شهید علی ولی پور

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

لینک سایت جنگ و درنگ 

شهید یونس کارآمدپیشه

شهید علی ولی پور

نام پدر : ربیع

تاریخ تولد :1329/01/25

تاریخ شهادت : 1359/09/16

محل شهادت : آبادان

نحوه شهادت : اصابت ترکش

مازندران قائمشهر

نحوه شهادت : اصابت ترکش

محل دفن: قائمشهر - افراکتی

----------------------------------------------------

از نخستین شهیدان فرهنگی مازندران
در 25 فرودین ماه سال 1329 در فضای کوچک خانه ی حاج ربیع ولیپور بهار واقعی را را در آغوش مادری مهربان بنام ننه گل باقریان به آغوش کشید و علی در نخستین روزهای بهاری شکوفا شد.
دوران ابتدایی را در روستای زادگاهش (افراکتی )و مقطع دبیرستان را در دبیرستان آیت الله غفاری (شرافت) و هنرستان فنی و حرفه ای پشت سرگذاشت و با مدرک فنی راه ساختمان فارغ تحصیل شد و سپس به عنوان معلم استخدام آموزش و پرورش گردید.
علی در سال 1350 با خانم ملیحه حاجیان پاشاکلایی ازدواج نمود و همزمان از جوانان پرشور و صاحب ذوق در هنر و ورزش بود و بارها در مسابقات بوکس مدل طلای کشور را بدست آورد
او به حسن خلق و جوانمردی شهره بودتا اینکه در اوج ظلم و خیانت رژیم طاغوت از افراد موثر و انقلابی ضد طاغوت در استان خود بود و به شهر های مختلف می رفت و با سخنرانی های افشاگرانه اش سربازان پهلوی را به ستو ه آورده بود.
خانه این معلم بزرگوار محل تجمع مبارزان انقلاب شده بود و اعلامیه ها،طرز تهیه ککتل ملوتوف ها و جلسات و..در آنجا شکل می گرفت تا حدی که بارها و بارها ماموران ساواک به آنجا ریخته و بارها این مرد بزرگ را دستگیر و در زندانها شکنجه کردند.
بعد پیروزی انقلاب اسلامی باعنوان هایی چون سرتیم شناسایی منافقان و رئیس تیم ضربت شهرستان منصوب شد.
در در غائله و درگیریها ی گنبد از نیروها بسیارموثر در آرام سازی ها بود در هر شهری از استان که شدت درگیری ها اوج می گرفت به سراغ این مبارز خستگی ناپذیر می آمدند.
علی در آن زمان از عناصر فعال سیاسی شهر و استان بود و عضو مرکزی گروه فدائیان اسلام استان مازندران ، لذا منافقان بارها قصد ترور او برنامه ریزی کردند ولی خداوند نقشه هایشان را آشکار و آنان را رسوا می ساخت.
حتی یکبار زمانی که علی در منزل نبودند مناقان به خانه ایشان ریختند که با مقاومت همسر بزرگوارشهید گه خود معلم بودند مایوس شده و گریختند.
در سال 1359 علی در حالی که پیشنهاد معاونت ادارکل استان را پیش رو داشت مصادف با ناقوس جنگ و تجاوز رژیم بعثی صدام فرا رسید و علی به ندای رهبر و امام خویش سپرده . علی فرمانده اولین گروه اعزامی فدائیان اسلام از مازندران شده بود.
از مهرماه 1359 یعنی چند روز بعد از شروع حمله عراق به ایران به جنوب اعزام شد و ایشان یکی از فرماندهان جنگ های نانظم به سر فرماندهی دکتر چمران بودند . دو بار تا آذر ماه به مرخصی آمدند و با خانواده دیدار کردند .وابستگی ایشان به خانواده در فامیل و خانواده زبان زد بود.
امید 7 ساله و آرزو 3 ساله به شدت به پدر دلبسته بودند هر شب همسر بزرگوار شهید با قصه ی رشادت و دلیری پدر آنها را بر بالین مهر آرام می کرد.
درآخرین دیداری که شهید با خانوادهاش داشتند. فرمودند : به خدا قسم حلاوتی که در رفتن می بینم با این پست های دنیایی و میز و لقب و ... قابل مقایسه نیست و دنیا مال دنیا طلبان.
صبح آخرین دیدار؛ همسرش را به مدرسه رساند و فرمود وقتی از اتومبیل پیاده شدی بر نگرد و به من نگاه نکن، مگذار نگاهم به نگاهت گره بخورد و پایم در رفتن سست شود که من متعلق به جای دیگرم و امید و آرزو را در آغوش کشید و گفت : شما باید امید و آرزوی پدر و نظام را بر آورده سازید.همسر شهید می فرماید: وقتی از اتومبیل ایشان پیاده شدم یک لحظه احساس کردم این آخرین دیدار است مگر می شود چهره مهربان عزیزم و رفتنش را سیر نگاه نکنم سریع برگشتم ولی گویی او سوار مرکبی از نور بود .
در غروب 16 آذر در شبیخون خیانت علنی بنی صدر خائن که رساندن مهمات را منع کرده این سردارو معلم رشید اسلام به همراه 7 نفر از دلیران در محاصره 40 تانک قرار گرفتند و تا صبح مقاومت کردند .
کوی ذوالفقار آبادان رشادت این سردار شمالی را هزگز فراموش نخواهد کرد.ایستاد تا کشور پا بر جا بماند. 
پیکر مطهر این رزمنده غیور 7 ماه در کوی ذوالفقار آبادان بر زمین مانده است تا اینکه بعد از شکست حصر آبادان ، سالم و با طراوت به آغوش خانواده بازگشت. و اینک بعد گذشته سی و اندی سال از آن روز ها در همان مکان کوی ذوالفقار آبادان در مکانی که معطر به خون این معلم وارسته گردیده است مدرسه اس به نام مبارک شهید علی ولیپور به پا شده است.
تا هر که به آبادان می رود و به کوی ذوالفقار می رسد معلم شجاع و دلیر مازندارنی فرمانده غیور آسمانی برایش ازز روز های حماسه خواهد گفت . 

------------------------------------------------

چه سبز بود صبور آنگاه قرآنی

که تازه مثل همیشه هنوز با ما ماند

به بیکرانی اش معتقد چنان هستم

که سال هاست نگاهم به سمت دریا ماند

وصیت نامه شهید علی ولیپور

چون قصد نبرد با کفار بعثی را دارم باید چند کلمه ای به حکم وظیفه به عنوان وصیت نامه بنویسم :

« همسرم ، تو خوب می دانی که من مسیر واقعی زندگی خودم را مدت ها قبل از انقلاب مشخص کرده بودم و برای این چند روز عمر خود هیچ گونه ارزشی قائل نبودم و نیستم و با خدای خود و امام امت عهد بستم که بقیه ی عمر ناقابل خود را فدای این امت مسلمان که چندین قرن تحت ظلم و ستم طاغوتیان بوده اند نمایم . آری وظیفه این است که نباید امام را در این شرایط حساس تاریخ تنها گذاشت .

اگر به یاد امام حسین (ع ) در صحرای کربلا بیفتید ، توجه می نمایید که امام شهید ما چه قدر از دست امت ناآگاه خود رنج می کشید . افسوس که نبودیم در آن زمان تا جان ناقابلمان را فدایش کنیم . آری اکنون زمان آن فرا رسیده که جان خود را نثار نمایم .»

«همسرم ، اگر هدف گلوله ی دشمن قرار گرفتم ، بدان به آرزوی دیرینه ی خود که همانا کلمه ی پر محتوای شهادت که مدت ها آرزوی آن را در سر می پروراندم رسیده ام . در ضمن خواهش می کنم که بر مزار من اشک مریزی و دشمنان اسلام را خوشحال نکنی ، باید هم چون زینب (س) استوار باشی و به سرپرستی بچه ها در سنگر مدرسه ات کوشش کنی ، فرزندانی بسازی وفادار به امام و انقلاب و نباید برای تو ، من علی مطرح باشد. در خاتمه  دو میوه ی قلبم امید و آرزو را در درجه ی اول به خدای بزرگ و بعد به دست تو می سپارم ، خوب از آنها نگهداری کن . به امید دیدار ...

والسلام – علی ولی پور

---------------------------------------------

 مشخصات

شهر : بخش : شهرستان : قائم شهر استان : مازندران

جنسیت : مرد وضعیت تاهل : مجرد شغل : فرهنگی

یگان : نوع عضویت : بسیج مذهب : شیعه دین : اسلام‌‌

نام پدر : ربیعمسئولیت : رشته تحصیلی : تحصیلات : دیپلم

تخصص : کد شهید : 10252 رسته : پیاده

نام مادر : ننه گل باقریان

شناسنامه شهادت

موضوع شهادت : جبهه عملیات : محل شهادت : آبادانتاریخ شهادت : 1359/09/16

نحوه شهادت : اصابت ترکش

شناسنامه تدفین

شهر : افراکتی بخش : شهرستان : قائم شهر استان : مازندران

گلزار : بهشت سجاد

------------------------------------------------

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

علی ولیپور  نفت چالی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

25/1/1329 ـ قائمشهر

3- نام و شغل پدر :

ربیع ـ کارگر

4- نام و شغل مادر:

ننه گل باقریان ـ  خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

7فرزند ـ فرزند دوم بودند .

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :ــــــــــــــــــــ

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده ): 

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

ابتدایی ـ قائمشهر ـ روستای افراکت

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

قائمشهر ـ راهنمایی غفاری (شرافت سابق )

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

هنرستان صنعتی ـ ساری ـ رشته راه و ساختمان

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ـــــــــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ـــــــــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد

2- یگان اعزام کننده :

ارتش ـ نیشابور

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

ملیحه حاجیان پاشاکلایی

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

2فرزند ـ آرزو ـ امید

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

به پدر و مادر بسیار احترام می گذاشت

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

استخدام رسمی

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :

آموزش و پرورش

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی:

مسئول آموزش ابتدایی

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

تحول فکری شهید از امام (ره )بود.

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

شهید در تظاهرات و پخش اعلامیه فعالیت داشتند .

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو بسیج بودند.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

3/7/59 ـ قائمشهر ـ بسیجی ـ سوسنگرد

17/9/59 ـ آبادان ـ فدائیان اسلام ـ کوه ذوالفقاریه

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه : ـــــــــــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

17/9/59 ـ کوه ذوالفقاریه آبادان ـ بر اثر اصابت ترکش به شهادت سید

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

21 رمضان سال 60 ـ گلزار شهدای بهشت سجاد ـ روستای افراکتی

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

برادر شهید : طبق گفته های همرزمان شهید که 72 نفر بودند در کوه ذوالفقاریه آبادان در جبهه که می رفته اند آن موقع بنی صدر در راس کار قرار داشت و زمانی بود که دستور عقب نشینی داده بود . آن ها همان جا در محاصره گیر کردند و سلاح کمی داشتند . یکی دو روز در محاصره بودند که شهید فرماندهی را به عهده داشت داماد بنده هم مجروح شد و از شهید هم دیگر اثری نبود بعد از 7 ماه و 3روز جنازه اش را برای ما آوردند .

همسر شهید : شهید به فرزندانش بسیار علاقه داشت اگر بچه ها اشتباهی می کردند همیشه سعی می کرد با صحبت کردن بچه ها را قانع کند و بچه ها را هیچ وقت تنبیه بدنی نمی کرد . به بچه ها حرف درشت نمی زد حتی اشتباهی هم که می کردند با ملایمت با آن ها برخورد می کرد تا ان ها اشتباهات شان را دوباره تکرار نکنند گاهی من معترض می شدم که چرا سرشان داد نمی زنی ولی ایشان مخالفت می کردند و می گفتند ان ها کوچک هستند و قدرت تشخیص درستی را ندارند و ما باید راهنمای درستی باشیم .

برادر شهید : یادم می آید بعد از این که جنگ شروع شد  او دو زانو جلوی مادرم نشست  و گفت  حاج خانم من می خواهم به جبهه بروم مادرم هم گفت پسرم مراقب خودت باش  و شهید رفت . وقتی به مرخصی آمد  فقط دو سه روز ماند و دوباره هوس رفتن به جبهه کرد که مادرم  گفت پسرم شما که سه چهار ماه در ان جا بودی دیگر  به جبهه نرو  ولی شهید گفتند  تا زمانیکه  تکلیف و واجب عینی است من باید بروم و این از گردن من ساقط می شود .

ـ شهید بعد از برگشتن از سوسنگرد که اوایل جنگ بود حالت خاص و عجیبی داشتند و نمی توانستند اینجا بمانند و می گفت با شرایطی که دشمن ایجاد کرده من نمی توانم ببینم شرف و حیثیت و ناموسم در خطر است و مملکت در خطر است و تمام فکر و ذکرش جبهه بود .

برادر شهید : مرحله اول رفتن  شهید را به خاطر ندارم اما در مرحله دوم وقتی به مرخصی آمد   اول سراغ مادرم را می گرفت  بعد سراغ من اگر من دومین شخص نبودم  سومین نفر حتماً بودم من در حال شستن دستم بودم  که دیدم شهید آمد و به من گفت  کریم چطوری ؟ گفتم خوبم بعد گفت : ننه گل کجاست ؟ آنقدر به مادرم علاقه داشت که به او مامان نمی گفت و این لفظ را تکرار می کرد به او گفتم مادر آن طرف است و ان لحظه بود که من حالتی را در او دیدم به او گفتم به اوگفتم داداش کجا میروی گفت به جبهه گفتم تازه آمدی ، ولی ایشان گفتند فردا عازم هستم و رفت و دیگر بر نگشت.

---------------------------------------

 

شهید علی ولیپور

 

چه سبز بود صبور آنگاه قرآنی

که تازه مثل همیشه هنوز با ما ماند

به بیکرانی اش معتقد چنان هستم

که سال هاست نگاهم به سمت دریا ماند

وصیت نامه شهید علی ولیپور

چون قصد نبرد با کفار بعثی را دارم باید چند کلمه ای به حکم وظیفه به عنوان وصیت نامه بنویسم :

« همسرم ، تو خوب می دانی که من مسیر واقعی زندگی خودم را مدت ها قبل از انقلاب مشخص کرده بودم و برای این چند روز عمر خود هیچ گونه ارزشی قائل نبودم و نیستم و با خدای خود و امام امت عهد بستم که بقیه ی عمر ناقابل خود را فدای این امت مسلمان که چندین قرن تحت ظلم و ستم طاغوتیان بوده اند نمایم . آری وظیفه این است که نباید امام را در این شرایط حساس تاریخ تنها گذاشت .

اگر به یاد امام حسین (ع ) در صحرای کربلا بیفتید ، توجه می نمایید که امام شهید ما چه قدر از دست امت ناآگاه خود رنج می کشید . افسوس که نبودیم در آن زمان تا جان ناقابلمان را فدایش کنیم . آری اکنون زمان آن فرا رسیده که جان خود را نثار نمایم .»

«همسرم ، اگر هدف گلوله ی دشمن قرار گرفتم ، بدان به آرزوی دیرینه ی خود که همانا کلمه ی پر محتوای شهادت که مدت ها آرزوی آن را در سر می پروراندم رسیده ام . در ضمن خواهش می کنم که بر مزار من اشک مریزی و دشمنان اسلام را خوشحال نکنی ، باید هم چون زینب (س) استوار باشی و به سرپرستی بچه ها در سنگر مدرسه ات کوشش کنی ، فرزندانی بسازی وفادار به امام و انقلاب و نباید برای تو ، من علی مطرح باشد. در خاتمه  دو میوه ی قلبم امید و آرزو را در درجه ی اول به خدای بزرگ و بعد به دست تو می سپارم ، خوب از آنها نگهداری کن . به امید دیدار ...

والسلام – علی ولی پور