شهید حسینعلی مهرزادی

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

لینک سایت جنگ و درنگ 

شهید یونس کارآمدپیشه

شهید حسینعلی مهرزادی

شهید حسینعلی مهرزادی

نام پدر : کریم

تاریخ تولد :1330/10/28

تاریخ شهادت : 1364/12/24

محل شهادت : فاو

مشخصات
شهر : بخش : شهرستان : بهشهر استان : مازندران
جنسیت : مرد وضعیت تاهل : متاهل شغل : فرهنگی
یگان : لشگر 25 کربلا نوع عضویت : بسیج مذهب : شیعه دین : اسلام‌‌
نام پدر : کریم  مسئولیت : سردار نامبرده رئیس ستاد لشگر 25 کربلا بوده است. رشته تحصیلی : تحصیلات : دیپلم
تخصص : کد شهید : 9214 رسته :
نام مادر : عطریه فکری
شناسنامه شهادت
موضوع شهادت : جبهه عملیات : عملیات والفجر 8 محل شهادت : فاو تاریخ شهادت : 1364/12/24
نحوه شهادت : اصابت ترکش به گلو
شناسنامه تدفین
شهر : بهشهر بخش : شهرستان : بهشهر استان : مازندران
گلزار : بهشت فاطمه بهشهرتاریخ تدفین : 1381/12/26
----------------------------------------------------------
*وصیت نامه شهید حسینعلی مهرزادی*
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا – انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتایه فجعلناه سمیعا بصیرا – انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا.
 سلام بر ارواح طیبه شهدای اسلام و بخصوص شهدای( بدر، حنین، احد، کربلا و کربلای ایران با سلام و درود بر امام امت بارقه الهی  مجسمه اخلاص و تقوا و درود و سلام بر قائم مقام رهبری حضرت آیت الله منتظری .
و سلام و درود به جمیع خانواده های معظم شهدا، معلولین؛ اسرا؛ مفقود الاثرها  بخصوص مفقود الجسدها و سلام  و درود بر همه رزم آوران و رزمندگان کفر ستیز جبهه های نبرد حق علیه باطل؛ خدایا! تورا شکر می کنم که بر من  منت نهادی تا توفیق سربازی و حمایت  دینت  را حاصل تلاش و کوششم  را شهادت در راهت نصیبم گردانیدی هر چند که چهار روزی بیش نبود که از عملیات والفجر 8 برگشتم مجددا مرا طلبیدی؛ خوشحالم آنچه بر توان داشتم برای جلب رضایت عاشقانه بکارگرفتم و هیچ چیز دنیای مادی و لذا زندگی مرا از یاد تو بودن غافل نکرد و هیچ چیز مرا باندازه ایثار کردن یک  قطره خون هم شده در راهت خوشحال نمی گردانید.
 و بازهم ترا شکر که مرا به تکالیفم آشنا نموده اگرچه مرا با لباس مقدس سپاهی نپذیرفتی بسیجی بسویت پرواز نمودم؛ نهایتا به آرزویم رساندی، خدایا! تو در قرآنت آموختی که این دنیا دریای عجیب و عمیقی است که خیلی از انسان ها را در خودش غرق کرده  است؛ و کسانی سعادتمند شده اند برای هر کاری که داشتند برای خود هدف تعیین کرده اند؛ هدفی که از او را از سایر  موجودات؛ حیوانات جدا می کرد؛ هدفی که با بیان رسالت حضرت  رسوا الله (ص) ( لتخرج  النااس  من الظلمت الی  النور ).
 تا انسان را از وادی ضلالت و جهالت از نفاق و گمراهی بیرون کرده و به سوی  نور؛ به سوی کمال به سوی معرفت؛  به سوی مشتعل کردن کیان انسان سوق  بدهد بر مائی که روزگاری گذشت که هیچ  بحساب نمی آمدیم و از علقه ممزوج شده بی شعوری خلق شدیم که خدا منت بصیرت و  بینائی را بر ما  عطا فرمود تا اما شاکرا قرار بگیریم -  ای امت حزب الله  حال که خداوند اراده نموده است که به برکت حضرت امام  و حرکت  قائلیش نه فاعلی جمهوری  اسلامی را که زمینه ظهور و حکومت حضرت مهدی ( عج الله ) برپا کرده به  ما عطا  نموده است تا بتوانیم قول و زنجیر های راکه به گردن مسلمان های جهان انداخته را بر داریم و مسلمانان را از بردگی بندگی نجات دهیم و تسلیم خدا گردانیم . باید رسالتمان ذکه ثمره  خون  شهداست حفظ نمائیم.
 ای امام! ای سلاله حسین! ای بت شکن تاریخ  رژیم  ستم شاهی! با درسی که از مکتب  الهی  به من  آموختی  تا آخرین قطره خونم در  سنگر اسلام باقی  خواهم ماند و لحظه  های  آنرا درک خواهم کرد و با خدای منان پیمانی  که بسته ام در صراط  حق با تو که همان صراط المسقیم اسلام  است باقی خواهم ماند تا احکام و پرچم توحید  اسلام در سراسر جهان اجرا و به اهتراز در آورده شود.
 و شما ای امت حزب الله و شهید پرور! دل قوی دارید که قادر یکتا  پشتیبان  و نگهبان شماست و تنها اوست که شما را از  دشمنان  نجات می بخشد  و عاقبت شما را ختم  به خیر می  گرداند.
 همه این مصیبتها و سختی ها زود گذر است اما  پاداش این  جانفشانی ها و فداکاری  وزیر بار ظلم  و ستم  نرفتن ها  همان  رسیدن  به نعمت بی پایان خداست ( او لئک  یرجعون  رحمت الله ).
 امت حزب الله! بر سیر و کرامت خدا تکیه کنید و به تمنیات و تمایلات مادی و نفسانی و شیطانی بر حذر باشید  که  این  دنیا از آن بی خانه مانی  است که جهت ساختن خانه آخرت بر نیامده اند پس باید سنگر و صفوف خود را در نماز بر صلابت و دشمن شکن جمعه و جماعت حفظ کنید و از  امامت  جمعه که مظهری از مظاهر امام و محور فکری و اعتقادی و ثمره تلاش هزارو سیصد سال شیعه که با تشکیل  جمهوری اسلامی مجددا  تحقق پیدا کرده است اطاعت داشته  باشید و از روحانیت  متعهد پشتیبانی نمائید که دشمن استکبار از فکر و اعتقاد آنها شکست  خورده است اسلام خودتان را با ولایت  فقیه و روحانیتی که تقوای فقهی دارند و از خدا می ترسند پیوند بدهید تا همیشه دینتان و خودتان محفوظ بمانید.
 و حال پدر ومادرم! خوشحال باشید فرزندی را تربیت نموده اید که هیچ گاه از خدمت کردن به اسلام و مسلمین  احساس خستگی در خودش نمی کرد و با وجود اینکه  فرماندهی سپاه  اسلام  شش شهریور.... کنید و تابعه ، سواد کوه و ... را داشت  بحمدالله  خود  را غیر از خدمتگزار و سربازان امام زمان چیز دیگری نمی دانست و تمام این  مدت یک ریال هم از سپاه و بسیج برنداشت و هر کجا  خطر احساس می کرد پیش قدم بود و حال هم که به عنوان بسیجی ماموریت جدید پیدا کردم با کمال میل و رضایت تمام عازم می شوم و امیدوارم که حلالم کرده  باشید و شما ای مادران  و پدران  شهید پرور! ای امت حزب الله!  مبادا از رفتن  فرزتدان  خود به جبهه های حق علیه باطل  ممانعت کنید و مسئله تنهایی و گرفتاری و بیماری را دلیل قرار بدهید و مطمئن باشید مرگ و زندگی دست خداست  و فردا در محضر خدا نمی توانید جواب حضرت زینب سلام الله علیها را بدهید که تحمل 72 تن شهید را نموده  است.
  شما همچون مادر وهب باشید که پسرها بارها سالم از جبهه بر می گشت اعزام مجدد می داد تا اینکه سربریده فرزندش را آورده اند و نهایتا بطرف دشمن پرتاب نمود و تو ای پدر و مادر مهربانم ! می دانم که مرا در استراحت  ندیده ای. هر وقت فقدان من شما را ناراحت می کند بعد از دو رکعت نماز شکر  به یاد مادرانی باشید که چندین جوان رشیدتر از من  داده اند و هنوز جنازه های تکه تکه آنها را  نیاورده اند؛ حال شما ای رزمندگان سلحشور و ای رزم آوران اسلام ای سپاهیان و ای  بسیجیان و ارتشیان! این قدرت ما نبود که این همه حماسه آفرید بلکه نصرت و قدرت خدائیست که در توان ما ظاهر گشته  است. روزی را نصیب  اسلام و مسلمین گردانیده است خداوند بندگان  خویش را در اوج عزت آزمایش می کند ( ...وکم  ایکم  احسن   عملا ) نکند خدای ناکرده عجب و غرور در وجودتان حاکم شود و در معراج شهدای تاریخ اسلام شرمنده بمانید همچنین از باند بازیها و گروه گرائی بپرهیزید و مسائل داخلی خود را در سطح  اجتماعی نکشانید که دشمنان در پی ایجاد تفرقه این نیروهای  مکتبی هستند ...
ای همسرم! ای همسنگر رزمم! می دانم که در تمام مراحل زندگیم برایم یک همرزم بودی و همچنین وقت را با تحمل انقلابی به تربیت فرزندانم  صرف  نموده ای وقتی برای یکبار هم شده از این همه ماموریتم ممانعت نکری و همیشه می گفتی چون راهت برای خداست تحملش آسان است و در نهایت مشکلات و تنگدستی ها و در تنهائی ها  خدا را شکر  می کردی.
اما همسر شهید بودن بیش از این ها صبر و تحمل لازم دارد و مسئولیت می آورد. دشمن در کمین است که رنگارنگ نشان دادن زندگی مادی وابستگی و دلبستگی دنیایی ایحاد کند. دشمن بخاطر حفظ موقعیت و منافع خود از انسان یک قهرمان  می سازد اما تو به تربیت فرزندانت  بپرداز چون همیشه از من دور بودند و یار امام و حامی  روحانیت متعهد بیش از تشویق دیگران  مغرور و از تکذیب  آنها دلگیر نشو.  اگر شبهه ای پیدا کردی  با امام  جمعه  محترم حجت الاسلام جباری مشورت کن از خداوند منان طلب استغفار و مغفرت می خواهم  مرگم را  شهادت  در راهش  قرار بده.
قلب امام زمان و امام  امت را از من راضی و خشنود بگردان وجود امام و قائم  مقام رهبری را از جمیع بلیات حفظ و طول عمر به عزتشان را تا انقلاب مهدی افزون گردان. وصیت نامه مرا همسرم بخواند، نمازم را امام جمعه محترم  - غسلم را پدرم-  دفنم را پسرم و دخترم.
خدایا! خدایا!  تا انقلاب مهدی  حتی کنار مهدی  خمینی را نگهدار
16/12/64 حسینعلی  مهرزادی
---------------------------------------------------------------------
*زندگی نامه شهید حسین‌علی مهرزادی*
نام پدر: کریم
عطر حضورش در دی ماه سال 1330، مشام جان «کریم و عطریه» را صفایی دگر بخشید. نورسیده‌ای با نام «حسین‌علی»، برخاسته از دامان پرعطوفت زوجی متدین و زحمتکش از دیار «بهشهر».
دوران ابتدائی‌ و راهنمایی‌اش به ترتیب، در دبستان «نظامی» و مدرسه «15 خرداد» زادگاهش بهشهر سپری شد. سپس با اخذ مدرک دیپلم ریاضی، بلافاصله جهت دوره سپاهی دانش، به روستای «چمن‌بید» بجنورد مهاجرت کرد؛ و در نهایت، در سال 1354 به عنوان معلم ابتدائی، در آموزش و پرورش بهشهر مشغول خدمت شد.
حسین‌علی با شرکت در مجالس مذهبی، فعالیت خود را علیه رژیم سابق، آغاز و در سال 1355 با تنی چند از دوستان خود، اقدام به تشکیل یک گروه چریکی کرد.
مادرش درباره فعالیت‌های انقلابی پسرش می‌گوید: «اعلامیه‌های امام خمینی را در کیسه می‌ریخت و به منزل می‌آورد. اگر کسی از او سوال می‌کرد که حسین‌آقا، این‌ها چیست که به دوش گرفته‌ای؟ می‌گفت: مادرم مریض است. برایش خرید کردم.»
حسین‌علی که از محرک‌های اصلی بهشهر در برپایی تظاهرات بود، در روشنگری دانش‌آموزان و مردم آسیاب‌سر، در راستای آشنایی با اهداف انقلاب نیز، نقش موثری داشت.
با پیروزی انقلاب و تشکیل کمیته و بسیج، او فعالیت‌هایش را در این نهادهای انقلابی از سر گرفت.
در 1/6/1358، جامه پاسداری به تن کرد و با عضویت در شورای فرماندهی، مسئول تدارکات و آموزش سپاه، در خدمت انقلاب قرار گرفت.
در 3 آذر همین سال(58) نیز، همراه با اولین گروه اعزامی بهشهر، راهی قصرشیرین شد.
همسرش «فاطمه اسماعیل‌زاده» در این‌خصوص می‌گوید: «بعد از پیروزی انقلاب، همیشه در کردستان بود. یک روز مادرش به او گفت: زنت جوان است و بچه‌ات کوچک. این‌ها هم خانه و زندگی دارند. حسین‌علی در جوابش گفت: اگر قرار باشد که من کنار زن و بچّه خودم لذت‌های شیرین زندگی را داشته باشم، اصلاً دلیلی نداشت انقلاب شود. همان جاویدشاه را می‌گفتم، بهترین امکانات را به من می‌داد، ولی منهای اسلام بود. من می‌خواهم اسلام باشد. زندگی کردن در کنار اسلام، یعنی هجرت، جدا شدن از زن و بچه و همه لذت‌ها.»
حسین‌علی در بهمن 1358، جهت سرکوبی دیگر عناصر معاند نظام، به گنبد عزیمت کرد. اگرچه در آذر 1359، به عنوان فرمانده عملیات سپاه پاسداران این شهر، و سپس به سمت فرماندهی سپاه گنبد انتصاب یافت.
در 28 اسفند همین سال(59) نیز، در کسوت جانشینی گروهان، در پاوه حضور پیدا کرد.
در ادامه مسئولیت هایی چون مسئولیت محور در بیجار، معاونت گردان در سرپل‌ذهاب و جانشینی گروهان در شوش، به حسین‌علی سپرده شد. اگرچه، مشاور فرماندهی تیپ نور در عملیات بیت‌المقدس، و حضور در آوردگاه والفجر مقدماتی نیز، از جمله خدمات وی به شمار می‌رود.
حسین‌علی در شهریور 1362 به عنوان فرمانده سپاه سوادکوه تعیین شد. در این مدت، در عملیات‌های جنگی هم شرکت داشت که منجر به مجروحیتش شده بود. بعد از آن، فعالیت‌هایش را در کسوت مسئول ستاد لشکر 25 کربلا از سر گرفت.
برادرش از روحیه جنگاوری او این‌گونه روایت می‌کند: «حسین واقعاً یک مالک اشتر بود؛ خستگی‌ناپذیر و پرتلاش. او در دفاع از اسلام و عمل به وظیفه، هیچ‌گاه رفاقت و مسائل خانوادگی را دخالت نمی‌داد. سال 1362 که با عنوان طرح لبیک به منطقه دهلران رفته بودیم، او فرمانده تیپ بود. من خدمت سردار الیاسی در گردان دیگر بودم. وقتی قبل از شروع عملیات رفتم حسین‌علی را ببینم، در جلسه بود. با این‌که می‌دانست که برادرش هستم و بعد از ماه‌ها آمده‌ام که او را ببینم، اما جلسه را ترک نکرد. چون در آن زمان، تشخیص داد که انجام آن وظیفه برای اسلام، بسیار واجب‌تر از دیدن برادرش است.»
بنا به استناد کلام خانواده، «به سبب خوش‌روئی در مجموعه نیروهای تحت امرش، مودت خاصی با آن‌ها ایجاد می‌کرد. در ادب و تواضع نسبت به والدین نیز زبانزد بود.»
در بیان تقیدات دینی وی، همین بس که در ادای فرائض واجب و مستحب، به‌خصوص نماز شب، اهتمامی خاص داشت. قرآن، این مصحف روح‌بخش را نیز، هماره به گوش جان می‌سپرد و در عمل به فرامین آن، کوشا بود.
حسین‌علی در مهر 1364، به دلیل ناراحتی مزمن، و همچنین درخواست آموزش و پرورش بهشهر، مجدد به شغل معلمی روی آورد؛ اما پس از چهل روز، در 28/8/64 به میادین نبرد برگشت.
او در عملیات والفجر 8، به عنوان مسئول پیگیری و نظارت فرماندهی لشکر، در آزادی فاو نقش به‌سزایی داشت که البته این حضور، منجر به شیمیایی شدن وی گردید.
و اما آخرین دیدار به روایت همسرش؛ «صبح روز آخرین اعزام، من و دخترم «فائقه» را به محل کارم در مدرسه رساند. سپس با ما خداحافظی کرد و به شهیدآباد رفت. به مدرسه که رسیدم، برایم زنگ زد. گفتم: نرفتی؟ گفت: فرصت کوتاهی به دست آوردم، گفتم برایت زنگ بزنم. بعد از آن، مجدد به محل کارم آمد. گفت: برای  خداحافظی آمدم. در آخرین لحظه، فائقه را در آغوش گرفت و  همچنان که با یقه بلوزش بازی می‌کرد، به او گفت: به شرطی از تو راضی هستم که مادرت از تو راضی باشد. فکر می‌کنم این آخرین صدایی بود که دخترش از او به یاد دارد. وقتی می‌رفت، تا چشمم قدرت دیدن داشت، به ماشین نگاه کردم. حسی به من می‌گفت که این دیگر آخرین نگاه است.»
سرانجام، حسین‌علی در 24/12/64 در جبهه فاو ـ ام‌القصر، هم‌زمان با سالروز شهادت امام‌هادی(ع) به خیل هم‌سنگران شهیدش پیوست. سپس طی وداع با دیگر یادگاران خود «فائزه و محمدحسین»، در گوشه‌ای از گلستان شهدای «بهشت فاطمه» آرام گرفت.
«عطریه» از عطر حضور حسین‌علی در وداع آخر، چنین سخن می‌راند: «وقتی جنازه‌اش را آوردند، انگار در مجلس عروسی‌اش نشسته بودم. بچه‌ها را در خانه‌اش جمع کردم. به ریشش دست ‌کشیدم و گفتم: پسر! به آرزویت رسیدی. شهادتت مبارک!»
-----------------------------------------------------------------------

شهید حسینعلی مهرزادی

 

 

نام پدر: کریم                 تاریخ ولادت: 1330          محل ولادت: بهشهر

تاریخ شهادت: 1364                                             محل شهادت: فاو

بسم الله الرحمن الرحیم 

زندگی نامه سردار شهید سعید، حاج حسینعلی مهرزادی

به طور خلاصه و فهرست وار تقدیم شما می گردد

باشد اثر مثبتی در ما ایجاد کند

هر پرچمی از دست توانا ...         امام خمینی (ره) 

شهید دیماه سال 1330 در یک خانواده متوسط کارگری به دنیا آمد و بنا به گفته دوستان هم مدرسه ای اش او از زمان بچگی لاغر اندام و چابک و شوخ طبع ولی جدی بود. شهید خرداد سال 1352 موفق به اخذ دیپلم رشته ریاضی گردید و سپس به منظور خدمت سربازی در اردیبهشت سال 1352 به عنوان سپاهی به مشهد اعزام گردید و بعد از سپری شدن دوره آموزشی مابقی خدمت را در یکی از روستاهای بسیار دوردست مشهد، بجنورد به عنوان سپاهی دانش سپری کرد و در همین زمان فروردین 1354 بنا به سنت پیامبر اکرم (ص) ازدواج نموده و حاصل آن سه فرزند یک پسر و دو دختر می باشد و شهید نام پسرش را همنام خویش انتخاب کرد.

شهید در دوره سربازی به طرق مختلف سعی در ایجاد بی نظمی در نظم ارتش می نمود و معتقد بود که باید با ایجاد بی نظمی در سطوح مختلف ارتش موجبات تضعیف آن را فراهم آورد. و به همین خاطر بارها مورد توبیخ قرار گرفت. و فعالیت های رزمی سیاسی وی بعد از دوره سپاهی به طور فهرست وار به قرار زیر می باشد:

1354: شغل معلمی در روستاها و فعالیت های سیاسی روی محصلین و تبعید از روستا به روستای دیگر.

1356: فعالیت مخفی از شرکت در جلسات و پخش و تکثیر اعلامیه و نوارهای حضرت امام.

سال 1357: شرکت فعال در قیام عمومی و هدایت مردم در جریانات انقلاب.

سال 1357: اقدام با تنی چند از دوستان و همسنگرانش به یک گروه چریکی و تهیه مقادیری سلاح و مهمات برای روزی که اگر قیام مسلحانه از جانب امام خمینی (ره) معلوم شود، آماده باشند.

1357: بعد از پیروزی فعالیت با دیگر برادران دست اندر کار جهت تشکیل کمیته.

1357: فعالیت گسترده در دستگیری عوامل رژیم سرسپردگان شاه در کمیته.

1358: فعالیت در تشکیل و بنیان گذاری سپاه.

1358: عضویت در شورای سپاه و مسئولیت تدارکات و آموزش سپاه.

1358: تشکیل بسیج و مسئول آموزش نظامی بسیج.

آذر ماه 1358: مسئولیت اولین گروه چهل نفری اعزامی از بهشهر به قصر شیرین (کردستان) 45 روزه مسئولیت گروه اعزامی از بهشهر به گنبد در جنگ دوم گنبد و مسئولیت پاکسازی.

بهمن ماه 1358: عناصر آمریکایی تا پاکسازی کامل.

29 اسفند 1358: مسئولیت نیروهای اعزامی از بهشهر به پاوه (کردستان) مدت 45 روزه.

خرداد و تیر ماه 1359: مسئولیت نیروهای اعزامی به بیجار، تکاب و بوکان (کردستان) مدت 45 روز.

اول مهر ماه 1359: مسئولیت گروه اعزامی از بهشهر در جنگ با مزدوران عراقی در سر پل ذهاب مدت 45 روز.

آذر ماه 1359: مأموریت در سپاه گنبد به عنوان فرمانده عملیاتی در سپاه گنبد مدت 6 ماه و از این تاریخ زندگی مهاجری او و خانواده اش تا مرز شهادتش شروع شد. فرماندهی سپاه گنبد به مدت 2 سال و 2 ماه اسفند و بهمن ماه 1360 شرکت در عملیات منطقه چزابه با برادر اصغر بیات و سرباز دلاور مهدی مهدوی که برادر بیاتی شهید و مهرزادی و مهدوی مجروح شدند با حفظ مسئولیت فرماندهی سپاه گنبد.

فروردین ماه 1361: شرکت در عملیات بیت المقدس با برادر شهید قاری، شهید ابوعمار با حفظ مسئولیت. 

شهریور ماه 1362: فرماندهی سپاه سوادکوه به مدت 2 سال. 

اسفند ماه 1362: فرمانده تیپ یک قدس در عملیات والفجر 6 و خیبر با حفظ مسئولیت فرماندهی سپاه سوادکوه.

اردیبهشت ماه 1363: رئیس ستاد لشکر ویژه 25 کربلا با حفظ فرماندهی سپاه سوادکوه و سپس لغو فرماندهی سپاه سوادکوه (مدت 1 تا 4 ماه)

اسفند ماه 1363 و تابستان 1364: شرکت در عملیاتهای بدر، قدس 1 و 2 و 3 با حفظ مسئولیت ستاد لشکر.

مهر ماه 1364: بازگشت مجدد به آموزش و پرورش به علت درخواست شدید اداره و معلم بودن دبستان المهدی به مدت 40 روز.

28/8/64: درخواست بسیار شدید و دنباله دار لشکر جهت اعزام مجدد او به لشکر و لبیک گفتن او به برادر مرتضی قربانی فرمانده لشکر بعد از 40 روز معلمی.

زمستان سال 1364: فعالیت در خصوص فرماندهی لشکر مسئولیت پیگیر و نظارت فرماندهی لشکر ویژه 25 کربلا در عملیات فاو.

زمستان 1364: شرکت در عملیات والفجر 8 با حفظ مسئولیت معاونت ستاد لشکر که در این عملیات وسیع منجر به مجروحیت شیمیایی او شد.

غروب پنج شنبه 8/12/64: به مرخصی آمدن او به مدت 20 روز از تاریخ 8 اسفند لغایت 28 اسفند بعد از مجروحیت شیمیایی عملیات فاو.

صبح سه شنبه 13/12/64: درخواست تلفنی بسیار شدید لشکر مبنی بر نیاز به وی در لشکر و لبیک گفتن او به این تقاضای لشکر بعد از 4 روز مرخصی.

جمعه 16/12/64: نوشتن نامه به خانواده اش و وصیت نامه به امت حزب الله.

22/12/64: عروج ملکوتی و عارفانه او به هنگام هماهنگی نیروها در خط مقدم دور فاو و ام القصر همزمان با شهادت امام علی النقی و برادر شهید حاج عسگر قاری.

--------------------------------------------------------------

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

وصیت نامه شهید حسینعلی مهرزادی

هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا، انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه بصیرا، انا هدینا السبیل اما شاکرا و اما کفورا.

سلام بر ارواح طیبه شهدای اسلام به خصوص شهدای بدر، حنین، احد، کربلا و کربلای ایران، با سلام و درود بر امام امت بارقه الهی مجسمه اخلاص و تقوا و درود و سلام بر قائم مقام رهبری حضرت آیت الله منتظری و سلام و درود به جمیع خانواده های معظم شهدا، معلولین، اسراء، مفقودالاثرها، به خصوص مفقودالجسدها. و سلام و درود بر همه رزم آوران و رزمندگان کفر ستیز جبهه های نبرد حق علیه باطل. خدایا تو را شکر می کنم که بر من منت نهادی با توفیق سربازی و حمایت دینت را حاصل تلاش و کوششم را شهادت در راهت نصیبم گردانیدی. هرچند که چهار روزی بیش نبود که از عملیات والفجر 8 برگشتم مجدداً مرا طلبیدی. خوشحالم آنچه در توان داشتم برای جلب رضایتت عاشقانه به کار گرفتم و هیچ چیز در دنیای مادی و لذایذ زندگی مرا از یاد تو بودن غافل نکرد، و هیچ چیزی مرا به اندازه ایثار کردن یک قطره خون هم شده در راهت خوشحال نمی گردانید. و باز هم تو را شکر مرا به تکالیفم آشنا نموده اگرچه مرا با لباس مقدس سپاهی نپذیرفتی، بسیجی به سویت پرواز نمودم نهایتاً مرا به آرزویم رسانیدی.

خدایا تو به ما در قرآنت آموختی که این دنیا دنیای عمیق و عجیبی است که خیلی از انسانها را در خودش غرق کرده است و کسانی سعادتمند شده اند برای هر کاری که داشته اند برای خود هدف تعیین کرده اند، هدفی که او را از سایر موجودات و حیوانات جدا می کرد، هدفی که با بیان رسالت حضرت رسول (ص)، تا انسان را از وادی ضلالت و جهالت از نفاق و گمراهی بیرون کند و به سوی نور، به سوی کمال، به سوی معرفت، به سوی مشتعل کردن کیان انسان سوق بدهد، بر مایی که روزگاری گذشت که هیچ به حساب نمی آمدیم و از علقه ممزوج شده به شعوری خلق شدیم که خدا منت بصیرت و بینایی را بر ما عطا فرمود تا ما شاکر قرار بگیریم ای امت حزب الله حال که خداوند اراده نموده است که به برکت حضرت امام و برکت قائلیش نه فاعلی، جمهور اسلامی که زمینه ظهور و حکومت حضرت مهدی (عج) برپا کرده به ما عطا نموده است تا بتوانیم غل و زنجیر معاویه ها را که گردن مسلمانهای جهان انداخته اند برداریم و مسلمانها را از بردگی و بندگی انسان نجات دهیم و تسلیم خدا گردانیم، باید رسالتمان که ثمره خون شهداست حفظ نماییم. ای امام، ای سلاله حسین، ای بت شکن تاریخ، رژیم ستم شاهی با درسی که از مکتب الهی به من آموختی تا آخرین قطره خونم در سنگر اسلام باقی خواهم ماند و لحظه ای آنرا ترک نخواهم کرد. ای امام با خدای منان پیمانی که بسته ام در صراط حق تو که همان صراط مستقیم است باقی خواهد ماند تا احکام و پرچم توحید اسلام در سراسر جهان اجرا و به اهتزاز درآورده شود و شما ای امت حزب الله و شهید پرور، دل قوی دارید که قادر یکتا پشتیبان و نگهبان شماست و تنها اوست که شما را از دشمنان نجات می بخشد و عاقبت شما را ختم به خیر می گرداند. همه این مصیبتها و سختی ها زودگذر است اما پاداش این جانفشانی ها و فداکاری و زیر بار ظلم و ستم نرفتن ها همان رسیدن به نعمت بی پایان خداست. 

اولئک یرجون رحمت الله 

امت حزب الله، شما بر مسیر و کرامت خدا تکیه کنید و به تمنیات و تمایلات نفسانی و شیطانی بر حذر باشید که این دنیا از آن بی خانه مانانی است که جهت ساختن خانۀ آخرت بر نیامده اند پس باید سنگر و صفوف خود را امت حزب الله در نماز پر صلابت و دشمن شکن جمعه و جماعات حفظ کیند و از امامت جمعه که مظهری از مظاهر امام و محور فکری و اعتقادی و ثمرۀ تلاش 1300 سال شیعه که با تشکیل جمهوری اسلامی مجدداً تحقق پیدا کرده است، اطاعت داشته باشید و از روحانیت متعهد پشتیبانی نمائید که دشمن استکبار از فکر و اعتقاد آنها شکست خورده است، اسلام خود را با ولایت فقیه و روحانیتی که تقوای فقهی دارند و از خدا می ترسند، بپیوندید تا همیشه دینتان و خودتان محفوظ بمانید.

و حال پدر و مادر، خوشحال باشید فرزندی تربیت نموده اید که هیچ گاه از خدمت کردن به اسلام و مسلمین احساس خستگی در خود نمی کرد و با وجود اینکه فرماندهی سپاه اسلام 6 شهر پر مشغله گنبد و تابعه، سوادکوه و ... را داشت بحمدالله خود را غیر از خدمتگزار و سرباز امام زمان چیز دیگری نمی دانست و تمام این مدت یک ریال هم از سپاه و بسیج برداشت نداشت و هر کجا احساس خطر می کرد پیش قدم بود و حال هم که به عنوان بسیج مأموریت پیدا کردم با کمال میل و رضایت تمام عازم می شوم و امیدوارم که حلالم کرده باشید.

و شما ای مادران و پدران شهید پرور، ای امت حزب الله مبادا از رفتن فرزندان خود به جبهه های حق علیه باطل ممانعت کنید و مسئله تنهایی و گرفتاری و بیماری را دلیل قرار بدهید و مطمئن باشید که مرگ و زندگی دست خداست و فردا در محضر خدا نمی توانید جواب حضرت زینب (س) را بدهید که تحمل 72 تن شهید را نموده است شما همچون مادر وهب باشید که پسرش را بارها سالم از جبهه بر می گشت اعزام مجدد می داد تا اینکه سر بریده فرزندش را آوردند و نهایتاً به طرف دشمن پرتاب نمود.

و تو ای پدر و مادر مهربانم، می دانم که مرا در استراحت ندیده اید هر وقت فقدان من شما را ناراحت می کند بعد از دو رکعت نماز شکر بیاد مادرانی باشید که چندین جوان رشیدتر از من داده اند و هنوز جنازه های تکه تکۀ آنها را نیافتند.

حال شما ای رزمندگان سلحشور و ای رزم آوران اسلام، ای سپاهیان و ای بسیجیان و ارتشیان این قدرت ما نبود که این همه حماسه آفرید بلکه نصرت و قدرت خدائی است که در توان ما ظاهر گشته است و پیروزی را نصیب اسلام و مسلمین گردانیده است خداوند بندگان خویش را در اوج عزت آزمایش می کند (لیبلوکم ایکم احسن عملاً) نکند خدای ناکرده عجب و غرور در وجودتان حاکم شود و در مقابل شهدای تاریخ شرمنده بمانید. همچنین از باند بازی ها و گروه گرایی بپرهیزید و مسائل داخلی خود را در سطح اجتماع نکشانید که دشمنان در پی ایجاد تفرقه این نیروهای مکتبی هستند.

حال ای همسرم، ای همسنگرم، می دانم که در تمام مراحل زندگانی ام برایم یک همرزم بودی و همچنین وقتت را با تحمل انقلابی به تربیت فرزندانم صرف نمودی و حتی برای یکبار هم شده از این همه مأموریتم ممانعت نکردی و همیشه می گفتی چون راهت برای خداست تحمل آسان است و در نهایت مشکلات و تنگدستی ها و در تنهایی ها خدا را شکر می کردی اما همسر شهید بودن بیش از این ها صبر و تحمل لازم دارد و مسئولیت می آورد، دشمن در کمین است که با رنگارنگ نشان دادن زندگی مادی، وابستگی و دلبستگی دنیایی ایجاد کند. دشمن به خاطر حفظ موقعیت و منافع خود از انسان یک قهرمان می سازد اما تو به تربیت فرزندانت بپرداز، چون همیشه از من دور بودند و از ابراز محبت دیگران در نهایت خضوع خدا را به یاد داشته باش. مقلد و یار امام و حامی روحانیت متعهد باش از تشویق دیگران مغرور و از تکذیب آنها دلگیر نشو، اگر شبهه ای پیدا کردی با امام جمعه محترم، حجت الاسلام جباری مشورت کن. از خداوند منان ضمن طلب استغفار و مغفرت می خواهم، مرگم را شهادت در راهش قرار بدهد.

قلب امام زمان و امام امت را از من راضی و خشنود بگردان و خود حضرت امام و قائم مقام رهبری را از جمیع بلیات حفظ و طول عمر با عزتشان را تا انقلاب مهدی افزون گردان.

وصیتنامه مرا همسرم بخواند، نمازم را امام جمعه محترم، غسلم را پدرم، دفنم را پسرم و دخترم.

خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگه دار.

                                                                                                                         حسینعلی مهرزادی 

                                                                                                                             16/12/64