شهید محمد سلیمان نژاد

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

لینک سایت جنگ و درنگ 

شهید یونس کارآمدپیشه

شهید محمد سلیمان نژاد

شهید محمد سلیمان نژاد

نام پدر : یحیی

تاریخ تولد :1330/12/01

تاریخ شهادت : 1365/02/07

محل شهادت : فاو

مشخصات

شهر : بخش : شهرستان : رامسر استان : مازندران

جنسیت : مرد وضعیت تاهل : متاهل شغل : فرهنگی

یگان : لشگر 25 کربلا نوع عضویت : سپاه - کادر مذهب : شیعه دین : اسلام‌‌

نام پدر : یحییمسئولیت : سردار رشته تحصیلی : تحصیلات : دیپلم

تخصص : کد شهید : 5023 رسته : اداری

شناسنامه شهادت

موضوع شهادت : جبهه عملیات : محل شهادت : فاو  تاریخ شهادت : 1365/02/07

نحوه شهادت : اصابت ترکش

شناسنامه تدفین

شهر : رامسر بخش : شهرستان : رامسر استان : مازندران

گلزار : بهشت زینبییه  تاریخ تدفین : 1365/02/10

-------------------------------------------------------------

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید محمد سلیمان نژاد*

اللهم انطقنی بالهدی و الهمنی النفری «امام علی (ع) »

بسم الله الرحمن الرحیم

اینجانب محمد سلیمان نژاد ، فرزند یحیی ، عبد مذنب درگاه خدای سبحان ، خداوند قادر متعال را سپاس می گویم که توفیق را رفیق راهم نمود و سعادت عظمای اعزام به جبهه پیکار حق بر باطل و نور بر ظلمت و اسلام بر کفر جهانی را مجدداً نصیبم فرمود . تا در آنجا متاع بازارش نقد هستی است هم خویشتن را در بوته آزمایش نهم و هم اندکی از دین عظیم خود را نسبت به اسلام و انقلاب مقدس اسلامی و رهبر گرانقدر و عزیزم امام امت خمینی بت شکن روحی فداه ادا نمایم و امیدوارم که خداوند آخرین لحظات حیات ناقابلم را در حال جهاد و در میدان نبرد حق علیه باطل قرار دهد . آمین .

اما از آنجا که راهیان نور و اعزامیان جبه های پیکار ، معمولاً مطالبی را به عنوان وصیت نامه و پیام می نگارند این بی مقدار نیز نکاتی را نه به عنوان پیام ، که ناچیزتر از آنم ، بلکه به عنوان یادگار و آخرین کلام با یاوران و حامیان اسلام و انقلاب و امت امام در میان نهم . بدان امید که بی تامل از کنارش نگذرند .

ابتدا شما پدر و مادر عزیزم که درود بی پایان خداوند بر شما باید . شما حقی عظیم به گردن من دارید اما من فرزندی لایق برای شما نبوده و همواره خبر غمی از غمهایتان نیفزوده ام . اگر به آرزوی خویش رسیدم و خداوند توفیق شهادت را نصیبم فرمود مرا عفو نموده و دعای خیر خود را نصیب این روسیاه نمائید و توصیه می کنم که به جای ناراحتی و اندوه سر به سجده نهید و شکر درگاه حضرت حق را به جا آرید که شما را نیز در این انقلاب مقدس سهمی عطا فرمود و از یاد نبرید که فرزند امانت است ، اوست که عطا می کند و هم اوست که می ستاید .

خصوصاً تو مادرم که با رنجها و دردهایم بیش از هر کس آشنا بودی و در حساس ترین و بحرانی ترین لحظات زندگیم یاریم نمودی ، با تو چه بگویم ؟ می دانم که درد فراق طاقت فرساست . اما تو حلالم کن و صبور باش و دردهایت را با زهرا و زینب سلام الله علیها و خدای آنان در میان گذار که حلال مشکلات جز آنان کسی نیست و شما خواهرهای مهربان و عزیزم ، شما نیز صبر پیشه کنید و برای فرزندانتان مادر خوبی باشید و همانگونه که خود نام نیکو دارید و بر فرزندانتان نیز نام نیکو نهادید آنها را نیک بپرورید تا اسلام و امامن زمان (عج) را یار باشید که اسلام و انقلاب نیازمند صالحین است .

و شما برادران عزیزم که به اسلام و انقلاب و امام مخلصانه عشق می ورزید ، امیدورام شهادتم رهگشای این سعادت عظمی در خانواده مان باشد . شما همچنان نستوه و استوار به راهتان ادامه دهید و از امت حزب الله جدا نشوید . من از وساوس شیاطین جن و انس بر شما نگرانم . مبادا سرزنشها و نکوهشها قدمهایتان را سست و اراده تان را متزلزل نماید و از ادامه راه بازتان دارد.

و اما تو همسرم ، با تو چه بگویم که از تو در زندگی کوتاهمان جز خیر و خوبی ندیدم ، با این که از مسکنتم آگاه بودی که پذیرفتی که شریک رنجایم شوی و در ادامه راهی که از دشواریش مطلع بودی یاریم کنی و من در پیش تو شرمسارم . اما چه کنم که قدرت نادیده گرفتن خون شهیدان و فریاد مستضعفان و مظلومان و گذشتن از فریاد امام را نداشتم و خدای را سپاسگزارم که چون تو همسری عطایم نمود که نه اینکه اظهار ناراحتی و خستگی نکردی بلکه در پیمودن این راه مشوقم نیز بودی . امیدوارم که خداوند سبحان تو را با علیا، مخدرات خدیجه و زهرا و زینب سلام الله علیها محشور فرماید و بر ثبات و پایداریت بیفزاید و صبری زینب وار عنایت کند تا همچنان مقاوم و استوار علاوه بر حضور در صحنه انقلاب در انجام وظیفه خطیر و الهی یعنی مادری و تربیت فرزندانی صالح که عبد خدا باشند و سربازان مخلص امام عصر (عج) روحی الفداء و یاوران شجاع نایب بزرگوارش امام امت نیز موفق باشی.

همسرم ، بارها اظهار نمودی که چه سعادتیست به جماران رفتن و رخسار پیامبرگونه امام را دیدار نمودن ، امیدوارم که این سعادت مضاعف گردد و به عنوان خانواده شهید قدم در جماران نهی و با دیدن آن پیر الهی مرا نیز یاد کنی .

و شما نیز پدر و مادر و همسرم که مورد عنایت خاص حضرت حق قرار گرفته و از دل کوختان فرزندانی حزب اللهی و شهید پرورید و در عین حال با بزرگواری و مناعت طبع نه اینکه توقعی از انقلاب نداشتید بلکه خداوند واقف باشید که خداوند سبحان شما را حجتی قرار داده بر آنان که انقلاب را درک نکرده و به جای شکر این نعمت عظمای خداوند به پرکردن کیسه هایشان مشغولند و بدون برداشتن کوچک ترین قدمی خود را طلبکار انقلاب هم می دانند . لازم می دانم در همینجا تذکری به کلیه افراد خانواده دهم و آن اینکه شکیبائی خویش را از دست ندهید و در هر کوی و برزن و یا در برابر هر کس شیون و زاری سر ندهید که ضد انقلاب خوشحال می شود و دوستان بدحال . می دانم مشکل است اما گریه بر شهیدان صدر اسلام و شهدای کربلای حسین علیه السلام و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام رواست ، بجای گریه بر این روسیاه بی مقدار ، برای مصائب آن برگزیدگان خداوند و نخبه های خلقت گریه نکنید .

به فرزندانم بگوئید که پدر به کجا رفت و چرا رفت ؟ تا وقتی که بزرگ شدند بدانند که حق کدام است و باطل کدام؟ و جبهه حق در ستیز همیشه با باطل بوده است و خواهد بود ، تا بدانند که نباید سکوت و سکون را پیشه نمایند ، بلکه باید مصائب و مشکلات را با جان پذیرا باشند و سلاح پدر بر دوش گیرند تا حیات حقیقی را دریابند و راه حسین را ادامه دهند و مرگ زندگی گونه ، را حیات ندانند و بداننند که پدر نمرده است بلکه زنده است و این سخن خداست باشد که از یاوران امام عصر (عج) بیابان گرد زهرای شکسته پهلو قرار گیرد .

آمین ، آمین یا رب العالمین

و اما شما ای امت حزب الله که به فرمان رهبر تاکنون اسلام و انقلاب را حامی بودید و یا اتحاد خود و توکل بر خداوند ، عظیم ترین و موبنده ترین ضربات را بر پیکر مستکبرین ، خصوصاً شیطان بزرگ وارد آورید از توطئه های استکبار جهانی غافل نباشید و دشمن اصلی را از یاد نبرید . لختی به گذشته سیاه را زمانی که همه چیزمان ، حتی دینمان نیز ملعبه دست شیاطین بود و سرنوشت ما نیز در کف قدرت آنها . و امروز را بنگرید و عظمت خود را دریابید و شکر این نعمت بی کران خداوند قادر متعال را بجای آورید به هوش که راهی عظیم و طولانی در پیش دارید ، راهی پرفراز و نشیب و خونین ، اما سعادت آفرین ، راهی که تا محو همه مظاهر باطل و برپائی حکومت حق ادامه دارد . فکر نکنید با پایان یافتن جنگ مسئولیت شما به اتمام رسیده و از آن پس دیگر هر کس ، باید به فکر خویش باشد خیر بلکه پیکار حق و باطل تاکون ادامه داشته و از این پس نیز ادامه خواهد داشت آن هم با شدت بیشتر که اصلاً تکامل و رشد انسان و جوامع بشری در گروه همین رنجها و ابتلائات است .

( ان الانسان لفی کبد ) "قرآن مجید "

و مگر این خروش طوفان زای شما نیست که تا انقلاب مهدی نهضت ادامه دارد ؟ پس برای ادامه این نهضت مقدسی که مقدس ترین خونها به راهش ریخته شد و آبیاری گردید مهیا باشد ، مهیای نبردی طولانی و خونبار . مبادا عظمت هدف و طول راه و دشمن اصلی را از یاد ببرید و امت حزب الله مبادا به جای ایستادن در مقابل هم و دامن زدن به اختلاف کودکانه مشغول گردید که این خود نقشه پلید دشمنان قسم خورده اسلام است و شما از کلید شیطان غافل نباشید .

عزیزان ، این انقلاب مقدس ثمره قرنها زجر و شکنجه و شلاقی است که بر پیکر مومنین و مستضعفین وارد آمد و نتیجه خونهای مقدسی است که در طول قرون و اعصار از رگهای حامیان حق و حقیقت بر زمین ریخت و لذا وظیفه ای بس سنگین ، به سنگینی همه تاریخ بر دوشتان است ولی آگاه باشید ، این نعمتی است عظیم که خداوند امت ما را پس از هزاران سال به درک آن مفتخر نمود و امانتی است سنگین که جهت امتحان ، آری جهت امتحان و آزمایش به دست ما سپرد تا چگونه حفظش کنیم و چگونه سپاسش گوئیم و مبادا که هواهای نفس و وسوسه های شیاطین این همه عظمت را از یادتان ببرد و به خویشتن مشغولتان دارد .

شما عظمت این انقلاب و به اصطلاح تحلیگران غربی این (طوفان خمینی) در منطقه را ، از گستردگی توطئه های سران استکبار جهانی خصوصاً شیطان بزرگ آمریکا و اتحاد نامقدس و شوم جبهه باطل اعم از شرق و غرب و مرتجعین به اصلاح اسلام پناه دریابید و بنگرید که چگونه همگی بسیج شدند تا از طریق ممکن آن را نابود نمایند .

امت قهرمان ، نقشه های دقیق و ضعیف و در عین حال شوم و خطرناکی را که پس از پیروزی انقلاب از داخل و خارج طراحی گردید و به مرحله عمل درآمد قدری بررسی کنید که ابرجنایتکاران با ما چه کردند ؟ ( و چرا قبل از آن با ما کاری نداشتند در حالی که کشور ما اسلامی هم بود ؟ ) و از ورای همه این نقشه های شوم قدرت خداوند را نیز بنگرید که چگونه قدم به قدم یاورمان بود و چطور در مراحل رشد انقلاب الطاف خود را بی دریغ نثارمان فرمود و یقیناً ادامه خواهد داد بشرطی که مغرور نشویم و از او غافل نگردیم که این وعده خداوند است .

عزیزان درس زندگی را از امام امت این وارث به حق انبیاء و اولیاء فرا گیرید در همان حال که در میدان مبارزه همانند اجداد طاهرینش ، قامتی افراشته و استوار ، یک تنه در مقابل تمامی کفر بدون کوچکترین سازشی ایستادگی نموده و ظریفترین توطئه ها را به اسانی در می یابد و خنثی می نماید ، در میدان مبارزه با نفس نیز یکه تازند و لحظه ای از ذکر و دعا و توسط غافل نبوده و نیست ، و لذا متذکر می شوم که اگر توجه به مبارزه با شیاطین ما را از دعا و معنویت و خودسازی و تهذیب نفس و عرفان دور سازد ، و دچار نسیان شویم ، و در واقع از خط امام که همان اسلام است جدا شده ایم .

ذکر این نکته را در همینجا ضروری می دانم که جلسات احیای لیالی مبارک قدر ماه رمضان و دعاهای ابوحمزه و جوشن کبیر را از یاد نبرید و این حقیر را هم دعا کنید راستی چه روحانیت و صفائی داشت آن شبها و چه حال خوشی پیدا می کردیم با گریه های جناب حجه الاسلام تسخیری حفظ الله تعالی راستی ، خداوندا اگر ائمه اطهار در دعاهائی همانند کمیل ، مناجات شعبانیه ، ابوحمزه ثمالی ، دعاهای عرفه ، دعاهای رجبیه ، زیارت عاشورا ، زیارت جامعه و صدها دعا و زیارت مأثور دیگر ، طریقه دعا کردن را به ما نمی آموختند بندگان عاشق تو چه می کردند ؟! و چقدر کور باطنند آنان که علیرغم این همه معارف عمیق و لطیف باز هم دعا از تفسیر مادی می کنند . دیگر این که از شرکت در مراسم عزاداری اهل بیت عصمت علیهم السلام غفلت نکنید و خصوصاً کودکان را شرکت دهید تا محبت آن برگزیدگان آفرینش از همان زمان در دلشان جای گیرد و ریشه دار شود .

من روی این کته تأکید دارم و اصرار می ورزم که زندگی و حالات و رفتار و افکار امام بزرگوار را در تمامی ابعادش دقیقاً مطالعه و بررسی نموده و بشناسید و آن را الگوی حرکت و موضع گیریهای خویش قرار دهید . خط امام و ولایت فقیه را عمیقانه بشناسید و (مقلدانه ، نه تحلیگرانه ) عمل کنید . چون یکی از عمده ترین ضعفهایی که منشاء بسیاری از اختلافات و کدورتها و برخوردهای خلاف اسلامی در جمع یاوران انقلاب می شود ، اجتهاد کردن بسیاری از مقلدین و معتقدین به ولایت فقیه است!

عزیزان ، خط انقلاب و مسیر تداوم آن را از امام عزیز و یاوران مقاوم او خصوصاً روحانیت آگاهی که در عمل نیز خود و زندگیشان را با امام تطبیق می دهند کسب نموده و از روحانیت جدا نشوید و آنان را سخت احترام نمائید و مورد توجه قرار دهید که آنها مرزداران حقیقی اسلامند .

ولی به هر کس اجازه قریش علمی را به نام انقلاب و امام در هر دیاری ندهید که (خط امام یکی از بیشتر نیست و در یک خط نیز تصادف و برخورد نیز پیش نمی آید ) و این انقلاب نه ایرانی بلکه اسلامی و در نتیجه جهانی و متعلق به تمامی مستضعفین جهان است و کسی حق ندارد با محدود کردن آن ایجاد تفرقه نماید که هر کس چنین کند یقیناً مستحق عذاب خداوند خواهند بود .

از تحلیل و تفسیر رای کردن رهنمودهای امام بپرهیزید و محتوای مطالب و گفتارشان را از دیگران (خصوصاً کسانی که با عینک گروه و دسته مسائل را می نگرند ) نخواهید ، مبادا که به نام اسلام و انقلاب و امام و ولایت فقیه گمراهتان سازند و آتش اختلاف را دامن زنند . فرمایشات امام را شأن نزولی است و مصداقی و همچنین محکمات و متشابهات دارد که باید با دقت متوجه این موارد بود . از امام زمان (عج) قطب عالم امکان و حافظ انقلاب خونبارمان غفلت نورزید ، که این کلام مقدس معصوم علیه السلام است .

من مات و لم یعرف امامه زمانه مات میه جاهلیه . ( آن کس که بدون معرفت امام زمان خویش از دنیا برود ، به مرگ جاهلیت مرده است .)

آری عزیزان جوسازیهای ساخته دست دشمنان آگاه و زیرک یا دوستان نا آگاه و هم چنین جو زدگیهاست سبب نگردد تا از توجه به حقایق و اصول و معارف و معیارهای دقیق اسلامی بازمانید که این نیز یکی از نقشه ها و توطئه های شوم و خطرناک دشمنان اسلام جهت دور نگهداشتن جوامع اسلامی خصوصاً امت خداجوی ما از اسلام است تا در دراز مدت به در و حاصل آن بپردازند . ولی آنان کور خوانده اند و کید خداوند غافلند . ( و مکروا و مکرالله و للله خیر الماکرین.)

و شما عزیزان دانش آموز، فرزندان امام و امیدهای آینده اسلام و انقلاب ، از درس خواندن غفلت نکنید که انقلاب نیازمند افراد تحصیل کرده و آگاه و متعهد و حزب اللهی است . مبادا دیگران زیرکانه و موذیانه بر شما پیشی گیرند که در آن صورت در پیشگاه خداوند و در برابر خون شهدا مقصرید. از مطالعه غفلت نورزید که بدون مطالعه و تفقه در دین نمی توان به شناخت اسلام نائل آمد ، اما نکته این جاست که هر مطالعه ای انسان را به هدف نمی رساند و ای بسا که از مقصود دور سازد و لذا توصیه می کنم ، در مطالعات خود دقت کنید که از متون اصیل و زیربنائی و حاصل اندیشه دانشمندان و فقهای متقی و آگاه و مفاخر جهان اسلام و معتقدین به اسلام فقاهتی جدا نباشد که شناخت اسلام از طریق دکترها و مهندسها همان و دچار سرنوشت مدعیان اسلام راستین ! و ناب شدن همان ، آری بکوشید اسلام را از متن حوضه های علیمه و از محضر عالمان ربانی و روحانیون عامل و متقی فراگیرید که عالم بی عمل نیز به تعبیر قرآن حماری است کتاب بر دوش ! به جای مطالعه کتابهایی که جز تضییع عمر ثمری به دنبال ندارد . شرح حال بزرگان دین و شاگردان مکتب اهل بیت علیهم السلام در طول 14 قرن را مطالعه کنید تا دریابید که غنای فرهنگی ما چقدر است و ما تا چه اندازه نسبت به مفاخر اسلامی خود بیگانه ایم در حالی که دشمنان ما با آنها اشنایند ! و تا دریابند که مشاهیر شرق و غرب در برابر علما و بزرگان ما به اصطلاح طفل ابجد خوان بیش نیستند .

شما معلمین محترم که به فرموده امام بزرگوار امت با پیامبران الهی هم شغل و هم کار هستید، ارزش واقعی خویش را در کلام نورانی پیامبران و اولیاء عظام علیهم السلام و فرمایشات امام امت دریابید و ارزش کارتان را با حقوقی اندک معامله ننمایید . بلکه به پایان کار بنگرید ، اگر توانستید شاگردانی بپرورید که عبد خدا باشند و در شمار صالحین و متقین قرار گیرند به تعجیل در ظهور امام زمان (عج) کمک کرده اید ! مگر نه این که یاوران آن بزرگوار را صالحین تشکیل می دهند ؟ و چقدر به جاست که در گزینش معلم نهایت دقت و سخت گیری به عمل آید .

و شما ای پاسداران ای شهیدان زنده ، ای کسانی که امام در عظمت مقام پاسداری فرمود «ای کاش من هم یک پاسدار بودم . » ارزش خویشتن را دریابید و به منزلت منیع خویش واقف گردید .

راستی چه مقامی از این بالاتر و والاتر ؟

اما ، اما ، کدام خصال و چه خصوصیات ؟

عزیزان ، همه مردم ، بلکه همه مستضعفین چشم به شما دارند ، شما باید از همه اقشار ملت نسبت به اسلام و انقلاب و سیاستهای جهانی آگاه تر باشید . شما باید توطئه های شوم مستکبرین جهانخوار و شیاطین شرق و غرب را به سادگی دریابید و بازیچه بازیگران سیاسی نگردید، اما هشدار که در مسائل سیاسی و نظامی غرق نشوید ، همانگونه که امام امت و رهبر انقلاب غرق نشد . آری شما ای پاسدار فراموش نکنید که پاسدار یک رزمنده عارف است و یک سلاح بر دوش قرآن به دست و فاتح آورد مبارزه با اهریمن درون و شیاطین برون .

این بی بضاعت عاصی را نمی رسد که از روحانیت این مرزداران حقیقی اسلام سخنی گوید ولی بر سبیل تذکر شاید خالی از فایده نباشد که بگویم شما در ظاهر بیشتر از هر کس به انبیاء و اولیاء شباهت دارید بیائید در معنا نیز چنین باشید ، زی طلبگی را از یاد نبرید شما ، در قبال وقتی که از مردم برای سخنرانی می گیرید مسئولید ، وای اگر احساس کنند که وقت آنها پای سخنان شما تلف گردید و لذا معتقدم که حوزه های علمیه بیشتر از هر جای دیگر باید کانال گزینش طلبه را تنگ نماید وگرنه در آینده با افتی مواجه می شویم که از درون تهدیدمان می کند . اسلام و انقلاب نیازمند معلمین اخلاقی است همچون امام امت و یاوران صدیقش و چقدر تعدادشان اندک است و انگشت شما را هر چند که مدرس اخلاق و اسلام فراوان است اما چه فایده ؟!

و شما ای خانواده های محترم شهیدان ، ای آبرومندان درگاه خداوند ، ای کسانی که امام امت شما را صاحبان اصلی انقلاب خواند ، ای ابراهیمیها و هاجرهائی که با دست خود اسماعیل هایتان را به قربانگاه فرستاده و با افتخار و سرافرازی تقدیم اسلام و انقلاب کردید . این بی مقدار را با با شما نیز سخنی است و درد دلی . مبادا تحت عنوان ادامه راه شهیدانتان ، شما را به بیراهه سوق دهند و برای ایجاد تفرقه و شکاف و اختلاف افکنی ها استفاده نموده و با علم کردن به اصطلاح (حقی) به پایمال کردن (حقوق) دیگران بپردازند و شهیدانتان را وجه المعامله قرار دهند که آن بزرگواران راضی به چنین معامله ای نبوده و نیستند .

نکته ای تذکر آن را برای کلیه بازماندگان و اقارب و دوستانم خالی از فایده نمی دانم این است که ، مباد شهادت من باعث غرور و تفاخر شما شود ، یا خدای نکرده دلسرد و مأیوستان نماید . این راهی بود که خداوند مهربان در انتخاب آن هدایتم فرمود و من عاصی رو سیاه کجا توانم به قدر این نعمت معرفت حاصل نمایم و با سپاس آن را به جای آورم . من همواره خود را مدیون انقلاب می دانستم و لحظه ای احساس نکردم که حتی اندکی از دین عظیمی را که به گردن دارم ادا کرده باشم . مرا گذشته سیاه و غبار آلود ستم شاهی از یاد نرفته است و لذا جان ناقابل را چه ارزشی است ؟ مگر جان آفرین او نیست ؟  پس من کیستم و چیستم تا جانم ارزش داشته باشد ؟ و همین جا بگویم ، به کسی اجازه ندهید به عنوان وابستگی به من ، ذره ای طلبکار انقلاب شده و یا به تضعیف مسئولیتی که مخلصانه و متعهدانه مشغول خدمت به جمهوری اسلامی هستند اقدام نمایند و آنها را زیر سوال ببرند زیرا ، این چنین اعمال سبب گرمی بازار تهمت و غیبت و شایعه و ترور شخصیت می شود و حرام است و من راضی نیستم که شهادتم سبب شادی دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب و افراد بی تفاوت و از صحنه خارج شدن و منزوی و دلسردی و مأیوس گردیدن یاران مخلص و دلسوز و مدافع اسلام و انقلاب و روح بازار گناه و اخلاق ضد اسلامی شود .

اشتباهات قابل اغماض را با خیانت فرق است و البته حساب خائنین را باید به شدت رسید به گونه ای که کسی حتی اندیشه خیانت را در سر نپروراند . و مسئولین محترم گذشته از مراقبت و مواظبت از خود ، همکاران و زیردستان خود را نیز زیر نظر داشته باشند که بی عدالتی و تبعیضها است که باعث عکس العمل و نارضایتی مردم می شود نه کمبودها . چه خوب است فرامین ، نامه ها و سفارشات حضرت علی علیه السلام به فرمانداران و مسئولینش را مطالعه کنید و بکار بندید ، آری بکار بندید ! شما را به خدا آنان را که بی طمع و در سکوت همه چیزشان را فدای انقلاب را نیز هنوز درک نکرده است . اگر به انتقادهای سازنده توجه شود بازار مداحان و چاپلوسان گرم نمی شود و شما از رونق این بازار خوشحال نباشید که این سقوط است و خسران و آفتی است برای انقلاب . اعتقاد این بی مقدار این است که اگر زندگی ساده و بی آلایش امام امت برای مسئولین و روحانیون محترم سرمش قرار گیرد و در رفاه طلبی و تجمل پرستی و روحیه اصراف با هم به مسابقه برنخیزند ، همین خود بزرگترین عامل تبلیغاتی جهت گرایش بسیاری به انقلاب می شود و سرمایه داران و مترفین زالو صفت هر روز بیشتر و بیشتر نمی شوند ولی افسوی ، صد افسوس و هزار افسوس !

سخن دیگر این که امت حزب الله تا زنده اید و در کنار هم ایستاده اید قدر هم بدانید و برای یکدیگر ارزش و احترام قائل شوید .

و در رنجش خاطر کسانی که صداقت و اخلاصشان را در عمل ( نه در شعار ) مشاهده می کنید از هم سبقت نگیرید و افراد دلسوز و متعهد را اجباراً به انزوا نکشانید که به بازی گرفتن حیثیت افراد و به درد آوردن دل مومن سبب خشم خداوند است پس از مرگ و جدائی دیگر شعار دادنها و گریستنها را در زایل کردن کدورتها اثری نخواهد بود . هر چند که در بسیاری از مسائل این چنینی دست پنهان گروهک ها با عناوین مختلف در کار بوده است اما مهم اینجاست که به علت کمی بصیرت و عدم دقت گاهی در پیاده کردن آن نقشه ها اکثراً نقش اصلی را خودمان عهده دار بودیم . آن هم به قصد خدمت و کسب ثواب و تقرب به خداوند ! ! و لذا مجدداً متذکر می گردم که نصایح و رهنمودهای امام امت در رابطه با برخوردها و روابط سیاسی و اجتماعی و مسائل انقلاب آویزه گوش نموده و به خاطر خدا و حفظ خونهای مقدس شهیدانمان به کار بندید که شعار دادنها و ژست گرفتنها را در پیشگاه خداوند ارزشی نیست .

من در زمان حیاتم از دوران نوجوانی علاقه داشتم که در غم زندگی نمایم ولی این آرزو جامعه عمل نپوشید شاید خداوند صلاح ندانست . نه ، حتماً من لایق نبودم ، فلهذا بعد از شهادتم اگر امکان دارد مرا به قم ببرید ( البته اگر پدر و مادر و همسرم صلاح نمی دانند و ناراحت می شوند ، هرجا که خود خواستند من هم راضیم زیرا که رضای خداوند را در رضایت آن می جویم) امیدوارم که خداوند غفار ، این عاصی بی مقدار را از مصاحبت و مجالست ائمه اطهار علیهم السلام و اسوه هائی همانند مطهری ، بهشتی ، باهنر و رجائی و شهدای گرانقدر محراب رضوان الله علیهم اجمعین محروم مفرماید . من از شهادت معلم اخلاق و اسوه تقوی آیت الله دستغیب لذت بردم راستی عمری را در تهذیب نفس و صفای باطن و عبادت خالق و ارشاد مخلوق کوشیدن و سرانجام در این راه مقدس با تنی پاره پاره همانند سالار شهیدان حسین (ع) به ملاقات محبوب شتافتن چه زیباست و با شکوه ، امیدوارم من نیز سعادت آن را داشته باشم که این چنین به ملاقات خدا روم. 

خانواده عزیزم برای من سخت ترین لحظات زمانی بود که خبر شهادت عزیزی را به خانواده اش می رساندم ، خدایا خود می دانی که در آن لحظات چه بر من می گذشت ، اما پدر ، مادر ، همسر و ای همه عزیزانم ، در رابطه با خودم عکس آن را انتظار دارم و امیدوارم که با گریه ها و ناله هایتان عزیزانی را که به دیدارتان می آیند شرمنده نکنید بلکه آنها را دلداری داده و در انجام وظایف و تکالیف و ارائه راه حلها جهت پیشبرد امور یاریشان نمائید . راضی نیستم که به خاطر برگزاری مراسم من ، چیزی خارج از حد معمول به دولت تحمیل نمائید بلکه با برگزاری آنها به سادگی هر چه تمام تر ، روانم را شاد نمائید . که اجر و پاداش در اخلاص است نه رنگارنگ بودن سفره .

اگر کسانی از من در رابطه با مسائل شخصی رنجیده اند استمداد عفو دارم و اگر به خاطر اسلام و انقلاب ، امیدوارم خداوند مرا بیامرزد و ا«ها را نیز هدایت فرماید . آمین

مطالبم را با این تذکر به پایان می برم که : خمینی نایب به حق امام زمان (عج) ارواحنا فداه است و حجت او بر امت و اجرای فرامینش باعث خشنودی و رضای خاطر مبارک آن ذخیره الهی خواهد بود که خود فرمود ....... و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا .... پس اگر رضای خداوند و خشنودی امام عصر (عج) و گسترش اسلام و پیاده شدن احکام مقدس قرآن را طالبید ، فرامینش را همانند قرآن مقدس شمارید و به کار بندید و در انجام آن از یکدیگر پیشی گیرید و اگر به جای عمل به شعار دادن و تأویل و تفسیر به رأی کردن بنشینید خود دانید اما بدانید که این کاری تازه نیست بلکه در طول 14 قرن تاریخ اسلام در تمامی قرون و اعصار با کلام خداوند و روایات انبیاء و اولیاء عظام نیز چنین کردند لیکن نتیجه ای جز ذلت و زبونی عاید جامعه مسلمین نگردید و یقیناً شما چنین نمی خواهید و چنان نیز نخواهد کرد . پس فرمایشات و رهنمودهای این یگانه دوران را با تمام وجود و با گوش جان شنیده و به کار بندید و باز هم به کار بندید!

به همین اندازه بسنده می کنم و همه شما را به خداوند متعال می سپارم هر چند که هنوز گفتنی فراوان دارم .

خداوندا ! چگونه توانم سپاست گویم و شکر نعمتت گزارم که عنایت فرمودی تا در خانواده ای آشنای به تو پا به عرصه زندگی نهم و همواره نام تو کلام تو و دوستان تو را بشنوم ؟ از زمانی که خود را شناختم از اسلام و ایمان از حق و باطل و رنجها و مشقات طاقت فرسای مومنین و مسلمین و شقاوتها و سبعیتهای کفار و مشرکین شنیدم و خواندم و چون از نعمت بیان بهره داشتم برای دیگران نیز بازگو نمودم ، در مجالس عمومی ، در کلاس و سنگر و در هر جا از مشکلات توان فرسای یاران جبهه حق در طول تاریخ ، از ابراهیم ، از یحیی ، از طالوت ، اصحاب اخدود (چقدر زیباست ای دوستان) ، از سمیه و یاسر ، از بلال و عمار ، از یاران امام حسین عابس شاکری ، حبیب بن مظاهر و ... گفتم و گفتم و باز هم گفتم و اکنون دیگر از گفتن خسته و ملول گردیدم زیرا راه به جائی نبردم و به جای قرب ، بعد از نصیب خود ساختم و حال آمدم تا خویشتن را در این جا ، در دل سنگرها و زیر رگبار آتش دشمن کافر بیازمایم . تا دریابم که گفته هایم را در این معرکه پیکار حق و باطل تا چه اندازه قادرم عملی سازم ؟ !

خدایا ، آمدم با جسمی ضعیف و روحی آلوده و پشتی خمیده از بار عصیان ، البته نه خود آمدم که توفیق تو تا بدین جایم آورد . پس حال که مورد عنایتم قرار دادی پذیرایم باش و از زندان عفن خاک نجاتم ده خالقا ، در تشییع جنازه هر شهید و هر مکان متبرک و مقدس و در هر حال خوش و روحانی که نصیبم فرمودی با اشک و آه لقای تو را طلب کردم و همنشینی با شهدا را آرزو نمودم . یا من یعطی الکثیر با القلیل .

نا امیدمیدم مکن و از درگاه کرمت دست خالیم باز مگردان .

قسمتی از وصیت نامه خصوصی که شهید برای خانواده نوشته بودند :

1-مهم ترین مسئله ای که باید بدان توجه شود تربیت فرزندانم است هر جا محیط مساعدتر بود بچه ها همان جا باشند .

2- قبل از رفتن به مدرسه خوب است فرزندانم را قرآن بیاموزید و آنها را در مجالس عزاداری و مراسم شرکت دهید تا توکل به خداوند ، توسل به ائمه اطهار علیهم السلام و حضور در صحنه انقلاب را تمرین کنند و برایشان ملکه شود هم چنین آنها را از کودکی با کتاب و مطالعه آشنا سازید .

3- از ذکر دعا و معنویت و قرآن غفلت نکنید که قرائت دعاها و زیارت نامه های مأموره از کتاب مفاتیح الجنان در انسان شدن نقشی سازنده دارد .

4- نگهداری از یتیم بسی مشکل است و طاقت فرسا و تربیت آنها کاری است مشکل تر ... بنابراین با استعانت جستن از خداوند که سرپرست حقیقی یتیمان اوست و توسل به حضرت زینب سلام الله که طعم یتیم داری را خوب چشید . امیدوارم زیاد مشکل ایجاد ننماید ، خداوندا ! همه را به تو می سپارم .

5- در پایان همگی را که توکل به خداوند ، توسط به ائمه اطهار ، عمل آری عمل مو به موی فرامین امام امت نایب اعظم و برحق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و یاوران صدیق وی و حفظ حرمت شهیدان و آموختن علم و دانش و تقوی و تزیکه توصیه می کنم .

6- به حجه الاسلام نورمفیدی امام جمعه محترم گرگان بگوئید ، ( بعد از نماز عشای روز یکشنبه 10/1/61 در نماز خانه هفت تپه که در رابطه با آیه شریفه « و کاین من نبی ... » بحث می کردند در آخر بحث فرمودید که از بعضی چهره ها معلوم است ... ) چهره لاغری که مطالب تو را می نوشت و می گریست و در فاصله کمی از تریبون روبروی شما نشسته بود اکنون به آن یاوران حقیقت پیوسته است .

فرازهائی که از زیارت نامه و دعا نوشتم در ارتباط به هم است و از مفاهیمی عظیم و عمیق برخوردار است و نیاز به شرحی وسیع دارد تا ابعاد گوناگون آن خصوصاً در رابطه با پیکار دائمی حق و باطل و معنی (انتظار) روشن شود ( و چه خوب است کسی آن را در یکی از مراسم انجام دهد . ) و این اعتقاد من است امیدوارم خداوند آن را برآورده نماید .

والسلام

 خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

عبد عاصی – محمد سلیمان نژاد فرزند یحیی – ساکن رامسر

خوزستان هفت تپه لشکر 25 کربلا

دوشنبه 11/1/1365 بیستم رجب المرجب 1406

------------------------------------------------------------------

زندگی نامه

شهید محمد سلیمان‌نژاد

فرزند: یحیی

محمد سلیمان‌نژاد، فرزند یحیی در سال 1330 از مادری به نام هاجر ابراهیمیان، در شهرستان رامسر به دنیا آمد. او در خانه‌ای پرورش یافت که در آن، به بوی خوش دعا و صوت قرآن عادت کرده بود. پدرش، مردی باایمان و غیرتمند بود. هر چند، از فقر و نداری در عذاب بودند؛ اما با همان اندک درآمد از دوزندگی کفش اتولی با یاری خدا و همّت خود، توانستند چرخ زندگی را بچرخانند. مادرش، از زمانی‌که چشم به جهان گشود، خود را در خانواده‌ای رعیت و بدون پدر، با چند خواهر و برادر قد و نیم قد دید و از همان کودکی طعم فقر و نداری را خوب می‌دانست. هر چند سن و سالی از او نگذشته بود که همسری یحیی را برگزید؛اما با همان دست‌های پینه‌زده خانۀ پدری، با بافندگی و کار در زمین‌های کشاورزی، در تأمین مخارج زندگی به شوهرش کمک می‌کرد.

بعد از تولد محمد، زندگی‌شان رونق دیگری یافت. به قول مادر شهید:

«این بچه وقتی به دنیا آمد، مثل این‌که خداوند فرشته‌ای به ما داد. بعد از تولدش، این‌قدر خداوند به کار ما رونق داد که خودمان دست‌گیر مردمان ضعیف شدیم.»

محمد، اولین فرزند خانواده بود و چهار برادر و دو خواهر داشت. خیلی زود شروع به حرف‌زدن کرد. مادر محمد از شیرین‌زبانی‌اش این‌گونه می‌گوید:

«خیلی شیرین بود، هنوز هشت یا نُه ماهی از تولدش نگذشته که راحت، مرتب و قشنگ حرف می‌زد. مرا مادر محمد صدا می‌کرد. وقتی که دم در صدایم می‌کردند‌ مادر محمد کجا رفته؟ او در جواب می‌گفت: ‌مادر محمد داخل خانه است.»

مادر، بهترین مشوق محمد در آموختن مسائل اسلامی و دینی بود. وقتی چادر نمازش را پهن می‌کرد، محمد هم کنارش می‌ایستاد، پابه‌پای او کمرش را خم و راست می‌کرد و زیر لب چیزهایی می‌گفت. پنج‌ساله بود که پدر، دستش را گرفت و به مکتب‌خانه برد. خیلی زود خواندن قرآن را یاد گرفت. مدت زیادی از حضور محمد در مکتب‌خانه نگذشته بود که قرآن را دوره کرد. بعد از فراگرفتن قرآن، خانه را تبدیل به کلاس قرآن کرد. از هم‌سن و سال‌های خودش گرفته تا سنین بالاتر، همه در کلاس قرآنش شرکت داشتند. پیوند محمد با کلام‌الله مجید ناگسستنی بود. حاج‌یحیی، پدر شهید می‌گوید: «صدای شیرین کودکانه‌اش که آیه‌های قرآن را می‌خواند، هنوز در گوشم نجوا می‌کند.»

به سن هفت‌سالگی که رسید،پدرش او را در دبستان شیر و خورشید رامسر ثبت‌نام کرد. اولین روز مدرسه را مادر به خوبی به یاد دارد:

«خیلی خوشحال بود. سرش را بلند کرد. مرا در آغوش کشید. دست‌هایم را دور گردن او حلقه کردم: سعی کن بچۀ‌ خوبی باشی و به حرف‌های آقامعلم خوب گوش کنی. نگاه روشنش را به من دوخت و گفت: «باشد مادر! این را به شما قول می‌دهم.» قولِ محمد، قول بود؛ هم‌چنان که حرف‌های معلم زمان، رهبر کبیر انقلاب را خوب گوش کرد و لبیک گفت.»

به دبستان که رفت، در کنار درس، به مطالعه کتاب‌های غیردرسی علاقه‌مند شد. تا جایی‌که پول‌توجیبی‌هایش را کتاب می‌خرید. هر چه سن‌اش بالاتر می‌رفت، زرنگی‌اش هم بیشتر می‌شد. تا کمی رمق پیدا می‌کرد،

می‌افتاد پی حرفی که پدرش به او گفته بود، که هم درس بخواند و هم در کار به او کمک کند. ساکت و سر به زیر بار آمده بود. احساس مسئولیت‌اش خیلی زود بالا رفت. انگار خیلی زود بالغ و مرد شد، همراه پدرش که می‌رفت، عین آدم‌های بزرگ‌ کار می‌کرد و محبتش در دل همه افتاده بود. کارکردن محمد هم‌زمان با تحصیلش، باعث شده بود که چند کلاس جا بماند. بعد از دوران ابتدیی، دوره راهنمایی را در مدرسه پارسای رامسر و دوره دبیرستان را در شهر تنکابن گذراند. سال 1353 بعد از گرفتن دیپلم در رشته طبیعی، در کنکور سراسری شرکت کرد. قبل از اعلام نتایج، به خدمت سربازی فرا خوانده شد. در حین خدمت سربازی، خبر قبولی در کنکور را شنید؛ ولی هر چه برای رفتن به دانشگاه سعی و تلاش کرد، بی‌فایده بود. ‌مجبور شد بماند و خدمت سربازی را به پایان برساند. عشق، علاقه و ارادت زیادی نسبت به اهل بیت(ع) داشت. آرزو می‌کرد که محل خدمتش مشهد مقدس باشد، تا در اوقات فراغت بهانه‌ای باشد برای زیارت حرم مطهر آقا امام‌رضا(ع)؛ همین هم شد و دو سال خدمت را در تربت جام گذراند. بعد از پایان خدمت سربازی، به رامسر بازگشت. از 1/8/1356 با مدرک دیپلم در اداره آموزش و پرورش رامسر مشغول به خدمت شد. در طی این چند سال، برگزاری جلسات آموزش قرآن برای خردسالان و نوجوانان را کنار نگذاشت.

محمد، دو سال قبل از انقلاب، فعالیت مخفیانه خود را علیه رژیم شروع کرده بود. با شرکت در سخنرانی‌ها و هیئت‌های مذهبی و مطالعه کتاب‌های مذهبی و سیاسی، با واقعیت و حقیقت جامعه کاملاً آشنا شد و رنج طبقه محروم جامعه را درک کرد. اعتقاد داشت بهترین راه مبارزه با بی‌عدالتی و فقر، بالا بردن رشد فکری و آگاهی مردم است. محمد معتقد بود که دلیل انحراف مردم و گرایش‌شان به شیاطین شرق و غرب و گروهک‌های وابسته، ناآگاهی آنان است. با خود عهد کرده بود که در جهت بیداری مردم محروم و کودکان معصوم، همت گمارد. با همین اعتقاد، وارد خدمت فرهنگی و سنگر علم و تربیت شده بود. در شهر رامسر، انجمن جوانان مسجد را تشکیل داد. در کنار درس قرآن و تفسیر آیات آن، به نشر سخنان حضرت‌ امام(ره) می‌پرداخت. در ماه‌های مبارک رمضان و محرم که محمد، مداحی و سخنرانی مجالس را به عهده داشت، آشکارا، باورهای انقلابی و اسلامی را تبلیغ می‌کرد. در سطح شهر رامسر نیز، بانی بسیاری از راهپیمایی‌های علیه رژیم بود، که گاهی اوقات به درگیری با عوامل شاه و طرفدارانش منجر می‌شد. چند بار مورد ضرب و شتم مأموران نیز قرار گرفت. محمد، نهضت امام را مقدمه‌ انقلاب امام زمان(عج) می‌دانست و می‌گفت:

«اگر تمام دنیا را در کفه‌ای و امام - جانم فدایش - در کفه‌ای دیگر [باشد]، شما با امام باشید و تنهایش نگذارید.»

او از بنیان‌گذاران کمیته انقلاب اسلامی شهرستان رامسر بود. در جمع‌آوری سلاح‌ها از مراکز نظامی و دستگیری عوامل رژیم طاغوت نقش به‌سزایی داشت. تا 30/4/1358 به‌عنوان مسئول تدارکات در شورای فرماندهی کمیته رامسر عضو بود. پس از آن، توانست رضایت اداره آموزش و پرورش رامسر را برای مأمورشدن به سپاه این شهر جلب نماید و از 1/5/1358 با مسئولیت اطلاعات و تحقیقات سپاه رامسر، مشغول به خدمت شود.

در 19/2/1359 با دختری مؤمن و پاکدامن به نام خدیجه فتوکیان ازدواج کرد و با همان لباس سپاهی، سرِ سفره عقد نشست. عقدشان در قم توسط آیت‌الله مشکینی خوانده شد، تا برکتی باشد برای زندگی‌شان؛ این اعتقاد و باور محمد بود.

وقتی که جنگ شروع شد، خیلی مایل بود که در آن شرکت کند؛ اما اجازه حضور نیافت. گفته می‌شود در این ایام، ساعت‌ها بر مزار شهدا می‌گریست و از خداوند، شهادت در راه حق و حقیقت را می‌طلبید. افکار و عقیده، او را به طرف شهادت سوق می‌داد. هنوز سه ماه از جنگ نگذشته بود که در 1/10/1359 به موجب حکم دفتر هماهنگی مناطق ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و با امضای برادر محسن رضایی، مسئولیت فرماندهی سپاه رامسر را بر عهده گرفت. از مهم‌ترین فعالیت‌های او در این دوره، مقابله با منافقین و گروهک‌های ضدانقلاب بود و در مقابل تحرکات این گروهک‌ها، موضع‌گیری شدیدی داشت. در نهایت توانست در 7/2/1361 با مأموریتی سه‌ماهه در جبهه جنوب حضور پیدا کند و با مسئولیت معاون ستاد تیپ 25 کربلا در عملیات بیت‌المقدس (آزادسازی خرمشهر) شرکت داشته باشد. پس از بازگشت از منطقه عملیاتی بیت‌المقدس، دوباره فرماندهی سپاه رامسر را به عهده گرفت.

سخنرانی در شهرها و روستاها و نماز جمعه‌ها از مهم‌ترین رویکردهای تبلیغی، و عدم وابستگی به گروه‌ها، از بارزترین خصوصیات محمد بود. گروه‌گرایی را موجب انحراف از مکتب می‌دانست و معتقد بود که فقط باید پیرو ولایت فقیه باشیم و با سخنرانی‌های خود در برنامه‌های مختلف، مردم را به حمایت از انقلاب و پشتیبانی رزمندگان تشویق می‌کرد. اولین فرزندش عبدالله (محمدمهدی) در 31 اردیبهشت‌ماه 1361 یعنی زمانی‌که در منطقه حضور داشت، به دنیا آمد. لذت حضور اول در جبهه، کافی بود تا خیلی زود برای بار دوم در 18/12/1361 عازم جبهه جنوب شود و این بار نیز معاونت ستاد یگان 25 کربلا را به عهده بگیرد. پسر دومش، رضا نیز در 25 مرداد 1362 در زمان غیبت پدر، متولد شد. محمد هنوز در جبهه بود که با پی‌گیری‌های اداره آموزش و پرورش، به شهرستان رامسر بازگشت.

دوباره در اختیار آموزش و پرورش رامسر قرار گرفت. ناگفته نماند که محمد در طول خدمت در آموزش و پرورش، به‌عنوان مسئول امور تربیتی و دفتردار مشغول انجام وظیفه بود. مجتبی، آخرین فرزند محمد نیز در 15/3/1364 متولد شد. محمد در امر تربیت فرزندان، بسیار حساس بود و می‌گفت: «فرزندانم را باید با قرآن بزرگ نمایید و پرورش دهید.»

سرانجام محمد در تاریخ 6/1/1365 در ادامه عملیات والفجر‌8 به‌عنوان رزمنده بسیجی به منطقه فاو اعزام و در گردان امام محمد باقر(ع) لشکر ویژه 25 کربلا سازماندهی شد. در روز درگیری، بعد از این‌که بر اثر اصابت خمپاره جراحت برداشت، به بیمارستان امداد مشهد انتقال یافت؛ اما به علت شدت جراحت، در هفتم اردیبهشت 1365 به شهادت رسید و تقدیر این بود که در کنار عشق همۀ‌ دورانش، امام‌رضا(ع)، جان به جان‌آفرین تسلیم نماید. همان‌طور که در وصیت‌نامه‌اش آمده بود: «در صورت امکان، جنازه‌ام را دورِ حرم آقا امام‌رضا(ع) طواف دهید.» بعد از طواف پیکر مطهرش به دور حرم امام‌رضا(ع)، در رامسر تشییع و در گلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد. هم‌رزم محمد، احمد پزشکان از چگونگی حضورش در ادامه عملیات والفجر8 می‌گوید:

«در ادامۀ عملیات فاو ـ بصره و عملیات قائم(عج)، در هفت‌تپه مشغول سازماندهی گردان بودیم که برادر مقررّی از سپاه رامسر، به گردان آمدند و به ما گفتند: «برادر سلیمان‌نژاد با شما کار دارند.» گفتم:«کجا هستند؟» گفت: «نزدیکی یگان دریایی مستقر هستند.» رفتم خدمت ایشان، سلام و علیکی کردیم، ایشان رو به من گفتند: «احمدآقا! فردا می‌آیم یگان شما، با شما کار دارم.» ما فردای آن روز در گردان مالک نشسته بودیم که ایشان آمدند و گفتند: «تنها می‌خواهم با شما صحبت کنم.» رفتم داخل چادر فرماندهی، ایشان با آن متانت اخلاقی که داشت، بسیار آرام و با روحیۀ قوی گفت:

«هر جای این گردان‌ها که می‌روم، به من احترام زیادی می‌گذارند ولی من می‌خواهم به‌عنوان یک رزمنده بجنگم.» گفتم: «شما فرمانده ما بودید و هستید، ما در خدمت شما هستیم. این‌جا هم فرمانده ما هستید.» گفت: «نه، می‌خواهم به من قول بدهی که در گردان شما، به‌عنوان یک رزمنده بسیجی بجنگم.» ایشان رفتند تمام وسایل خود را تحویل گردان دادند، بعد به گردان ما آمدند و وسایل رزم را تحویل گرفتند. گفتم: «شما تجربه زیادی دارید، پس لااقل در حین عملیات، پرسنلی گردان را هدایت کنید» پذیرفتند. قبل از عملیات، یک هفته یا 10 روز وقت برای‌مان تعیین کردند. این شهید بزرگوار تا قبل از شروع عملیات، در تاریکی هر شب، گردان را بیرون از لشکر به بیابانی می‌برد، برای نیروها سخنرانی و نوحه‌سرایی می‌کرد و مصیبت اهل بیت(ع) را می‌خواند. عملیات شروع شد. با هم بودیم، در خط مقدم با شجاعت می‌جنگید، پس از سقوط سه‌راهی کارخانه نمک، ایشان به من گفتند: «سه‌راه مرگ همین است.» که بعد هم به شهادت رسیدند.»

                                                              «برگرفته از کتاب فاتحان فاو»

------------------------------------------------------

مشخصات شهید 
نام ونام خانوادگی : محمد سلیمان نژاد  
نام پدر : یحیی  
نام مادر : هاجر ابراهیمیان 
نام همسر : خدیجه فتوکیان 
نام فرزندان : محمد مهدی – رضا –مجتبی 
سال تولد : 1330
محل تولد (استان /شهر ) مازندران –رامسر 
سال ورود به امور تربیتی : 1362
مدرک تحصیلی : دیپلم     
محل اشتغال : اداره آموزش وپرورش ،شاغل در پست مسئول امور تربیتی  
سایر سمت های اداری : مسئول نهاد سیاسی اجتماعی اداره کل آموزش وپرورش استان مازندران 
نحوه شهادت : ترور توسط منافقین کور دل         جهاد درجبهه های حق علیه باطل 
تاریخ شهادت : 07/02/1365
محل شهادت: فاو (منطقه عملیاتی والفجر8)   
محل دفن شهید: رامسر-گلزار بهشت زینبیه 
تاریخ اعزام به جبهه : چند مرحله  7/2/61(3 ماه)+18/12/61(6 ماه و16 روز)+6/1/65(1 ماه)
محل اعزام (استان /شهر) : استان مازندران –رامسر 
مدت حضور در جبهه : 10 ماه 

---------------------------------------------

خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : حجه الاسلام والمسلمین حاج سید جلیل مرتضوی 
اوائل سال 61 شانزده ساله بودم که از آمل به جبهه اعزام شدم برای آموزش به پادگان شهید برکتی در رامسر منتقل شدیم مدتی درآن جا آموزش میدادم . در این ایام مسئولینی برای سخنرانی می آمدند از جمله فرمانده سپاه شهید محمد سلیمان نژاد .
فردی آراسته با چهره نورانی لاغر اندام ، موضوعات وبیاناتش بادیگران فرق داشت . در پیرامون مسائل اخلاقی ، نماز اول وقت – روزه جهاد اصغر بیشتر صحبت می کرد . دربحث انتظار امام زمان موشکافانه بیان می کرد خیلی مسلط بود. رزمندگان را سربازان امام زمان (ع) می دانست و می گفت شما باید زمینه ساز ظهور امام زمان (ع) باشید . روحانی نبود ولی از روحانیت هیچ کم نداشت یک نیروی اخلاقی وخدومی بود . بیشتر نگاهش به قرآن واهل بیت (ع) بود. 
می گفت سرباز روح الله تا قرآن نخواند نباید بخوابد . دائم الوضو باشد . بعضی از حرفهای وی برای من که طلبه بودم تازگی داشت .
خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : حسن فرخ فر ––دوست وهمکار با سوابق بیش از 15 سال  
به مطالعات کتابهای غیر درسی خیلی علاقمند بود . حتی بعضی ازاوقات زمستان وشبهای طولانی یک کتاب را تمام مطالعه می کرد. قبل از انقلاب هم به نماز شب علاقه و اعتقاد داشت با روحانیون مجالست خاصی داشت وجزء افتخارات خود میدانست . در مجالس مذهبی قبل از انقلاب که توسط روحانیون اداره می شد با علاقه ای خاص شرکت می کرد با افراد مذهبی انس والفتی وافر داشت . روحیه ضد ر‍ژیمی داشتند و به عملکرد رژیم پهلوی اعتراض داشتند بعضاً فعالیتهای مخفی ضد رژیم هم داشتند جزء پیشقراولان انقلاب در شهرستان بودند بخاطر توانمندی در سخنرانی وقلم توانائی که داشتند دربین جوانان ونوجوانان انقلابی محبوبیت خاص داشتند . درشب پیروزی انقلاب درتسخیر ‍ژانداری شهر نقش موثری داشتند . از اعضاء موثر در تشکیل کمیته انقلاب شهرستان بودند .
از بنیانگذران سپاه شهرستان بودند که فرماندهی سپاه را نیز بعهده داشتند اموال دولتی را اموال مردم می دانستند وخیلی حساس بودند در ماموریتها سعی می کردند . کمترین هزینه را بنمایند . دربرخورد با خاطیان انقلاب سعی داشتند نقش هدایت آنان را بعهده داشته باشند هرگز اصرار به دفع آنان نداشت مگر با سرکردگان آنان . در ارتقاء علمی ،دینی ،اعتقادی، پاسداران خیلی جدیت داشتند ومعتقد بودند که پاسداران باید آگاه تر ومومن تر ومتعهد تر از دیگران باشند علاقمند به حضور در جبهه بودند ومسئولین وفرماندهان خود را به هر نحو ممکن راهی می کردند تا به جبهه اعزام شوند .
خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : موسی اشکواری   
وقتی که او را بعنوان فرمانده سپاه معرفی می کردند با مخالفت شدید شهید مواجه شدند بخاطر تواضع وافری که داشت حاضر به پذیرش نمی شد. درمقام فرماندهی فردی مقتدر ،عالم، متواضع وشجاع بود ودرمقابله با باطل فردی شجاع وبدون گذشت بود . امام زمان شناسی وی در منطقه مشهور بود . در برخوردهای اداریش دوست وفامیل وحتی برادر را نیز لحاظ نمی کرد شوخی با کسی نداشت در مقابل خطاهای بزرگ گذاشت نشان نمی داد. وقتی در مورد امام زمان (عج) حرف می زد چنان شیوا وشیرین سخن می گفت که هر شنونده را میخکوب می کرد اولین موردی که حسابکشی می کرد از خود بود. 
با موتورگازی خود وهمسر و دوفرزند خود را سواری کرد ودرشهر بدون هیچ اکراهی به امورات جاری زندگی رسیدگی می کرد وبا افتخار ساده زیستی را دوست داشت وبه دیگران هم توصیه می کرد .
روزی با خودروی وانت سپاه مسیری را طی می کردیم پیرزنی خسته تقاضای کمک کرد خود شهید با اصرار او را جلوی وانت وخود در پشت وانت سوارشد. محبت ومودت قبلی به اهل بیت (ع) خصوصاً امام هشتم (ع) داشت همیشه تقاضا بیش از خداوند طواف امام هشتم (ع) بعد از مرگش  را داشت لذا بعد از محرومیت واصابت ترکش با حالت بیهوشی بجای انتقال به تهران اشتباهاًٌ همراه مجروحین دیگر به مشهد انتقال یافت و در همان بیمارستان به شهادت رسیده وپس از طواف مضجع شریف امام هشتم جسم مبارکش به شهرستان رامسر انتقال داده شد .
خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : حسنی پور، رئیس وقت آموزش وپرورش شهرستان     
در برهه ای از زمان انقلاب حضرت امام خمینی (ره) فرمودند اگر کسی می بیند در پست ومسئولیتی که دارد دیگران از او لایق تر هستند استعفاء دهد ، فردای آن روز استعفاء نامه خود را سرمیز من آورد و درخواست داشت که موافقت کنم با آنکه فرد لایق مدیر ومتعهد بود ولایق پستهای خیلی بالاتری هم بود ولی بدلیل فرمایشات امام راه حل خود را لایق نمی دید البته مورد موافقت قرار نگرفت وبا اصرار به مسئولیت خود ادامه داد. 

خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : حاج شیخ محمد تقوی نحوی – تولیت حوزه علمیه المهدی (ع) رامسر    
شهید محمد سلیمان نژاد فردی با معرفت وخدا ترس بود .آنچنان به خدا عشق می ورزید به اوامر خدا تواضع داشت که تمام قیام وقعود خود را در اختیار خدا قرار می داد. یک معلم مخلص ومتواضع وولایتی بود . دارای شخصیتی بارز بود درحرف زدن ها وفکر کردن ها فردی ناصح بود .
نیروهای تحت امرشان به او عشق می ورزیدند وبا افتخار علاقمند به وی بودند چون خودشهید قلباً به آنان محبت می کرد . خود را خدمت گزار مردم ونیروهایش می دانست . دریکی از زمستانهای دوران دفاع مقدس به جبهه غرب رفته بودم وقتی شنیدم شهید محمد آقا درآن محور حضور دارند با خوشحالی خدمت شان رسیدم شب سرد وبرفی بود اما دعای کمیل با حال وسوز وگداز او چه شور وحالی برپا کرده بود ما آنکه من امام جمعه و روحانی یا سابقه ای بودم خیلی حسرت می خوردم بنده برای محمد آقا همیشه احترام خاصی قائل بودم حتی بیش از بعضی از روحانیون به او احترام می گذاشتم . فرد با سواد وبا بصیرت وآینده نگربود. 

خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : حاج شیخ احمد رضوی، مدیر حوزه علمیه المهدی (ع) رامسر-    

ازشاگردان شهید محمد سلیمان نژاد بودم که درجلسات قرآن ومذهبی شهید قبل از پیروزی انقلاب وبعد از آن شرکت می کردم . در برخورد با دوستان وهمکاران خیلی لطیف وجاذب بودند .
فرد معتقد وخیلی متعدی بودند ودر انجام نواخل خیلی کوشا بودند 
وسعی می کردند ترک نکنند والگو برای دیگران باشند .
باکسی کینه ای به دل نداشت حتی نسبت به برخی از افرادی که شیوه و رفتار نا مناسب وناصحیحی با او داشتند در برخورد ها واظهارنظرها هیچ سلیقه شخصی را اعمال نمی کرد ورعایت جانب حق وعدل را می نمودند .

خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : سردار حمید اباذری     
از سال 59 و زمان ورود من به سپاه با شهید محمد سلیمان نژاد آشنا شدم – از من مصاحبه ای کرده بودند تا جذب سپاه شوم بعدها هم که فرمانده سپاه بود درخدمتش بودم حق فرماندهی ،استادی وحق مرادی و راهنمائی برای ما داشتند . 
بعد از پیروزی انقلاب جهت خودسازی خودشان بسیار کار می کرد خود شهید ی فرمود از زمانی که آیه الله محمدی گیلانی قبل از انقلاب در مسجد جامع شهر ایام ماه رمضان سالهای 52 و53 برای سخنرانی دعوت می شدند . از شیفتگان وی بودند و در رفتارشان تغییرات اساسی گذاشته بود .
اگر می دید یا احساس می کرد می شود بعضی از حرفهای اخلاقی وسازنده را به بعضی از افراد گفت این کار را می کرد وبعنوان راهنما موضوعات اخلاقی وعبادی واعتقادی را در زمان های مناسب ومکانهای خاص ارائه می کرد .
خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : محمود قویدل – فرهنگی بازنشسته     
در زمستان سال 64 روزی وارد منزل ایشان شدم مستاجر بودند شهید محمد سلیمان نژاد با تمام عشق وعلاقه با خط زیبایش مشغول نوشتن دعای جوشن کبیر بودند. آنچنان غرق (زمزمه درحین نوشتن بودند که گوئی همانند طفل شیرخوار گرسنه وتشنه به انتظار مادرش نشسته باشد حالت بسیار عجیب ودیدنی وتوأم با معنویت داشت گفت محمود خیلی دوست دارم ، نمی بینی نوشته های روی پارچه می گویند وچه می خواهند به عرض کردم چرا پارچه سفید را سرخش می کنیم منظورش با خون شهادتش وکفنش بود همانطور هم شد وزمان سرعت گذشت واردیبهشت ماه سال 65 درفاوبه شهادت رسید واز آن پارچه دعای جوشن کبیر نوشته شده برای کفن ایشان استفاده شده .
خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : خدیجه فتوکیان     
با همه مشکلات ومشغله ای که داشت وقتی وارد منزل می شد برای همه از جمله من احترام خاصی قائل بود .
متواضعانه وبا اخلاصی سخن می گفت وی‍ژگیهای خاصش مثل شجاعت صبر وپشتکار را از مادرش به ارث برده بود. اهل حجب وحیاء بود . سعی می کرد . حرفهای زشتی را که از زبان دیگران خارج می شود را نشنود . 
به احترام پدر از جا بلند می شد وتا پدر نمی نشست به خود اجازه نمی داد که بنشیند وبرای مادرش نیز احترام فوق العاده قائل بود.
صله ارحام را معتقد بود که انجام دهد حتی به فامیل خیلی دورهم سرکشی می کرد واز اوضاع واحوال آنها باخبر می شد . شهید عاشق انقلاب وامام بود صفا واخلاصی خاصی در خدمت به همگان داشت . 
شهید اهل حلال وحرام بود به واجبات  ونماز عشق می ورزید دائم الوضو بود قرائت قرآن را فراموش نمی کرد . زمانی که فرمانده سپاه بود اجازه نمی داد که با کسی بداخلاقی کنند حتی بازندانیان بیشتر راه اصلاح وآموزش عقیدتی را معیار قرار می داد ومی گفت من بعنوان فرمانده وسپاه راضی نیستم که به کسی ستم وبداخلاقی شود اگر کسی مجرم است قانون میداند با او چه کند .
خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : سیدابوالفضل مهدویان از دوستان قدیم 
قبل از انقلاب بود به زیارت حضرت معصومه (س) رفته بودم . در حرم با ایشان برخورد کردم . روز عاشورا امام حسین (ع) بود با هم به منزل برادر خانم من رفتیم انواع غذا ها حاضر بود ایشان فقط چند لقمه غذا میل نمود آنهم با یک خورشت ساده ومعتقد بود روز عاشوری غذا کمتر تناول شود .شهید محمد به امر مستحبات هم پایبند بود قصد حرم شریفه را داشتیم ایشان فرمودند در صورتی همراه شما خواهم آمد که زیارت عاشورا را با صد لعن وصد سلام که خیلی هم طولانی می شود در حرم بخوانیم .
خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : محمود قویدل –کارمند بازنشسته آموزش وپرورش رامسر  
درمحل کارمان دریک اطاق بودیم با شهید محمد سلیمان نژاد روزی فرمودند ، محمود امین هستید نامه را بازکن وبخوان عرض کردم محمد جان اول شما بخوانید نامه برای شما ارسال شده است . فرمود ازظهر نویسی نامه متوجه شده ام از طایفه بی خردان وترسوهاست بالاخره نامه را به ایشان دادم در حین مطالعه به شدت می خندید و می گفت بدبخت های ترسو چند بار نامه داده اند خیال کردن با کشتن من چیزی از من کم می شود نمی فهمند و نمی دانند عشق به شهادت تنها آرزوی دیرینه ام وسعادتی برای من است بس بزرگ بعد نامه را به من داد حتی نوشته بودند اگر مرد هستید وجرأت دارید فلان مکان وساعت نرسیده به فلان جا بیایید . ایشان همان روز همان ساعت به همان مکان رفته بود ولی کسی را ندیده بود . نامه را که مطالعه کردم . 
دیدم تمام فحش، بی تربیتی تهدید به مرگ وناسزا گوئی ونهایت بی ادبی بوده است . برعکس شهید بزرگوار سرتاپا عشق ، علاقه و وفای به اهداف مقدس انقلاب اسلامی ، تشنه خدمت وشهادت و صداقت در وجودش موج می زد . زندگی شهید به مصداق آیه شریفه قرآن کریم « فلاخوف علیهم ولاهم یخزنون» بوده است .

خاطرات 
نام ونام خانوادگی گوینده خاطره : احمد پزشکان – پاسدار بازنشسته سپاه رامسر 
من فرمانده گردان مالک بودم ، شهید فرمانده سپاه رامسر بود فردی عارف ومتقی و متواضع بود . بارها درپست نگهبانی حضور داشتم نیمه های شب ایشان را در اطاق فرماندهی می دیدم مشغول نمازشب راز ونیاز با خدا بود . درعملیات قائم ادامه عملیات فاو بودیم شهید آمد وگفت من دوست دارم به گردان شما بیایم قول بدهید به کسی چیزی نگوئید چون فعلاً که دراین گردان هستم اکثراً مرا می شناسند وبه من احترام قائلند برایم خیلی سخت می گذرد فردای آن روز از گردان خود خداحافظی کرده وبه گردان ما آمد همه اصرار ودرخواستش این بود که  بعنوان یک رزمنده ساده در عملیات نزدیکی شرکت کند هرچه اصرار کردیم بخشی از فرماندهی گردان را هدایت کند حاضربه این کار نشد درطول ده روزی که به عملیات مانده بود شبها حال وهوای خاصی داشت اکثر رزمندگان به حال ایشان قبطه می خوردند تا اینکه درهمان عملیات به شهادت رسید .