شهید سید امیرحامد احمدزاده

شهید سید امیر حامد احمدزاده

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

لینک سایت جنگ و درنگ 

شهید یونس کارآمدپیشه

شهید امیرحامد احمدزاده

نام پدر : سید شکرالله

تاریخ تولد :۱۳38/۰6/۱۰

تاریخ شهادت : ۱۳۶5/۰3/۰۲

محل شهادت : فاو

مشخصات

شهر : بخش : شهرستان : آمل استان : مازندران

جنسیت : مرد وضعیت تاهل : شغل : فرهنگی

یگان : لشگر 25 کربلا نوع عضویت : بسیج مذهب : شیعه دین : اسلام‌‌

نام پدر : سید شکراللهمسئولیت :   رشته تحصیلی : مدیریت تحصیلات : دیپلم

تخصص : کد شهید : 167 رسته : پیاده

نام مادر : سیدفاطمه راسخ

شناسنامه شهادت

موضوع شهادت : جبهه عملیات : عملیات والفجر 8 محل شهادت : فاوتاریخ شهادت : ۱۳۶5/۰3/۰۲

نحوه شهادت : اصابت ترکش خمپاره به پهلو

شناسنامه تدفین

شهر : بخش : شهرستان : آمل استان : مازندران

گلزار : امام زاده ابراهیم تاریخ تدفین : ۱۳65/۰3/۰۵

---------------------------------------------------

زندگی نامه

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

امیرحامد احمدزاده نیاک

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

10/6/1338 ـ روستای نیاک از توابع لاریجان آمل

3- نام و شغل پدر :

سید شکرالله ـ کشاورز

4- نام و شغل مادر:

سیده فاطمه راسخ ـ خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

6 ، فرزند ششم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

شهید در خانواده متوسط به دنیا آمد.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده ):

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

دبستان در روستای نیاک آمل

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

راهنمایی طالب ـ آمل

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

هنرستان کشاورزی ـ ساری ـ رشته مدیریت روستاییــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه :

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ــــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ــــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ــــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

شهید در 7ماهگی پدرش را از دست داد و به مادر بسیار وابسته بود و به ایشان محبت زیادی می کرد.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

رسمی

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :

کارمند آموزش و پرورش

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی:

مربی تربیتی به مدت 3 سال

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

تحول فکری شهید از امام (ره )، شهید بهشتی  و روحانیون بزرگ زمان خود بود.

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

مهم ترین فعالیت سیاسی شهید حضور موثر در تشکیلات حزب جمهوری اسلامی بود.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو بسیج فعال بودند.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

28/11/64 الی 30/12/64 (آموزشی ) ـ ساری ـ گهرباران

20/1/65  الی 2/3/65 ـ سپاه ـ لشکر 25 کربلا ـ گردان یا رسول

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

رزمنده

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

2/3/65 ـ فاو ـ اصابت خمپاره به بدن

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

5/3/65 ـ امازاده ابراهیم ـ آمل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

برادر شهید : خاطره ای از او به یاد دارم که شهید می خواست برود جبهه  با توجه به این که برای من احترام خاصی قائل بود و شرم حضور داشت به من می گفت :« اخوی می خواهم به جبهه بروم» و من گفتم برادرمن کاری که شما می کنید اهمیت آن  کمتر از جبهه رفتن نیست منظور من کار فرهنگی او که همانا هدایت دانش آموزان بود ولی او در جواب گفت :« اسلام دین تعبدی نیست بعضی وقت ها به جهاد هم نیاز دارد نمونه آن امام و یارانش هستند .» من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم .

خواهر شهید : شهید بسیار خوش اخلاق و مهربان بود . تواضع و فروتنی ایشان زبانزد خاص و عام بود . ایشان بسیار در کارها منضبط و وقت شناس بودند .

همرزم شهید : با توجه به شرایط سخت انقلاب و حضور پر رنگ عناصر سیاسی و فکری چپ در عرصه ی امور سیاسی و اجتماعی ایشان همت خویش را مصروف دفاع فکر یو فرهنکی از ارزش های انقلابی و معارف نظری دین نموده بود و در این راه با مطالعه عمیق و فلسفی و دینی نقش یک نیروی فعال فکری و علمی را به خوبی ایفا نمود و از قدرت تحلیل بسیار خوبی درباره ی حوادث انقلاب و جریانات سیاسی برخوردار بود.

---------------------------------------------

مشخصات شهید : 
نام ونام خانوادگی : امیر حامد احمدزاده  
نام پدر : سید شکرا... 
نام مادر : سیده فاطمه راسخ  
نام همسر : - 
نام فرزندان : - 
سال تولد : 1338 نیاک
محل تولد (استان /شهر ) مازندران –آمل 
سال ورود به امور تربیتی : 1360
مدرک تحصیلی : دیپلم 
محل اشتغال :  مدرسه  : دبیرستان 
                      اداره آموزش وپرورش ،شاغل درپست مربی فعالیت های پرورشی 
سایر سمت های اداری : 
نحوه شهادت : ترور توسط منافقین کور دل         جهاد درجبهه های حق علیه باطل 
تاریخ شهادت : 02/03/1365 
محل شهادت: فاو     
محل دفن شهید: گلزار امام زاده ابراهیم آمل 
تاریخ اعزام به جبهه : 28/11/1364
محل اعزام (استان /شهر) : اهواز-هفت تپه
مدت حضور در جبهه : 3ماه

-------------------------------------------------------

زندگی نامه شهید 
دهم اسفند ماه سال 1338، در روستای نیاک از خانواده‌ای متدین و دوستدار اهل‌بیت کودکی به دنیا آمد که نام«یزدان» را بر او نهادند. پدر خانواده از مداحان و ذاکران خاندان عصمت و طهارت بخصوص سیدالشهدا و یاران باوفایش بود که با کار کشاورزی و کدیمین و عرق جبین زندگی عزت‌مندانه‌ای برای خانواده خود رقم زده بود. هنوز هفت ماهی از طلوع کودکی که می‌رفت آینده‌ای بس درخشان و تاثیر‌گذار داشته باشد نگذشته بود که دست اجل تکیه‌گاه و سایه پر مهر پدر را از سر خانواده برداشت.
 مادر فداکار و مهربان کمر همت به میان بست و با تمامی وجود و تحمل ناملایمات زندگی و مقاومت قابل ستایش و تلاش طاقت‌فرسا گرد فقر و ابر غم و اندوه را از چهره‌ی فرزندان بخصوص«یزدان« بزداید و چون امانتداری صدیق او را به آینده درخشان و سعادتمند بسپارد.
کودک خندان و گشاده‌روی خانواده، با حرکات دلنشین که توأم با تیزبینی و درایت خاص بود، میدان مغناطیسی از مهر و محبت بوجود آورده بود که اطرافیان را به خود جلب می‌کرد . در دوران نوجوانی و جوانی با حسن خلق و صفای باطن و سعه ی صدر مأمن و محور بسیاری بود و با صداقت خاطر و خلوص عملی که داشت افراد زیادی را به واقعیت‌های موجود و حقیقت‌های جاودانه آشنا ساخت.
دوران ابتدایی را دبستان «فردوسی» نیاک و راهنمایی را در مدرسه طالب آملی به پایان رسانید. برای ادامه تحصیل وارد دانشسرای کشاورزی ساری ، شد و موفق به دریافت دیپلم مدیریت کشاورزی، گردید.
بعد از طلوع خورشید آزادی و پرتوافشانی انقلاب اسلامی و استقرار حکومت جمهوری اسلامی«یزدان»که قلبی سرشار از عشق به قرآن داشت، تمامی همت خود را صرف تلاش در به ثمر رسیدن انقلاب نمود.
با شرکت در تظاهرات و راهپیمایی‌ها،حضور در انجمن‌های درس قرآن و جلسات مذهبی گوناگون از خود خاطرات تحسین برانگیز، برجای گذاشت.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان مربی پرورشی به خدمت آموزش و پرورش آمل درآمد و در دبستانی واقع در بانصرکلا، مسؤول تربیت نونهالان شد.او همواره دغدغه‌ی تربیت و هدایت آینده‌سازان داشت و در این راه سعی می‌کرد با تهذیب نفس و تزکیه‌ی روح و نیز با آراستگی ظاهری ، حسن خلق ، 
سعه‌ی صدر، گفتار و کردار تاثیر‌گذار بر روح و جسم دانش آموزان و همکاران باشد.یزدان در اجرای فرایض عبادی و رعایت بسیاری از مبادی ،اخلاص و توجه وافری که به ارزش‌های دینی و احکام شرعی داشت، برآن شد تا نام خود را به «امیر حامد» تغییر دهد. و با این استدلال که یزدان نام خداوند است و در نوشتن و گذاشتن دست بر روی این کلمه ضرورت دارد که وضو داشته باشیم و شاید در بعضی مواقع نتوانیم از عهده‌ی آن برآییم و نیز برای دیگران چنین مشکلاتی پیش می‌آید بهتر است که نامم را عوض کنم.
هنوز یکسال از خدمت«امیر حامد» نگذشته بود که وی استعداد و لیاقت‌های قابل توجه از خود نشان داد.
 مسؤولین امور تعلیم و تربیت با مشاهده توانمندی درخور و شایسته آن بزرگوار، تصمیم گرفتند از وجودشان در مقاطع بالاتر استفاده کنند. امیرحامد به مدرسه راهنمایی شهید صابر و بعد به عنوان یکی از مربیان تربیتی نمونه و مستعد در بزرگ‌ترین مرکز آموزشی یعنی دبیرستان امام خمینی(ره) مشغول بکار شد. امیر حامد در این دبیرستان تمامی همت خود را صرف آگاهی و هدایت بعضی از جوانان دانش‌آموز که نا آگاهانه روی به مکاتب انحرافی آورده بودند نمود و توانست با حرکات و رفتارهای اسلامی و انسانی و تاثیرگذار خود آنچنان تحولی در آنان ایجاد کند که عاشقانه به سوی مکتب اسلام برگردند.
امیر حامد همواره تلاش در کسب علم و دانش به ویژه علوم دینی و معارف اسلامی داشت و در هر فرصتی که به دست می‌آورد کام تشنه‌ی خود را با شهد علم و دانش سیراب می‌کرد. ایشان به کمک طلبه‌های اعزامی از«قم» توانسته بود یک دوره صرف استدلالی را فرا گیرند و به درس نحو و ادبیات عرب آشنایی پیدا کنند.
شهید سید امیر حامد احمدزاده، به عنوان سرپرست و معلم هیأت‌های قرآنی،همیشه با آگاهی کامل و در اختیار داشتن اطلاعات تازه و متنوع،دوستداران هیأت قرآنی را هر هفته به دور خود جمع می‌کرد و با عشق و انقیادی که به روحانیت خصوصاً حضرت علامه حسن‌زاده آملی و حکیم فرزانه حضرت آیت الله جوادی آملی داشت سعی می‌کرد سخنان و بیانات آن دو بزرگوار را به گوش جان مشتاقان فرزانه برساند.
جلسات درس و بحث و تلاش‌های علمی و فرهنگی و همت به فعالیت‌های تبلیغی و تربیتی، روح جستجوگر و کمال خواه ،او را اقناع نمی کرد. بر غم، ممانعت مسوولین تعلیم و تربیت شهر،در تاریخ17/2/1365 ، همراه با کاروان 4 راهیان کربلا، با خلوص کامل روی به دیار جهاد و شهادت نهاد و با صداقت تمام به نبرد علیه دشمن بعثی پرداخت.بعد از کسب آموزش در گردان مکانیزه واقع در هفت تپه به عنوان بی‌سیم چی ، وارد منطقه‌ی فاو شد.
صبحگاه دوم خردادماه سال 65 بود که ترکش خمپاره‌ی دشمن، گُل وجود او را پرپر نمود و به خواسته همیشگی خود یعنی شهادت در راه خدا رسید.
گرچه، جامه‌ی شهادت، لباسی زیبا بر قامت زیبای وی بود ولی فقدان او غمی جانکاه برای تمامی دوستان و دانش‌آموزان و همکاران او در مدرسه و انجمن‌های اسلامی و کلاسهای درس قرآن و دفتر حزب جمهوری اسلامی آمل بود ؛ زیرا انسان شایسته‌ای از میانشان رخت بربسته بود که؛حسن خلق،نظم و انضباط شخصی و کاری،سعه‌ی صدر و درک موفقیت ،علم دوستی و حقیقت‌خواهی، خداجویی و حق‌باوری و خلاصه اخلاص و صداقت و نیت خیر او، سرمایه‌ای بود که به جمعیتی فایدت می‌رساند و چون چراغی، راه را برای « شدن » روشن می‌کرد.
«آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست»
در بهشت است، خداوند و شهیدان جهان یارش باد.
راه او راه سعادت بود و بس 
داروی دردش شهادت بود و بس
    
-------------------------------------------------------------
خاطرات : 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره :  کاظم ابراهیمی 
نسبتت با شهید : 
پدر      مادر       همسر        فرزند           برادر           خواهر 
دوست            همرزم         شاگرد                   همسایه    
من دانش آموز دبیرستان حضرت امام خمینی (ره) شهرآمل بودم د رسال 60 درآموزشگاه هر گروهی برای خودشان  مراسم صبحگاهی برگزار می کرد . مثلا منافقین ، چریک فدایی خلق و ...هر کدام  مراسم صبحگاه خاصی داشتند.
شهید احمد زاده با حضور  خود به عنوان مربی پرورشی برنامه صبحگاهی  حزب الهی ها را با  جذابیت خاصی اجرا  می کرد او با صدا ولحنی دلنشین قرآن  تلاوت می کرد وآیات الهی را به صورت شعاری درصبحگاه به اجرا در می آورد. در زمان های مختلف با دانش آموزان ورزش می کرد، فضای معنوی ایشان ورفتاربی نظیرش باعث جذب دانش آموزان مختلف  می شد .       

خاطرات : 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره :  عباس محمدی  
نسبتت با شهید : 
پدر      مادر       همسر        فرزند           برادر           خواهر 
دوست            همرزم         شاگرد                   همسایه    
  من  وشهید احمد زاده  تا قبل از شهادت درهیأت قرآن با هم بودیم که آن هیأت همچنان پا برجاست ایشان از فعالان هیأت بود وهدیه ای را خود تهیه می کرد، به افراد می داد بسیار مقید به نماز اول وقت بود .
درجذب دانش آموزان مشکل دار ساعی بود وبخاطر اخلاق خوش او جذب او می شدند .
ایشان دائم الوضو بودند .
خاطره دوم 
شهید احمدزاده خانه مستاجری داشتند وبا مادرشان زندگی می کردند یک روز گفت  
امشب تنها هستم بیا خانه ما، من هم رفتم .
در آخر شب رفتم و خوابیدم ولی او همچنان مشغول مطالعه بود   ناگهان در نیمه های شب بیدارم 
 کرد وبه من گفت این کفن من است هر زمان شهید شدم ازاین کفن استفاده کنید .
زمانی که شهید را آوردند بدنش خونریزی داشت دیدم کفنش خونی است گفتم شهید کفن دارد 
حاضران گفتند کفن کجاست؟  در پاسخ گفتم در صندوقچه خانه. رفتند وکفن را آوردند وازآن استفاده کردند .       

خاطرات : 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره :  محمد ابراهیم بابکی   
نسبتت با شهید : 
پدر      مادر       همسر        فرزند           برادر           خواهر 
دوست            همرزم         شاگرد                   همسایه    
شهید احمد زاده قبل از عزیمت به جبهه شب را مهمان خانه ما بودند به من گفت می خواهم جبهه بروم اما مادرم راضی نیست وتا مادرم راضی نشود به جبهه نخواهم رفت کمکم کن ،بعد ازشام به خانه رفت فردا صبح دیدم خوشحال است . گفتم چه خبر شده؟ باخوشحالی گفت رضایت مادرم را گرفتم .
علت اصرار ایشان که رضایت از مادر را بگیرد این بود که ایشان در دوران طفولیت پدر بزرگوارشان را از دست داده بودند .
خاطره دوم 
من تازه مسئول امور تربیتی شهرستان شدم وخواستم برای دبیرستان حضرت امام خمینی (ره) که خودم مربی پرورشی آنجا بودم مربی انتخاب کنم به شهید احمدزاده پیشنهاد دادم ایشان گفتند تازه اوائل کار من است فرد دیگری را که بهتراز من هستند انتخاب کنید ومن به ایشان گفتم به نظرم شما شایسته این دبیرستان هستید ایشان قبول کردند .
ایشان نیرویی خوش فکر، خوش صدا، ورزشکار (والیبالیست) ودارای روحیه ای شاد بودند.
ایشان با حضور خودشان باعث جذب نیروی  بسیاری شدند .