوم بنـده وصی اینجانب و همسرم هاجر فلاح قیم وصی اینجانب می باشد.             

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

مرگ بر آمریکا

مرگ بر صدام

مرگ بر شوروی

مرگ بر اسرائیل

مرگ بر تمام ارتجاع عرب

شهید غلام رضا نوروزی لاجیمی      محل شهادت: شلمچه      تاریخ شهادت: 1367